سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      گل شب بو و یک خاطره
      ارسال شده توسط

      احمد پناهنده

      در تاریخ : يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۲:۵۹
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۳۱ | نظرات : ۱۹

      گل ِ شب بو و یک خاطره
      گل شب بو، گلی است آشنا برای همه ی ایرانیان  بویژه گیلانیان
      این گل همچنانکه از نامش پیدا است، گلی است که در شب عطر و بویش را در فضا پخش می کند و هر انسانی را، با بویش، آرامش می دهد و طعم فضای زندگی را تلطیف می کند
      گل شب بو، انواع مختلف دارد که قد و اندازه بوته اش متفاوت و رنگ گلبرگهایش نیز، از همه رنگ است
      آن زمان های نه چندان دور که خانه های اکثر مردمان ِ لنگرود، حیاط دار و به اصطلاح امروزی، ویلایی بوده است، در حیاط هر خانه ای کنار گلهای دیگر، گل شب بو تاج سر همه گلها در کنار گل یاس بود
      زیرا این دو گل وقتی خورشید غروب می کرد، و هوا به طرف خنکی می رفت، هر آنچه را که در توان و استعدادشان داشتند، فضای پیرامون را عطر افشان می کردند
      بطوریکه محال بود، کسی با شنیدن طعم ِ بوی این دو گل، یک آخی نگوید
      یعنی خستگی از تن بیرون می کرد و آرامش را در درون هر فردی جاری می نمود
      گل شب بویی که در حیاط خانه ی ما بود، رنگ گلبرگ هایشان زرد و بنفش بودند
      همانگونه در آغاز این نوشته آمد، گل شب بو، انواع مختلف دارد که گلبرگ هایشان هم، از همه رنگ هستند
      آری این روزها که هوا در هر غروب به سمت خنکی می رود، گل شب بو جایگاه ویژه در معطر کردن فضای شهر و خانه را دارد
      گلی که نه تنها مهمان و بلکه میزبان اکثریت حیاط خانه ها است بویژه در شهرستان لنگرود
      امروز را نمی دانم اما در گذشته چنین بوده است
      حال با هم خاطره ای در مورد این گل را با هم بخوانیم
      کلاس سوم متوسطه بودم
      دبیری داشتیم به اسم آقای هاشیمان
      این دبیر، سه درس متفاوت را به ما تدریس می کرد که هیچ نزدیکی با هم نداشتند
      علوم اجتماعی
      هندسه
      و طبیعی
      از دروسی بودند که این دبیر به ما درس می داد
      من یکبار شیوه ی درس دادن این دبیر را در درس هندسه برای شما تعریف کردم
      اما در درس طبیعی که علمی است مربوط به گیاهان و جانوران،
      این دبیر در درس گیاهی، در همان آغاز خیال خود و خیال ما را راحت می کرد و می گفت:
      اصلن نیازی نیست که وراجی های کتاب، در مورد گل های شب بو و زنبق و بادمجان و گیلاس و و و  را یاد بگیرید
      بلکه یادگیری دیاگرام این گلها و گیاهان، کفایت می کند
      بعد می گفت، من هم دیاگرام ِ گلها و گیاهان را، اینجا درس می گویم و از شما می خواهم، همینی را که من درس دادم، شما به من پاسخ بدهید و یا وقتی در امتحان درس طبیعی از شما در مورد گل و یا گیاهی پرسش کردم، مثل من که به شما درس دادم، پاسخ دهید
      بعد شروع می کرد به درس دادن
      و وقتی می رسید به گل شب بو
      می گفت
      این گل
      چهار کاسبرگ دارد
      چهار گلبرگ دارد
      چهار پرچم و چهار مادگی دارد
      و بعد ادامه می داد و می گفت
      دفعه دیگر، وقتی از شما پرسش کردم، گل شب بو را تعریف کنید
      شما هم بگویید
      گل شب بو
      چهار کاسبرگ و چهار گلبرگ و چهار پرچم و چهار مادگی دارد
      همین طور گلها و گیاهان دیگر
      ما هم چون با این دبیر زاویه داشتیم، با دل و جان پذیرفتیم چنین کنیم که او می خواهد 
      چون بسیار راحت بود
      اما وقتی ساعاتی دیگر می آمد و اسم ما را صدا می زد، باید می رفتیم جلو تابلو و می ایستادیم تا او از ما درس بپرسد
      از قضا، اولین نفر من بودم
      وقتی که صدایم زیاد، من رفتم جلوی تخته سیاه ایستادم
      آقای هاشیمان از من پرسید، گل شب بو را تعریف کنید
      من هم به تندی و با اطمینان گفتم
      چهار کاسبرگ و چهار گلبرگ و چهار پرچم و چهار مادگی
      آقای هاشیمان، نگاهی عاقل اندر سفیه در چشمان من ریخت و گفت
      همین؟
      گفتم آره آقا
      آقای هاشیمان گفت
      اینو عمه من هم بلد است
      برو آن کنار بایست
      همین طور از بچه های دیگر در مورد گل و گیاهان دیگر پرسید که همگی مثل من پاسخ دادند
      چون خودش همین جوری درس داده بود و از ما هم چنین می خواست
      وقتی که تعداد ما از بیست نفر گذشت، پورغم که مبصر کلاس بود را صدا زد و گفت
      برو پای تخته سیاه
      و پاک کن را با خرده گچ، گج مالی کن و به صورت تک تک شان بمال
      پورغم هم همین کار را کرد و ما همه چون دلقکان سیرک و تاتر، چهره مان سپید گشت
      بعد به پورغم دستور داد اینها را به خط کن و ببر، پیش مدیر دبیرستان، آقای عباس عسکری
      پورغم هم، ما را چون دسته ای نظامی در یک ردیف به خط کرد و به طرف دفتر مدیر، روانه کرد
      از قضا چون هوا خوب بود، عباس عسگری جلوی در اتاقش ایستاده بود و به پرندگان بازیگوش نگاه می کرد که با جفتشان عشقبازی می کنند و همچنین از هوای خوش لذت می برد
