سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        آیا می‌توان پس از فاجعه شعر سرود؟
        ارسال شده توسط

        فیروزه سمیعی

        در تاریخ : شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۰۳:۰۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۹۲ | نظرات : ۱۸

        آنا آخماتووا در خاطراتش بازگو می‌کند که وقتی در اوج تصفیه‌های استالینی در صف بلندی در برابر زندان لنینگراد منتظر بوده تا از پسرش لِف خبر بگیرد چه برایش پیش آمده است: روزی یکی از آن جمعت انبوه مرا شناخت. در پشتِ سرِ من زن جوانی [ایستاده بود] که از سرما لب‌هایش کبود شده بود و قطعا هرگز مرا به اسم نمی‌شناخت. او پس از شنیدن نام من از رخوتی که همه‌ی ما را فرا گرفته بود بیرون آمد و نجواکنان پرسید- [آخر] آنجا همه نجواکنان صحبت می‌کردند- «آیا می‌توانی این وضع را توصیف کنی؟» من پاسخ دادم «بله می‌توانم». اینجا بود که روی چهره‌اش که دیگر به چهره‌ی آدمیزاد نمی‌ماند لبخند بی‌جان و زودگذری نقش بست.»
         
        ~ژیژک💠
        ➖➖➖➖➖➖
        موزلمان افرادی برهنه و در پایین‌تر حد نامیدی اردوگاه بودند، کسانی که به قول پریمو لوی در مرزی بین انسان و نا-انسان سیر می‌کردند، انسانی که حتی توان مقاومت-فریاد و داد وبیداد کردن- در برابر کوره‌های آدم سوزی نازی‌ها را نداشت و بدون کوچکترین مقاومت خود را درون کوره‌های آتش می‌انداخت. چهره‌های درهم شکسته و قوز کرده که انگار همیشه در حال رکوع هستند، مردگانی متحرک با تنی نحیف و سکوتی همیشگی. از همین رو لوی اسم کتاب خود را با پرسشی کنایه‌ای از این دست انسان نام می‌نهد: «آیا این یک انسان است؟»
         
        ~نقل از آگامبن💠
        ➖➖➖➖➖
         
        تجربه‌ی چنین وحشتی را می‌توان در خاطرات تیمور عبدالله احمد (معروف به تیمور انفال)، تنها بازمانده‌ی گورهای دست جمعی انفال کردستان نیز دید. تیمور در خاطراتش روایت می‌کند هنگامی که ماموران رژیم بعث در میان گور‌های حفر شده به او و هموطنانش تیراندازی کردند، بخت با او یار می‌شود و تیر به پشتش کمانه می‌‌کند و تنها سطحی از پوست را خراش برمی‌دارد، اما او خود را در برابر نظامیان بعث به مردگی می‌زند یا شاید از ترس نمی‌تواند تکان بخورد. هنگامی که نظامیان از چاله‌ها فاصله می‌گیرند تا با لودر روی گورهای دست جمعی خاک بریزند او سعی می‌کند در تاریکی شب از چاله خارج شود. تیمور نقل می‌کند: «وقتی خواستم از چاله بیرون بروم صدای دختری آمد که به من گفت: کجا می‌روی؟ تاریک بود و به آرامی پرسیدم: سالمی یا زخمی شدی؟ دختر بچه گفت: زنده‌ام اما پایم زیر جنازه‌ها گیر کرده، به او گفتم بلند شو برویم و خودمان را مخفی کنیم. به آرامی گفت: «نمی‌خواهم مادرم را تنها بگذارم، از سربازها هم می‌ترسم، من نمی‌آیم.»»
        ➖➖➖➖➖
         
        در نتیجه اگر به سوال ابتدایی بحث برگردیم و از توانایی سرودن شعر بعد از فاجعه سخن بگویم، و نیز «توانایی» را معادلِ «روایت حقیقی/متعهد» بنامیم، باید گفت نه شعر و نه نثر- و نه حتی هیچ مدیوم و نوع ادبی/هنری دیگر- نمی‌تواند تمام فاجعه را روایت کند. پس کار ادبیات در برابر فاجعه چیست؟ 
         
