آیا پیشرفت همیشه باعثِ شادیست ؟
درست است که در زمانهای پیشین سختیها بسیار بود و حتی از یادآوریِ اینکه خانمها مجبور میشدند یخِ حوض را بشکنند تا ظرفی بشویند و ... آدم مو به تن اش سیخ میشود و قطعاً بیماری هایی هم بود اما ، قدیمیها این شانس را هم داشته اند که در زمانه شان ، این موبایل های لعنتی و کوفتی نبود و قطعاً اینهمه امواجِ خودساخته و پارازیت ها و سرطانهای عجیب غریب هم نبود .
وقتیکه بغضِ نزدیک به ترکیدنِ دوستم از برای برادرزاده اش که زمینگیر شده بود و دکترها از او قطع امید کرده بودند بخاطر وخامتِ سرطانی که درمغزش طوری پخش شده بود که حتی پروفسورسمیعی هم نتوانسته بود راهِ علاجی برایش بیابد ، بسیارناراحت میشوم ، وشنیدنِ این حقیقت از سوی دوستم که زیاد صحبت کردن با گوشی را دلیل این مصیبت عنوان میکرد ، می آزاردم .
درحقیقت پیشرفت همیشه باعثِ شادی نیست . اگر نبود چاشنیِ بازیها و دلنشین کردنِ توانائی هایی که
بصورتِ فانتزی و راحتیِ روزبه روزِ کارها ، امواجِ نادیدنی و سرطان زا که روزبه روز خیلی ها را بسوی مرگ میکشانَد چگونه توجیه میشد ؟ فیلترکردنهایی که همه مزیدِ برعلت اند و با تمامی ستمشان ،
همه هم درسایتهایی که خواهانِ آنند غرقند وفیلترآفرینان هم ، غرقه در آزار و اذیتشان .
دنیایی پُر از ناراضی ، و خواستِ سرطان آفرینان : که خدا نیاورد کسی پیدا شود راضی .
درواقع ما درمیانه ی اقیانوسی از امواجِ مخرب دست وپا میزنیم و میتوانیم با قدرت بگوئیم که چه شانسِ
خوبی داشتند که قدیمیها این اسباب بازی ها را نداشتند . باید اینرا اقرارکنیم که با داشتنِ این وسیله های ظاهراً جالب، درواقع داریم با این اسلحه هایی که به سوی خودمان نشانه رفته ایم ، به مرگمان میخندیم و با بلاهتی بی نظیر، ازاین شلیکِ زودهنگام ، غرقه در مسرت ایم .
مرگِ یک جوان واقعه ی کمی نیست ، یادمست درزمانِ نوجوانی اگربصورتِ نادرحجله ای برای جوانی
درخیابان قرارمیگرفت دلهای همه پُرازاندوه میشد وسیل فاتحه بود که برای روحش میبارید ولی مُردنهای پی درپی کار را به آنجا کشانیده که خیلی ها دیگر حتی با دیدنِ حجله ی جوانی به آن محل هم نگذاشته از کنارش بی تفاوت میگذرند . که تکرارِ هرچیز جامعه را به بی تفاوتی میکشانَد واین خیلی بد است ولی، متأسفانه بدجوری دچارش شده ایم و قلبهایمان هم بسیار مواقع بی عاطفه گی را تجربه میکند . و اینهم نه سرطانی جسمانی ، که سرطانی روانی ست .
ایکاش قبل ازسرازیرکردنِ پیشرفتها به میانِ مردم، عواملِ مخربش هم بررسی و رفع میشد . همانطوری که هیچ دارویی را ندیده ام که به اذعانِ بروشورِ آن ، یکجا را تسکین ندهد و اعضای دیگر را به چالش نکشد ، ولی متأسفانه این سرمایه داریِ لعنتی و کوفتی، هوسی به دلِ مدیران می اندازد که جزسودشان به هیچ چیزدیگر بها نمیدهند وهیچ چیزی هم ارزشمندتر ازجانِ آدمی نیست که همیشه درجوامع، اگربی ریا قضاوت کنیم کم بهاتر از جانِ مردم ، هیچ چیزی نبوده و نیست .
پس بازهم مثل همیشه باید بگوئیم : ای وای بر آدمی .
بهمن بیدقی 1401/11/13