سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 7 آذر 1403
  • روز نيروي دريايي
26 جمادى الأولى 1446
    Wednesday 27 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      چهارشنبه ۷ آذر

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      واسه مردی که قراره بیاد
      ارسال شده توسط

      عبدالله خسروی (پسر زاگرس)

      در تاریخ : سه شنبه ۶ فروردين ۱۳۹۲ ۱۱:۲۷
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۱۳ | نظرات : ۳

      بارون که میباره تو دلم غوغا میشه ..انگار تو دلم یه عالمه حرف نگفته میخواد بزن بیرون ..ولی وقتی میخوام حرفا ونگفته ها رو بریزم بیرون از دلم هوای چشام بارونی میشه ..میگن چشما هیچوقت دروغ نمیگن ..بقول معروف من از چشمان خود آموختم رسم محبت را ،که هر عضوی بدرد آید بجایش دیده میگرید ..آره  داشتم میگفتم که تو دلم حرفای نگفته زیادی دارم ..چشام بدبختی ها ومصیبت های زیادی رو به چشم دیدند ولی فقط تونستن نگاه کنن واشک بریزن ..زندگی این روزا خیلی سخته ..باید کور باشی تا چهره تکیده ودستای لاغر وپینه بسته پیرمرد کارگر رو صبح ها تو میدان شهر نبینی که وقتی از کنارش رد میشی صاف وبا یک التماسی که تو نگاش پیداس بهت نگاه میکنه وتو دلش آرزو میکنه که همون وقت بهش بگی : پاشو پیرمرد من به یک کارگر احتیاج دارم ..باید چشم نداشته باشی که پسر هفت ساله واکسی نحیف ولاغر با چهره ای زرد ورنگ و رو رفته هر صبح و تو هر فصل چه زمستان وچه تابستان  رو نبینی وصداش رو نشنوی : آقا تو رو خدا کفشاتو واکس بزنم ..
      باید نبینی که پیرزن هفتاد ساله واسه یه لقمه نون که به بچه های یتیمش بده مجبوره نقش گداهای دوره گرد رو بازی کنه ..باید ندیده بگیری که یه زن آغوشش رو واسه شام بچه هاش به روی هرکس وناکسی وا میکنه ..
      اینا رو دارم واسه چی میگم ..واسه کی میگم ..همش میگن یه روز یه آقایی میاد  وهمه مصیبت ها تموم میشه ..میگن یه عصر جمعه ای همه جا نورانی میشه ..میگن یه روزی مردی با قامتی رعنا وبلند واز جنس نور میاد وبا خودش رحمت میاره ..میاد تا بدیها رو از بین ببره ..میاد تا افسانه عدالت رو زنده کنه ..جمعه ها خیلی سنگینن میدونی واسه چی ..چون جمعه خودش انتظارش رو میکشه ..بیا آقاجان مردیم از انتظار ..بیا آقا جان خسته شدیم اینقدر رنج کشیدیم ودیدیم ولب بستیم ونگفتیم ...امام زمان جات خیلی خالیه تو این روزا ..من گناهکار وروسیاه هم منتظرتم ..بیا دلمون واسه بهار تنگ شده ..زیاد زمستان وسرما دیدیم وقتشه بهار بشه ..
      عبدالله خسروی (پسرزاگرس)

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۳۱۱ در تاریخ سه شنبه ۶ فروردين ۱۳۹۲ ۱۱:۲۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1