به نام خداوند خورشید و ماه/که دل را به نامش خرد داد راه
(شاهنامهی فردوسی، بخش داستان کاموس کشانی، بخش ۱)
بنا بر قول معروف، اوزان عروضی شعر فارسی از زبان عربی وارد شدهاند و شعر فارسی تا زمان بر آمدن یعقوب لیث صفاری صرفاً هجایی بوده است و بنا به نظر برخی، وزن عروضی اصلا متناسب با زبان فارسی نیست (!) و صرفاً اشعار سپید و موج نو را شعر فارسی میدانند و بیشتر از ۱۰۰۰ سال شعر عروضی فارسی را با آسودگی خاطر به کناری میگذارند. هرچند که دلایلی بر اثبات این موضوع وجود دارد، دلایلی خلاف آن نیز وجود دارد. در این نوشتار به دلایل وجود وزن عروضی به صورت ذاتی در شعر فارسی تنها اشاره خواهد شد و تصمیم بر رد یا پذیرش این ادعا بر عهده خواننده گرامی گذاشته میشود.
1- قواعد وزن عروضی عربی تا دوران اسلامی ناشناخته بود
بیشتر تاریخ نگاران دوران اسلامی (جز ابوریحان بیرونی) بر این عقیده بودند که قواعد عروض عربی را اولین بار دانشمندی به نام «خلیل ابن احمد فراهیدی» استخراج کرده است و این قواعد تا پیش از او برای قوم عرب ناشناخته بوده است. در حقیقت تا پیش از او، اعراب وزن شعر را نوعی الهام میپنداشتند و بیشتر آنان بر این عقیده بودند که موجوداتی به نام جن این اشعار را ساخته و در دهان شاعر میگذارند و واژگان «شاعر» و «مجنون (به معنای جن زده)» با یکدیگر ارتباطی تنگاتگ داشتند. شاهد این مدعا نیز آیاتی از قرآن کریم است که در آن اشاره میشود که پیامبر اسلام (ص) نه شاعر است و نه مجنون. در حقیقت به خاطر آهنگین و موزون بودن بیشتر آیات قرآن، اعراب آن را با شعر یکی میپنداشتند و پیامبر را محکوم به وحی نه از طرف خدای یکتا، بلکه از طرف اجنه میکردند.
ابوریحان بیرونی اما، نظر دیگری داشت. او پس از سفرش به هندوستان، با شعر عروضی هندی و سانسکریت مواجه میشود و در کتاب ماللهند ادعا میکند که وزن عروضی نه ابداع خلیل ابن احمد که در واقع وامگیری او از قواعد عروض هندی بوده است و شواهدی را برای آن میآورد که نشان میدهد خلیل ابن احمد قواعد عروض عربی را بر اساس قواعد عروض سانسکریت نوشته است.
2- وجود وزن عروضی در زبان کشورهای همسایهی ایران پیش از اسلام
شاهنشاهیهای هخامنشی، اشکانی و ساسانی در دوران حکمرانی خود از سوی شرق با هندوستان و در غرب با کشور یونان و بعدها امپراتوری روم همجوار بودند. شعر سانسکریت در هند و شعر یونانی و لاتین در یونان و روم، همگی وزنی عروضی داشتهاند. بسیار بعید به نظر میرسد که در این حدود ۱1۰۰ سال حکمرانی این سلسلههای ایرانی و همجوار بودن زبانهای پارسی باستان و پارسی میانه با این زبانها، هیچ یک ویژگیهای وزن عروضی را نپذیرفته باشند و ناگهان در قرن سوم هجری و تنها در عرض چند روز، وزن عروضی توسط «محمد ابن وصیف سگزی» وارد زبان فارسی نو شده باشد و در عرض کمتر از یک قرن مورد قبول همهی شاعران ایرانی از شرق تا غرب پهنهی ایران فرهنگی شده باشد و شعر هجایی که برای قرنها مورد قبول بوده ناگهان از میان برود.
3- شعرهای پهلوی ساسانی و فارسی نوی به جا مانده از اواخر دوره ساسانی با وجود هجایی بودن، ویژگیهای عروضی دارند.
