نقدی بر سروش هایی از سیاوش آزاد_ قسمت پنج
در آغاز، لازم است به بازخوانی چهار سروش مربوط بپردازیم:
سروش هایی از سیاوش آزاد
یک:
عرش غرق تلالویی ممتد
می رود سوی ساحل پرحد
آتشی می چکد به روی خد
چیست زنجیر بی نشان هیچ
دو:
بگذر ای آشنا ز بی رنگی
رو به قعر سواحل سنگی
بنگر اندر وجود خوش جنگی
نیستی را صدف نما امشب
سه :
فرشته ای ز تبسم فتاد در آبی
تنفسش بگرفت و برفت در خوابی
ز پیله اش به در آمد چو شاپر آبی
پرید از قفس تنگ سایه
چهار:
عطش بر جان من افتاده امشب
وجود خسته ام غرق غم و تب
بوم شرمنده در پیش تو یارب
بده آبی بده آبی بده آب
ادامه ی نقد سروش نخست:
به چهارمین مصراع رسیدیم و درباره ی "چیست" صحبت کردیم. اکنون واژه ی "زنجیر" را بررسی کنیم. "زنجیر" تداعی چه چیز یا چیزهایی می تواند باشد و آیا در ذهن مخاطبان مختلف، تداعی مختلفی دارد یا همه، تصور واحدی از آن دارند؟ آیا مثلا خانم ها عموما از واژه ی زنجیر، تصور زنجیری زینتی از جنس طلا، نقره یا مانند آن را دارند یا این که دست کم، بیش تر از مردان، چنین تصوری ممکن است داشته باشند؟ آیا زنجیر برای مردان بویژه مردان بزهکار، یادآور زنجیر اسارت نیست؟ برای شخصی که بیش تر عمرش را با سگ زنجیرشده اش می گذراند چطور؟ پاسخ دقیق و علمی به این سؤالات، نیازمند آمارگیری های استاندارد است اما به هرحال، چیزهایی می توان حدس زد.
سؤال دیگر _که البته شاخه ای از همان سؤال اول است_ این که اگر مفهومی بی نشان از زنجیر را درنظر بگیریم، برای تفسیر سروده، مناسب تر نیست؟ و منظور از بی نشان، شکل عام و در حداکثر اشتراک است برای واژه ی مورد نظر؛ به عبارتی: یعنی ببینیم تصور بیش تر مردم درباره ی واژه ای مثل زنجیر، چه اشتراکاتی با هم دارد و آن تصور مشترک عام را درنظر بگیریم تا تقریبا با هر شخصی از گویشوران زبان، به اشتراک قابل قبولی برسیم.
نکته ی دیگر، این که برای تفسیر واژه ی زنجیر _ که ترجیحا مفهومی بی نشان و عام (نسبتا عام) برایش در نظر می گیریم_پیش و پسِ واژه هم بسیار مهم است. بعنوان واژه ی پیشین، "چیست" را قدری توضیح دادیم اما "زنجیر" در ترکیب "زنجیرِ بی نشانِ هیچ" بعنوان هسته ی ترکیب به کار رفته است و واژه های وابسته ی پسین آن، بی گمان، دارای اهمیت اند.
دوباره ببینیم:
"چیست زنجیرِ بی نشانِ هیچ"
این زنجیر، صفت "بی نشان" دارد.
بی نشان بودن را قبلا از لحاظ علم زبانشناسی، قدری باز کردیم اما در این جا عینا بعنوان صفت زنجیر به کار رفته است و منظور از صفت بی نشان در این جا، با مفهوم آن در زبانشناسی تفاوت دارد. بی نشان در این جا، بیش تر، جنبه ی فلسفی دارد بویژه از اضافه شدن آن به واژه ی "هیچ" این را در می یابیم و این اضافه شدن هم در اصل برای واژه ی زنجیر است نه برای واژه ی هیچ؛ یعنی برای واژه ی زنجیر _که هسته ی ترکیب است_ هم صفت بی نشان را داریم و هم صفت هیچ را.
به عبارتی: شاعر، زنجیر را در مرحله ی اول، بی نشان دانسته و در مرحله ی بعد _که آمادگی بیش تری برای پذیرش این نظر به مخاطب خود داده_ زنجیر را با صفت هیچ به کار برده است.
خب، حالا چرا این زنجیر، بی نشان باشد؟ و سپس هیچ؟
طبعا وقتی سخن مان درباره ی عظمت عرش را _ که در مصراع اول داشته ایم_
به یاد بیاوریم و همچنین مفهوم ساحل پرحد را، تصدیق می کنیم که این زنجیر، هرچه باشد، در برابر آن عظمت، نشان و تشخصی از خود نخواهد داشت و بیش از هیچ نخواهد بود.
(ادامه دارد)
23 تیر ماه 1402
طاهران، شهر یار، اندیشه
محمدعلی رضاپور (مهدی)