        ادبیات تنها می‌تواند با تکرار و شکست‌های پی‌درپی در ناتوانی روایت آن، پاسداری بر «عدم فراموشی تاریخ» باشد. در این تعریف ادبیات بیشتر نقش فرشته‌ی تاریخِ بنیامین را بازی می‌کند تا شاهد تام و کامل آگامبنی. شعرها، نثرها، فیلم‌ها، تابلوهای نقاشی و... چون فرشته‌ی تاریخ با وقفه، تامل و نگاهی خیره و بدون توان نجات، تنها سندی بر حضور فاجعه و ویرانی در گذشته هستند. سندی که در برابر فراموشی فاجعه برای آینده‌گان مقاومت می‌کند. روایت‌های شکسته و بریده‌بریده‌ی نثر‌ها، تصاویر نامکان و امکان ساخت مکانی نو در شعرها، ساخت فیلم‌های در قالب کمدی/تراژیک و تمسخر تاریخ فاجعه ، امکاناتی است که ذهن مخاطب را در برابر به یاد سپاردن فاجعه مقاوم می‌کند. این همان «بیگانگی آشتی­ ناپذیر»ی است که مارکوزه در مورد سرودن شعر بعد از آشویتس – یا فاجعه – می‌نامد.
        ➖➖➖➖➖➖
        پس صرفا به کار بردن نحوی شکسته و چند پاره، زبانی هیستریک و تروماتیک نمی‌تواند حق مطلب را ادا کند. اینجاست که شاعر دست به «جعل فاجعه» می‌زند. فاجعه‌‌ای که از تجربه‌های دیگر-تجربه‌ی رسانه‌ای، خاطرات، تئوری‌های نظری فاجعه و...- نشأ‌ت گرفته به هیچ عنوان نمی‌تواند دهشت و چهره‌ی مخدوش فاجعه را، چه در ساحت «فرم» و چه در ساحت «بیان» ادا کند. برای شعری که در تجربه‌ی مستقیم فاجعه حضور دارد، بیان شاعرانه منجر به شکست زیبایی شناختی می‌شود ولی این شکست حفظ سند و آبروی گذشته است، پاسداری است بر «عدم فراموشی فاجعه». اما شعری که تجربه‌ی فاجعه را بر دانش نظری و دانش تجربهِ تجربه‌ی دیگر می‌گذارد، چه در ساحت زیبایی شناسی – برای حفظ زبان هیستریک و تروماتیک – و چه در ساحت بیان – به دلیل فاصله‌ی زیاد با تجربه‌ی فاجعه – شکست می‌خورد. این شعر تنها می‌تواند در ساحت «شعر غنایی» سیر کند، شعری که پرونده‌ی آن در بیان فاجعه مدت‌هاست بسته شده است. شعر غنایی «چهره‌ی کریه فاجعه» را نه دهشتناک نشان می‌دهد و نه ویرانگر، بلکه آن را در لایه‌های سطحی، با روحی سطحی و زبان و درکی مشمئزکننده اخته کرده و در بسته‌های شیک رسانه‌ای عرضه می‌کند.
         
        کاوان محمدپور - آیا می‌توان پس از فاجعه شعر سرود؟
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۳۹۸۷ در تاریخ شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۰۳:۰۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        نیلوفر تیر
        شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۰۶:۱۱
        درود مهربانو سمیعی عزیزم و سپاس از مطلب خواندنی که گذاشته بودی خندانک
        به نظر من ادبیات اگر در سال های ابتدایی رخداد یک فاجعه دست به آفرینش چهره ترسناک آن بزند برای اکثریت مورد قبول و ستایش است اما بعد از گذشت سال ها و دهه ها دیگر می بایست حد اغراق بالاتر رود و یا عوامل دیگری این جذابیت را افزوده کنند که در این موارد معمولا یک پروپاگاندای وسیع رسانه ای وجود دارد که راستش نمی خواهم وارد مقوله اش شوم
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۱۰:۲۱
        درودتان مهربانو نیلوفرجانم جانم
        ادیب گرانقدرم
        البته من خلاصه و چکیده این مطلب را به اشتراک گذاشته ام
        منظور از این مطالب این است که شعر به خاطر ماهیت زیبا شناختی که دارد به آن صورت که باید و شاید حقیقت فاجعه را عنوان نمی کند، و کسی که شاعر است آن فاجعه زیست نکرده و در عمق فاجعه و برزخ نبوده است ، و فقط از روی برداشت های رسانه ای و از دور به بیان حالات و احساسات خود تلاش ورزیده است نه حقیقت که همه در غالب همان زبان ورزی شعر است .

