دوشنبه ۲۱ آبان
دفتر شعر من
ارسال شده توسط رامینا یاراحمدی در تاریخ : يکشنبه ۱۸ تير ۱۴۰۲ ۰۲:۳۳
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۰۳ | نظرات : ۱۶
|
|
گاهی سرنوشت با دوست طوری گره میخورد که درد هایش خط و خراش روی دل سفیدت می اندازت،برای اشک هایی که خیست میکند غصه می خوری و از زندگی با شنیدن حرف های نوشته شده اش در قالب شعر سیر میشوی.
مرا همدمیست که سینه اش سرشار از غم است و تنها مونس رمز و سر در قلبش من.
او مرا در صندوقی پنهان کرده به اندازه دریای خروشان دلش و چه لحظه ایست لحظه ای که در آغوشش جای می گیرم!
باید اعتراف کنم که خشمی تمام سطحم را فرا گرفته و هر کس جز او به من نزدیک میشود؛ورقه های سرکش چو شمشیری تیز و برنده دستش را قطع میکنند تا کس نفهمد آنچه می گذرد بر روزگار سیاه او.
من دفتر اشعاری پنهان خواهم بود؛شاید موریانه وجودم را تجزیه کند اما،باز هم تمام وجودم وزن غم دارد و چه سنگین است این غمی که او با من در میان گذاشت....!
در این خیالم که اگر کسی مرا بیابد در میان این جهان سرشار از خوشی و بشاشی چه گوید بر حال و روز زوال او؟!
پایان تمام اشعار او امضایی رسم کرده و نوشته است:(باشد آخرین شعر ما)
اما هر روز به اشعارش اضافه میشود و نمیدانم چه زمانی عمر او و من پایان یابیم،
ممکن است شیشه عمرش باشم.
شیشه عمری که بالاخره دل سفیدش از مصراع های غمگین پر می شود و ی ی رها خواهد شد از این زندان جهان.....
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۳۶۳۶ در تاریخ يکشنبه ۱۸ تير ۱۴۰۲ ۰۲:۳۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خوش آمدید..
زیبا مینگارید..
آفرین دختر خوب..
فقط یه چیزی.. اگه بخوای این جمله رو دوباره بنویسی چطور مینویسی؟.. با توجه به کل متن..
گاهی سرنوشت با دوست طوری گره میخورد که درد هایش خط و خراش روی دل سفیدت می اندازت
سلامت و ثروتمند باشی