تعداد اندکی شعر به زبان پهلوی ساسانی و فارسی نو از اواخر دوران ساسانی به جا مانده است. این شعرها مطلقاً عروضی نیستند و حتی اشکالات فاحسی در تقابل با عروض دارند، اما شاکلهی کلی آنها با وزن عروضی همخوانی دارد. به شعر زیر که در تاریخ سیستان، بازنشر شده توسط شادروان محمدتقی بهار، آمده است توجه کنید:
فرخت بادا روش/ خُنیده گرشاسب هوش
همی برست از جوش/ انوش کن می انوش
دوست بداگوش/ بآفرین نهاده گوش
همیشه نیکی کوش/ که دی گدشت و دوش
شاها خدا یگانا، بافرین شاهی
با توجه به نارسایی خطهای فارسی-عربی و پهلوی در نشان دادن آواهای کوتاه، این شعر را دوباره با خط لاتین و خوانش تقریبی آن در زمان نوشته شدن بازنویسی میکنیم:
f(i)rixt bAdA RuuS
xoniida garSAsp huuS
hamii brast-aaz juuS
anuuS kon mey anuS
duust bidAguuS
bi Afariin nehAda guush
hamiiSa niikii kuuS
ka dii gozaSt oo duuS
SAhA xodAygAnA
biAfariin SAhii
این شعر کاملا هجایی است و مطلقاً عروضی نیست، اما اگر آن را به همان صورت که خوانده میشد تقطیع کنیم، میبینیم که ترتیب قرار گرفتن هجاها در هر مصرعک بسیار به وزن «مفاعلن مفعول» نزدیک است. بیت ها را تقطیع میکنیم:
f(i)/rix/t/bA/dA/RuuS
xo/nii/da/gar/SA/sp/huuS
تَ تن تَ تن تن تنت (مفاعلن مفعول)
تَ تن تَ تن تنت تنت (مفاعلن مفاعل فعل)
ha/mii/b/ras/taaz/juuS
a/nuu/S/kon/mey/anuS
ت تن ت تن تن تنت (مفاعلن مفاعلن فعل)
ت تن ت تن تن تنت (مفاعلن مفاعلن فعل)
duu/st bi/dA/guuS
bi/A/fa/riin/ne/hA/da/guush
تن ت ت تن تنت (فاعِلُ مفعول)
ت تن ت تن ت تن ت تنت (مفاعلن مفاعل فعل)
ha/mii/Sa/nii/kii/kuuS
ka/dii/go/zaS/too/duuS
ت تن ت تن تن تنت (مفاعلن مفاعلن فعل)
ت تن ت تن تن تنت (مفاعلن مفاعلن فعل)
SA/hA/xu/dA/y/gA/nA
bi/A/fa/rii/n/SA/hii
تن تن ت تن ت تن تن (فع لن مفاعلن فع)
ت تن ت تن ت تن تن (مفاعلن مفاعلن)
همان جور که میبینید، شاعر گمنام این شعر از رکن (مفاعلن) بسیار استفاده کرده است و حتی دو بیت کاملا عروضیاند (بیتهای ۲ و ۵).
به شعر دیگری که منسوب به باربد، شاعر دربار خسرو پرویز بوده است نگاهی بیندازیم:
کیسر ماه ماند و خاگان خرشید
...
آن من خدای ابر ماند کامغاران
که خواهد ماه پوشد که خواهد خرشید
باز نویسی:
kiysar mAh mAnad oo xAgAn xuurSiid
...
Ani man xodAy abr mAnad kamGArAn
ka xwAhad mAh puushad ka xwAhad xuurSiid
تقطیع:
kiy/sar/mA/h/mA/na/doo/xA/gAn/xuu/r/Siid
تن تن تن ت تن ت تن تن تن تن ت تنت (مفعولن مفاعلن مفعولن فعْل)
...
A/ni/man/xo/dA/y/ab/r/mA/nad/kam/GA/rAn
تن ت تن ت تن ت تن ت تن تن تن تن تنت (فاعلات فاعلات مفعولن مفعول)
ka/xwA/had/mA/h/puu/Sad//ka/xwA/had/xuu/r/Siid
ت تن تن تن ت تن تن ت تن تن تن ت تنت (مفاعیلن مفاعیل مفعولن فّعول)
*خواهد به صورت خْواهد خوانده میشود، آنچنان که در شاهنامه خورد به صورت خْوَرد (نه خَرد) خوانده میشود و خوا هجای بلند حساب میشود.
این شعر کاملا هجایی است، اما هر بیت به صورت جداگانه قابل تبدیل به معادل عروضی است و آهنگ بیت اول کاملا با اوزان امروزه همخوانی دارد.
4- قواعد عروض عربی با عروض فارسی متفاورت است
نباید منکر شد که بسیاری از قواعد عروض فارسی از همانند زحاف ها و ... از قواعد عروض عربی آمده، اما تفاوت های فاحشی میان عروض فارسی با عربی وجود دارد. برای مثال، واحد شعر در عربی بیت است، در حالی که در فارسی مصرع است. همین باعث یک اختلاف بسیار بزرگ میان عروض فارسی و عربی شده است. به مثال زیر توجه کنید:
متقارب مثمن محذوف عربی: فعولن فعولن فعولن فعولن/فعولن فعولن فعولن فعل
متقارب مثمن محذوف فارسی: فعولن فعولن فعولن فعل/فعولن فعولن فعولن فعل
همان جور که مشاهده می شود، هر دو نام یکسانی دارند، اما از نظر ساختار تفاوت بنیادین دارند.
حتی «فعولن فعولن فعولن فعل» با «فعولن فعولن فعولن فعول» در عروض فارسی یکسان هستند، در حالی که در عروض عربی دو وزن کاملا متفاوت هستند. همین باعث شد که ۳۳ نوع وزن تا زمان سعدی داشته باشیم که ۲۶ عدد از آنها با ساختار زبان فارسی همخوانی نداشتند و سعدی با حذف آن ۲۳ وزن و نگه داشتن ۷ وزن باقی مانده، اوزان روان فارسی را معرفی کرد. حتی ادعا میشود که بحر متقارب تا پیش از تازش عرب بر ایران و آمیختگی شعر عربی با شعر فارسی، بحر متقارب در شعر عربی موجود نبوده است و توسط شعرای فارسی زبان وارد شعر عربی شده است.
حال از خوانندگان گرامی تقاضا دارم که دلایل ذکر شده در بالا را با دلایل ذکر شده در خلاف آن را با هم مقایسه کنند و با رجوع به خرد، هر کدام که به نظر درست است را برگزینند.
فرشید ربان (این بشر)
۴ دی ماه ۱۴۰۰ هجری خورشیدی
الان وقت خوندم ندارم.. فقط اومدم ازتون تشکر کنم.. ظهر که سرم خلوت شد.. حتما دوباره میام..😊
فعلنی..