        عباس عزیز ،

        آدورنو متفکر آلمانی، جملۀ معروفی دارد:

        - بعداز آشویتس شعر توجیهی ندارد. یا (چطور می‌شود بعد از آشویتس شعر گفت؟)
        این مطلب نقل از زنده یاد رویایی است :
        اما من از خود می‌پرسم چطور می‌شود بعد از شعر، اینهمه شعر، آشویتس داشت؟ و کهریزک داشت؟
        گاهی حس می‌کنم که با اعدام و آزار ِ اینهمه معصوم، شعر به بیعاری می‌ماند، چه در تهران "پست مدرن" باشی چه غزل‌سرا در لندن.
        آشویتس ننگین بود سرمشق شد (از روآندا، دارفور، بوسنی... تا کهریزک) .
        بعدِ کهریزک هم آنکه از "گل و بلبل" می‌سراید، ندانسته مشق زیر سرمشق می‌دهد.

        یداله رویایی

        البته برای دریافت بیشتر به گوگل مراجعه کنید
        با همین عنوان آیا می‌توان پس از فاجعه شعر سرود؟
        صمیمانه سپاسگزارم از توجه و حضور ارزشمندتان 💎🙏🌺🌸🍃
        پاینده باشید و سرفراز و نویسا
        🍀🌻🌷🕊️
        ارسال پاسخ
        نیلوفر تیر
        نیلوفر تیر
        شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۱۴
        درود پس برداشت من کلا چیز دیگری بوده عزیزم
        شاید بیشتر مفهوم خودسانسوری در ذهن من بچرخد اما مسئله بعدی برای من این است این فاجعه بعد سیاسی دارد یا اجتماعی یا رخداد طبیعی چراکه واکنش سرایندگان به هر کدام ازین قالب ها جداست
        به عنوان دانش آموخته جامعه شناسی عرض می کنم جامعه به خبرهایی تمایل دارد که جذاب است برای اقشار مختلف و نه صرفا از سر همدردی و یا empathy
        مثال میزنم
        من بارها حوادث کودک آزاری و قتل کودکان را دنبال کرده ام جامعه متاثر می شود اما واکنش عظیمی نشان نمی دهد در عوض دختر جوانی توسط پدرش کشته می شود کل جامعه در واکنش به این خبر همسو می شود
        ببینید هر دو فاجعه است اما نگاه ها مختلف استو قطعا نگاه های مختلف در نوشته ها هم نفوذ می کند
        در باب مسائل سیاسی و فجایع هم ما با همین وضعیت مواجه هستیم اینکه چه خبری جامعه را به همدلی رسانده ممکن است ده ها قتل سیاسی فجیع رخ دهد اما کوچکترین واکنشی مگر از سوی اصحاب‌ خاص اهل قلم نبینیم
        شعر و نوشته ها هم جایی خرج می شود که توجهات باشد
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۴۷
        بطور کلی فاجعه همان رخداد وحشتناک و جنایات انسانی است که در جنگ و اعتراضات اجتماعی و در بطن جامعه و کشور به وقوع می پیوندد، و فراگیر است،
        البته بصورت هم که شما فرمودید قابل پرداختن است ، جنایاتی که زیر پوست جامعه در جریان است خود فاجعه ای دهشتناک است ،
        منظور این است که فجایع در قالب شعر نمی گنجند و در واقع تجربه‌ی کامل فاجعه، مساوی با مرگ است.
        مارکوزه گفته اگر شعر، در قالب بیگانگی آشتی­‌ناپذیر، وحشتی که وجود داشت و همچنان وجود دارد را مجدداً ارائه دهد، می‌تواند نوشته شود ،
        کلا این نوع از شعر، مسلما شعر پر قو نیست ،

