بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیمِ
هی می خواهم بنویسم و چیزی بگویم اما انگار با یک سردرگمی مفرط دست به یقه شدهام مینویسم و پاک می کنم و باز می نویسم و می مانم که چطور سر و ته این قصه با هم جور در بیاید.
اصلا بگذار این گونه شروع کنم که نوشته اند روزی علی پسر ابو طالب علیه السلام ندا سرداد «آنکه حق به او سود نرساند باطل به او زیان برساند و کسی را که هدایت مستقیمش نسازد گمراهی به هلاکتش کشاند» و همین امروز اگر در کوچه پس کوچه های شهر قدم زدی ردخونین « حق »را بر گوشه و کنار خیابان ابوریحان سبزوار دیدی تعجب نکن که دیشب یک عده گرگ که بوی متعفن لذت شهوات حیوانی شان شهر را پر کرده بود پنجه بر چهره مدافع مظلوم حقانیت شهرمان کشیدند.
خدا میداند که از سیاسی انگاری و مصادره سیاسی شهدا متنفر بوده و هستم و واهمه دارم که مخاطبم از خواندن ادامهی این چند سطر چنین برداشتی بکند ولی انگار دلم آرام نمی گیرد تا این ها را نگوییم.
خدایا تو خودت کمک کن که جز حق و حقیقت بر این قلم جاری نشود.
فکر کنم در اوج اجتماعات متوهمان زن زندگی آزادی بود که یک کلیپ از تجمع آلوده به نفاقشان درخارج از کشور،دست به دست شد،جوانکی با شور و حرارت پشت میکروفون فریاد سر می داد از علت مبارزه و اعتراض شان برای ناموسشان که توی ایران هستند
حتما انتظار داشت که برایش جیغ و دست و هورا بکشند اما خودش هم نفهمید چه شد که یکهو از بین جمعیت صدا آمد:« ناموس چیه بابا» و دخترک کنار دستی اش میکروفون را قاپید و نعره زد:« زنها ناموس هیچ کسی نیستن»
این فقط تکهای از پازل شیطانی این جنبش بود جنبشی که هیچ وقت دردش درد مردم و حرفش حرف دل مردم این سرزمین نجیب نبود.جنبشی که لختی می خواست و بی غیرتی. جنبشی که در صد لتذاذ بی حد و حصر و بهره برداری جنسی حداکثری از زن و زنانگی بود. جنبشی که آغوش رایگان ،آمال و آرزویش بود و« نرسیدن به وقت بوسیدن واهمه اش».
آن طرف قصه اما چیز دیگری است. نوشتنه اند در مدینه گروهی است از اوباش و هرزه دلان بی غیرت و چشم ناپاک بودن که به بانوانی که برای شرکت در نماز مغرب و عشا به سوی مسجد می رفتند متلک گفته و مزاحم آنها می شدند خدای غیور پیامبرغیرتمند دستور داد این اوباش منافق و از مدینه تبعید کند و بیرون بیاندازد قرآن هایتان را که برداشتید نگاه کن به آیه ۶۰ و ۶۱ احزاب بیاندازید که خدای غیور محمد صلی الله علیه و آله و سلم چگونه صریحا این اوباش را با وصف «فی قلوبهم مرض» و «ملعونین» توصیف کرده و همین بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود پدرم ابراهیم علیه السلام بسیار غیرتمند بود و من او از غیرتمند تر هستم و خداوند بینی آن کسی را که بی غیرت است به خاک بمالد و ذلیل کند. اینها را گفتم که بگویم از این قلب های مریض در جامعه دور و برمان کم نیست شاید به خودتان بگویید «شهادت حمید» چه ربطی به بی حجابی و این حرفا دارد چند ساله لات بی سروپا دورش کردند و ناجوانمردانه چاقو زده اند و در رفتن دیگر.چیزی بیشتر از این نیست دیگر!
💠 نه خواهرم نه برادرم چنین نبوده و چنین نیست.خوب که نگاه کنید میبینید حمید مظلوم و غیورمان شهید فقدان امنیتی شد که مشوقان بی حجابی و بد پوششی مورج آن در جامعه بودند. آنها بودندکه با کوفتن بر طبل بی حیایی و آزادی مطلق و شهوت حصار گزیده آن گرگ های آدم نما میدان جولان دادند اگر خدای غیور ما دستور به رعایت پوشش و حفظ حجاب داد بیش از هر چیزی در پی این بود که امنیت من و شما در جامعه تضمین کند خدا می خواست که زنان و دختران ما و شما از گزند آلوده دلان چشم ناپاک در امان باشد
که لذت جویی و دیده گی شان هیچ نهایت و حدنهایی ندارد.
حمید آقای خوش غیرت فیلم لحظه شهادت را که دیدم بیش از هرچیز رحمت فرستادم بر آن مادری که این چنین با شیر حلال خود قطره قطره غیرت و غیرتمندی را به سراسر وجودت آمیخته بود.
تصورش آنقدرها هم سخت نیست. دختران جوانی که دلهره و ترس تمام وجودشان را تسلط کرده... چشم های ناپاک گرگ هایی که دوره شان کرده...بی پناهی و خلوتی خیابان که ترس شان را صد چندان کرده... و ناگاه ندای غیرتمندی تو که در آن وانفسا قوت دل و نور امید می شود برایشان، بنازم غیرت عزیزت را که به قول مادر چاقو خورده بودیم و هنوز به آن پست فطرتان سیاه دل یورش می بردی.
جایت در کنار غیرتمندترین غیرتمند عالم، امیرالمومنین علی علیه السلام
ماندگار یادداشت: علی زاهدی نسب
شهید رفیقم ! امروز روز شهادتت بود،چه خوب است که مردان غیرتمندی چون شماها را داریم،
دلم چند جا خیلی سوخت..
آنجایی که پسر نامحرمی دست دخترک را کشید و با زور میخواست همراه خودش ببرد،چقدر آن لحظه حس بدی داشتم به گونه ای که از دختر بودن و مظلوم بودنمان هزاران بار رنجیدم و برای اولین بار بود که آه بلندی کشیدم و گفتم ای کاش هیچ وقت دختر نبودم😭😔چقدر مادر و خواهرم درست میگفتند...
و یکجا دیگر هم آنجایی بود که حمیدشهید غیرتمند بی سلاح را با ضرب چاقو به شهادت رساندند...
اگر مردباشی بدون سلاح هم میتوانی خونت را فدای ناموست کنی..
و در آخر آنجایی دلم سوخت که نوجوان ها و جوان ها به چه بیراهه ها کشیده شدند،
ما زنان در برابر جسممان بعنوان امانت الهی وحتی بیراهه کشاندن جوانانمان مسئولیم...
جامعه بخاطر حقوق اجتماعی اش مارا در برابر تمامی انسان ها موظف میکند و وقتی وارد جامعه می شویم حقوقی به گردن ماست که دیگر دیگر شبیه خانه ی خودمان نیست که با هر پوششی بگردیم؛چه بسا گرگ های کمین کرده طمع مارا کنند..
در این باره دیگر سکوت می کنم باشد چراکه مردان غیرتمند سرزمینم از من آگاه تر هستند و می دانند که حجاب چقدر در این موضوع موثر بوده است.....
شهیدم حمیدالرضا تا نفس آخرمان پای خون ریخته شده ات می مانیم تا دیگر عزیز چون شما برای بی دقتی و بدحجابی ما پرپرنشود...