سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 11 آذر 1403
  • شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي، 1300 هـ ش
1 جمادى الثانية 1446
    Sunday 1 Dec 2024
    • روز جهاني مبارزه با ايدز
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۱۱ آذر

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    من دریاچه ی ارومیه هستم...
    ارسال شده توسط

    بارانا مهاجر

    در تاریخ : يکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲ ۰۸:۵۲
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۴۶ | نظرات : ۰

    تشنه ام،لب هایم خشک شده اند ،نمی‌توانم بخندم...
    سالهاست که نخندیده ام،میترسم،اگر بخندم لب هایم به خون نشیند...نای زار زدن و فریاد زدن هم ندارم،حس تنهایی دارم،حس درک نشدن،داد میزنم و انگار که فریاد من میان هیاهوی مردم گم شده باشد...انگار که افتاده باشم میان قبیله ای که کسی زبان سخن گفتنم را نداند،هستند،نگاه می کنند،اما کور،اما کر...نحیف شده ام..لاغر شده ام،تک تک سلول های وجودم از استرس مرگ به غلغله افتاده اند و آشوب،تمام قلب مرا تسخیر کرده است...قلبم درد میکند،از آدم هایی که می آیند  و نگاهم می کنند و می‌روند...میترسم،میترسم که بمیرم و اهم دامن گیر شود،که شوره ی چندین سال اشک حسرت ریختن شوره زار کند خنده ی سبز کودکان را...مرگ هر صبح می‌خندد به من و من...دست در دست نفس های خشکم چشم به آسمان میدوزم،به امید فرجی...راستش را بخواهید آنقدر حس تنهایی دارم که انگار یک بار توسط تمام آدم های دنیا ترک شده ام...تشنه ام،می گریم که شایدبا اشک خود سیراب شوم،جرعه ای آب قبل از مرگ میخواهم...من،دریاچه ی ارومیه هستم...!

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۳۷۸۳ در تاریخ يکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲ ۰۸:۵۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    شاهزاده خانوم

    یک وجب از پنجره پرواز کن ااا گوش مرا معرکه ی راز کن
    نادر امینی (امین)

    توبودی دردل شب ناله کردی این دل وامانده را بیچاره کردی اااا به کنج خلوتی رفتی وباغم خانه کردی ااا ندیدی عاشقت درمانده شد از آه شبگیر وتولیکن اااا به شب را تا سحر بردر غمخانه ات داغ دلم را تازه کردی ااا دردلم دلشوره افتاد لیلی ام از بس فغان کرد جان بداددر گوشه میخانه من اااا هاتف آمد دادم ندا غمگین مباش می خور که لیلی عاقبت دیوانه کردی اا عقل در ره پیرطریقت پای لنگان است اااا لیلی ومجنون را تا ابد برسر جام قدح بشکسته ای درمانده کردی ااا عاقبت عشق وخرد درمرز مجنون با رخ لیلی بهم پیون خورند اااا آنگه که مجنون چون اسیر گیسوی لیلی شد و آن خانگه ویرانه کردی
    شهرام بذلی

    در دل تنگ ما بسی روزنه ی خیال نیست اااا شوق تو دارد این دلم عشق که وصف حال نیست
    افسانه نجفی

    ت ااا میان من و تو ااا همیشه ما ااا می لنگید
    میر حسین سعیدی

    مرا بی خود شدن در دل به خود نیست ااا چو بینم ماه نو من دیگرم کیست ااا چو مستی آید از هر پیچش مو ااا نگه بر آسمان و مه چه نیکیست

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1