        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۵۲
        مفهوم (موزلمان) در اردوگاه‌های نازی‌ها جست. «موزلمان» (Musselmanیا Muselmann) اصطلاحی بود که در اردوگاه‌ کار اجباری نازی‌ها به کسانی اطلاق می‌شد که شدت تحقیر و شکنجه، ترس و گرسنگی ، هرگونه آگاهی و احساس هویتی را در آن‌ها مضمحل کرده بود. کسانی‌که پیش از مرگ بیولوژیک به مرگ نمادین تن داده بودند، و با وادادن هویت و نام و میل ، در برزخی میان زیستن و مرگ، انسانیت و حیوانیت به گرفتار شده بودند. انسان‌هایی عاری از هر گونه هویت آدمی و گرفتار در منطق استثنایی حاکم.
        نیلوفر تیر
        نیلوفر تیر
        شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۱۳:۱۹
        فیروزه عزیزم در این مورد نظرت رو جلب میکنم به آخرین پست وبلاگی که گذاشتم در خصوص سورئالیسم ویرانشهر
        در مورد شعر اطلاعاتی ندارم که آیا شعر می تواند چنین تصویری بیافریند یا خیر اما در مورد رمان و داستان قطعا پاسخم مثبت است و در البته در حوزه ی نقاشی و عکاسی و موسیقی و صنعت فیلم سازی هم پاسخ مثبت است اما برای شعر دارم به اشعار فکر می کنم فعلا چیزی در ذهنم نیست
        نیلوفر تیر
        نیلوفر تیر
        شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۰۷
        در مورد مارکوزه که از فیلسوفان حلقه ی انتقادی فرانکفورت است و از نظریه پردازان جنبش دانشجویی می ۱۹۶۸ در اروپا بود که این جنبش بسیار متاثر از کتاب اروس و تمدن مارکوزه بود که اعتقاد داشت عقلانیت افراطی و بروکراسی به دنبال نابودی خیال در جامعه است ولی خیال دوباره به پا می خیزد به عبارت دیگر با توجه به زمینه های خانوادگی و فکری و .. بنظرم موافق توان شعر برای چنین امریست
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۱۸
        در داستان نویسی مخصوصا داستان های که روایت آن از خاطرات مستند است تا حدی بیانگر طیف شدت و مکشوف شدن فاجعه است ،
        صمیمانه سپاسگزارم نیلوفر جانم از اطلاعات خوب و ارزشمندت، حتما مراجعه می کنم خندانک خندانک خندانک
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۰۶:۳۴
        خندانک
        فیروزه سمیعی
        شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۱۰:۲۱
        🙏🌺
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۱۶:۰۹
        درود تان باد و سپاس
        سر کار خانم سمیعی ادیب گرانقدر
        پست بسیار جالبی بود... خندانک خندانک خندانک
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۱۸:۱۷
        درودتان باد جناب استاد انصاری عزیز و گرامی 🌞
        خوشحالم که مورد توجهتون قرار گرفت
        صمیمانه سپاسگزارم از حضور ارزشمندتان 💎🙏🌺🌸
        البته پست ارزشمندشما را هم خواندم در مورد جشن های ایران باستان و بسیار بهره بردم 🌺🌸🍃🌹
        زنده باد 👏👏👏💯💯💯🌸
        پاینده باشید و سبز
        ☘️🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻☘️
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۱۷:۲۴
        درودبرشما استاد بانو مهربان سرکارخانم سمیعی عزیز بسیار پست جالبی بود احسنت برشما 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۱۸:۱۸
        درودتان باد جناب کاظمی نیک ادیب گرانقدر 🌞
        بسیار سپاسگزارم از توجه و حضور ارزشمندتان 💎🙏🌺🌸
        خوشحالم از نظر ارجمندتان گذشت 🌸🌺
        پاینده باشید و سبز
        🌱🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌱
        ارسال پاسخ
        آذر دخت
        شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ ۱۸:۲۴
        سلام و عرض ادب بانو سمیعی نیک اندیش و ادیب
        من اکنون تنها می توانم اشک بریزم
        غمی بزرگتر از اندازه مان
        بعد فاجعه بدتر از خود فاجعه است
        باز می گردم دوست خوبم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        يکشنبه ۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۲:۴۰
        درودتان بادمهربانو آذر دخت جانم خندانک
        عذر تقصیر این مطلب باعث رنجش خاطر
        روح لطیف شما نازنینم شد 😔
        چه بسا خودم هم مثل شما آزرده خاطر می شوم ☘️🥀

        البته وقتی با این سوال روبرو شدم و مطلب را خواندم خیلی از سوال ها در ذهنم نقش گرفت و به این نتیجه رسیدم
        واقعیت آن طور که باید حتی در تاریخ هم نوشته و روایت نمی شود و ما فقط با شبحی به نام فاجعه روبرو هستیم دیگر چه به رسد به شعر که فقط ویترین است
        از شما فرهیخته ی جان و حضور ارزشمندتان صمیمانه سپاسگزارم
        💎🙏☘️🌸🌺🌸🕊️🌷
        پاینده باشید و سرفراز مانید و هماره درخشان
        🍀🌻🌻🌻🌻🍀
        ارسال پاسخ
        عباس ترکاشوند
        يکشنبه ۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۰۹
        سلام خانم سمیعی خندانک
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        يکشنبه ۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۴:۳۵
        درودتان باد جناب ترکاشوند ادیب گرانقدر 🌞
        خیر مقدم گرامی 🌺
        امیدوارم مطالب مفید واقع شده باشد
        بی نهایت سپاسگزارم از حضور ارزشمندتان 🙏💎🌸🌻☘️
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1