      اما همینکه ما را دید، برآشفته شد و از پله ها پایین آمد و ما را به کلاس برد و سر آقای هاشمیان داد کشید که
      اینجا مگر پادگان نظامی است که این کار را با بچه ها می کنید
      بعد به ما گفت بروید صورت خودتان را بشویید.
      دیگر نمی دانم بعدها آقای عسکری به هاشمیان چی گفت
      اما حالش خوب نبود و روز بروز حالش خرابتر شد
      بویژه وقتی که پسر نوجوانش فوت کرده بود
      احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۳۳۱۴ در تاریخ يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۲:۵۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      نیلوفر تیر
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۹:۰۴
      خندانک خندانک
      احمد پناهنده
      احمد پناهنده
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۳:۱۰
      خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      نیلوفر تیر
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۰:۱۴
      همه حوادث خوب و بد روزی خاطره می شوند
      احمد پناهنده
      احمد پناهنده
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۳:۱۱
      باشما موافق هستم
      چون زندگی بدون خاطره معنی ندارد
      درود بر شما و سپاس از حضور مهربان شما
      ارسال پاسخ
      فیروزه سمیعی
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۴:۱۰
      درودتان جناب پناهنده گرامی
      آخر خاطره اتان بسیار سوزناک بود
      گل شب بو منو به فضای دوران کودکی برد
      یادش بخیر باد
      بی نهایت سپاس از خاطره ی خوبتون که به اشتراک گذاشتید
      دلتون بی غم باشه
      نویسا و سبز باشید
      احمد پناهنده
      احمد پناهنده
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۳:۱۴
      مهرتان پایدار خانم سمیعی نازنین
      خوشحال و دلشادم که خاطرات و نوشته هایم را دنبال می کنید
      و خوشحال تر هستم که از خواندنش لذت می برید
      درود بر شما و سپاس از مهربانی شما
      درست است بچه هفت ساله همان معلم روانی در کودکی به دلیل بیماری سرطان فوت کرده بود
      ارسال پاسخ
      فیروزه سمیعی
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۴:۱۰
      🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿⁦☀️⁩
      احمد پناهنده
      احمد پناهنده
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۳:۱۵
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      جواد کاظمی نیک
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۶:۰۵
      درودبرشما استاد پناهنده عزیزم 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
      💙💙💙💙💙💙💙💙
      🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
      💐💐💐💐💐💐
      🌼🌼🌼🌼
      💟💟💟
      ❤️❤️
      ❤️
      احمد پناهنده
      احمد پناهنده
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۳:۱۵
      درود بر شما و سپاس
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      ابوالحسن انصاری (الف رها)
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۲:۰۷
      درودبرشما خندانک
      احمد پناهنده
      احمد پناهنده
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۳:۱۶
      درود بر شما دوست گرامی
      خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      نرگس زند (آرامش)
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۲:۱۶
      درود بر جناب پناهنده خندانک
      خندانک خندانک
      احمد پناهنده
      احمد پناهنده
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۳:۱۷
      درود و سپاس خانم زند و که تلخص تان آرامش دهنده خسته دلان است
      مهرتان همیشگی باد
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      نرگس زند (آرامش)
      نرگس زند (آرامش)
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۳:۵۸
      خندانک خندانک خندانک
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۲:۵۹
      خندانک
      احمد پناهنده
      احمد پناهنده
      يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۳:۱۶
      خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      نیره شیریان(مارال)
      پنجشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۱:۱۵
      درود خاطره ی جالبی بود قلمتان سبز اندیشه هاتون ناب ناب
      احمد پناهنده
      احمد پناهنده
      جمعه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۸:۲۱
      خانم نیره شیریان نازنین
      درود بر شما
      با عرض پوزش از تاخیر در پاسخ به مهربانی شما
      راستش امروز متوجه شدم که مهربانی تان را از من دریغ نکردید
      خوشحال و دلشادم که خاطرات و نوشته هایم را می خوانید و لذت هم می برید
      سپاس از شما
      از آشنایی با شما بسیار شادمانم
      خوش و سلامت باشید
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      میر حسین سعیدی

