يکشنبه ۲ دی
لبخند خورشید
ارسال شده توسط صدیقه جـُر(ساحل) در تاریخ : جمعه ۱۷ شهريور ۱۴۰۲ ۰۵:۴۴
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۲۲ | نظرات : ۷
|
|
✍🏻خندید،، وبا کمال فروتنی بوسه ی داغش را روی گونه ی پسرک خردسال، کاشت، ولی ناگهان بغض راه نفس کشیدنش راسخت کرد، باید برود، اینبار جنوب به طرف کوه اوشیدا،،(کوه خواجه در زابل) رفت، تاب دیدن پسرک که مادرش اززباله ها پس مانده غذارا به اوداده بود رانداشت، اشکش که درآمد آسمان غرید، خورشیدخانم، ناله کردو پشت کوه گم شد، اوهم راهش راگم کرد مغرب را فراموش کرده بود،، 🥀💐
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۳۹۱۴ در تاریخ جمعه ۱۷ شهريور ۱۴۰۲ ۰۵:۴۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
درودها بر شما مهربانوی عزیز سپاس فراوان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خندید،، وبا کمال فروتنی بوسه ی داغش را روی گونه ی پسرک خردسال، کاشت، ولی ناگهان بغض راه نفس کشیدنش راسخت کرد، باید برود، اینبار جنوب به طرف کوه اوشیدا،،(کوه خواجه در زابل) رفت، تاب دیدن پسرک که مادرش اززباله ها پس مانده غذارا به اوداده بود رانداشت..
اشکش که درآمد آسمان غرید..
خورشید بود که با اندوهی غریب راهی جنوب شد...
امیدوارم جسارت منو به بزرگواری خود ببخشید
درود بااانو جر عزیزم