استعاره
هر گاه واژهای به دلیل شباهتی که با واژه دیگر دارد به جای آن به کار رود استعاره پدید میآید. (همچنین بیان امری نا شناخته بر حسب امر شناخته شده) در واقع استعاره نوعی از تشبیه است که یکی از دو طرف تشبیه در آن ذکر نشده باشد (یا مشبه یا مشبه به ذکر نشده باشد).[۲۷] بر کشتههای ما جز باران رحمت خود مبار. (کشتهها به کسر «ک») در این عبارت رحمت خدا به باران مانند شدهاست. روشن است که در این عبارت، منظور از کشتهها معنایی لفظی آن نیست بلکه مقصود اعمال بندگان است. در «هرچه خواهی در سوادش رنج برد تیغ صرصر خواهدش حالی سترد»، «تیغ صرصر» استعاره از باد است. استعاره از واژهٔ عاریه آمدهاست بمعنی عاریه گرفتن ویژگی از کسی یا چیزی برای دیگری استعاره خود دو نوع دارد استعاره مکنیه
استعاره مصرح
استعاره مکنیه
این نوع استعاره به نوعی از تشبیه گفته میشود که در آن مشبه به حذف شده باشد. استعاره مصرح این نوع استعاره به نوعی از تشبیه گویند که در آن مشبه محذوف باشد. اضافه استعاری در تشبیه، هم مشبه وجود دارد و هم مشبه به ولی اگر یکی از اینها غایب باشد! و به جایش لوازم یا ویژگی اش را ببینیم که به صورت اضافی آمدهاست، اضافه استعاری مینامیم. هم چنین در اضافه استعاری «مضاف» در معنی حقیقی خود بکار نمیرود و ما «مضاف الیه» را به چیزی تشبیه میکنیم که دارای جزء یا اندامی است ولی چنین جزء و اندام که «مضاف» است برای «مضاف الیه» یک واقعیت نیست بلکه یک تصور و فرض است. مثال:دامن شب-رقص مرگ-دل شب بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد (بت استعاره از یار، گل استعاره از صورت و سنبل استعاره از زلف ریخته بر صورت است) عالَم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت فتنه انگیز جهان نرگس جادوی تو بود (نرگس استعاره از چشم است) نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیمه شب دوش به بالین من آمد بنشست (نرگس استعاره از چشم است) در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است خدایا، منعم گردان به درویشی و خرسندی (بازار استعاره از دنیاست) مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدّش فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم (سرو استعاره از یار بلند قد است)
کنایه
به جملات زیر توجه کنید «تنها همان رتبههای بالا را وعده بگیر و مابقی را نقداً خط بکش» «با حال استیصال پرسیدم پس چه خاکی بر سرم بریزم؟» در جملههای بالا دو عبارت مشخص شده دارای دو معنی نزدیک و دور هستند اما معنی دور آنها مورد نظر است. خط بکش در اصطلاح یعنی نادیده بگیر و چه خاکی به سرم بریزم یعنی چه کار باید بکنم در جملههای ذکر شده این معانی دور مورد نظر است و معانی نزدیک و واقعی مقصود نویسنده را نمیرساند و به این کار برد کنایه میگویند مثال «هنوزم از دهانت بوی شیر میآید» بوی شیر کنایه از خردسال بودن است.
مجاز
به کار رفتن واژهای به جای واژه دیگر مجاز نام دارد. هیچگاه چنین امری ممکن نیست مگر آن که میان آن دو واژه در خارج از کلام رابطهای بر قرار باشد. برای مثال: آن قدر گرسنهام که میتوانم تمام ظرف را بخورم. تمام ظرف را بخورم مجاز از محتویات درون ظرف و رابطهای میان دو واژهای ظرف و غذا در این عبارت است. ماه دشت لالهها را روشن کردهاست
(ماه: مجاز از نور ماه است) سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
(سر اینجا بمعنی فکر و اندیشه است، یعنی آفتاب در فکر برآمدن نیست) نبندی زان میان طرفی کمروار اگر خود را ببینی در میانه
(منظور از کمر کمربند است و کمروار یعنی مانند کمربند میانتهی)