      مست از فدا نمودن سر را جدا نمودن ااا بر سر نیزه رفتن عشق از خدا ستودن ااا اشاره به حدیث قدسی من عشقنی عشقته وااا ن
      نادر امینی (امین)

      من از آنروز دیوانه لایعقل بشدم روی ماه توبدیدم سوی میخانه شدم تن وجان را برهیدم به فراموشی دل بشکستم دل خودرا سوی میخانه شدم بدر میخانه رسیدم همه دیدم مدهوش زخود وبیخودی اکنون برستم به نهانخانه شدم درنهانخانه نیافتم جز سرگشتگی روح وروان وزنهانخانه شتابان سوی بتخانه شدم چو نهانخانه و بتخانه ومیخانه همه بی روح بدیدم یکسره سوی ازل تاختم و سوخته هشیار شدم
      میر حسین سعیدی

      ما سر ز تن و دل ز جهان رسته و مستیم ااا بر زلف چلیپا دل خود بسته شکستیم ااا نزدیک دل شکسته شد منزل آن یار ااا در دل دل خود شکسته هستیم
      نادر امینی (امین)

      مستیم وزنیم دف چو دوعالم همه عشق است رقصیم وبنوشیم زقدح می که فرزانه عشقیم دیوانگی عبد همه پرتو ذات است یاهو کنیم برهنه گیتی چو دردانه عشقیم
      میر حسین سعیدی

      دیوانه ترین لایق دیوانه ی عشقیم ااا هویی به دل دف شده دردانه ی عشقیم

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2