سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        در تجلیل سعدی شیرین سخن
        ارسال شده توسط

        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)

        در تاریخ : دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۰۲:۳۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۶۵۴ | نظرات : ۹۷

        در جریان گفت و شنودهای مخالفان و موافقان در یکی از صفحات شعر ناب، این سوال که:
        آیا آثار سعدی شعر است یا نظم؟!
        مطرح شد و مطالبی به ذهنم خطور کرد و در همان صفحه نگاشتم. اکنون پس از ویرایش و با هدف تجلیل از سعدی شیرین سخن، این مطلب را به میهمانان صفحه ام هدیه می کنم:
        مثل نسبت ابزار با هر هنر دیگری، هیچ شعری با قلم متولد نمی شود. قلم فقط بذر سخن را می پاشد. کسی که بذری را در دست بگیرد و قاطعانه بگوید درخت نخواهد شد یا درخت خواهد شد جنگل را نمی شناسد و جنگلی نیست.
        پا بگیرد یا نگیرد، هیچ معلوم نیست تا در ذهن مخاطب کاشته شود.
        شعر فقط در ذهن مخاطب جوانه می زند و «متولد» می شود
        تا شاید روزی نهال شود
        شاید درخت
        و شاید جنگل ...
        اما نشانه آنکه شعر در ذهن مخاطب جوانه زده و متولد شده است برانگیختن احساس و عاطفه است. «لرزیدن دل است» و در برون، شنیدن چنین جملاتی از اوست:
        با شعرت خندیدم.
        با شعرت گریستم.
        دلم لرزید.
        از شوق خوابم نبرد.
        از ذوق برایت دست زدم.
        و...
        حال برسیم به سعدی شیرین سخن. یک بیت معروف از او را همه شنیده اید:
        سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
        بی شک این بیت «شناخت» می دهد. همچین «نظم» است. اما در این زمانه، هنوز کسی هست که احساسش با شنیدن این بیت برانگیخته شود؟
        آری
        از هر صد نفر ایرانی، احساس و عاطفه چند نفر با این شعر برانگیخته می شود؟
        در پاسخ می گوییم:
        می دانیم منظورتان چیست! امروز نسبت به 200 سال قبل، ایرانیان کمتری (خصوصا جوانان) با این بیت ذوق می کنند. با تحولاتی که در حدود 60 تا 70 سال گذشته (خصوصا پس از جدایی ادبی شاملو از نیما) افتاده است ذائقه ادبی ایرانیان تغییر کرده است.
        مشابه همین بحث، در مورد موسیقی سنتی و مدرن هم وجود دارد.
        اما امروز هم، درصد کمی از مخاطبان در مواجهه با این بیت و نظایر آن از شاعرانی مانند رودکی، سعدی، فردوسی یا... هم «پند» می آموزند و هم «ذوق» می کنند.
        تا زمانی که مخاطبانی هر چند اندک وجود دارند که با این قبیل اشعار، احساس و عاطفه شان تحریک می شود این گونه پرقدمت از اشعار، قطعا شعر هستند و هنوز در دشت گلگون ادبیات ایران، منقرض نشده اند. تا ببینیم 50 سال بعد چه اتفاقی می افتد...
        و اما بعد
        کاش بعد از صد سال مجادله بیهوده، این بساط تکفیرمسلکانه «شعر نیست و شعر هست» جمع می شد. مشفقانه و به عنوان برادر کوچکتان، به همه جریان های ادبی از نظرگاه عام و فراادبی فلسفه هنر می گویم و هشدار می دهم که رویکرد سلبی به سبک و مکتب و هویت اثر دیگری، آفتی است بیش از همه بر جان قلم خودتان و عاقبتی جز محو شدن از تاریخ ادبیات ایران ندارد.
        توانتان را صرف «لنگ کردن» رقبای مسابقه نکنید و نبوغتان را بر دویدن خودتان متمرکز نمایید.
        چه کسی سند جنگل سرسبز ادبیات ایران زمین را به نام شما زده است که در مورد گونه های درخت و گل و گیاه آن تصمیم بگیربد کدام باشد یا نباشد؟!
        این جنگل در گذر زمان و با دخالت طبیعی جنگل بانی به نام «مخاطب»، گونه ها را می زاید، می فرساید، ادغام می کند، می پراکند، محدود می کند، منقرض می کند، محو می کند و...
        و گونه ها برای «بودن، ماندن و شدن» نیازی به اجازه و تایید کسی جز همنوایی همان جنگل بان را ندارند.
        و چه زهرخندی بر لب دارم در سال 1401 هجری شمسی، وقتی می شنوم کسی یا کسانی هم وجود دارند در مورد آثار شاهکار اعجوبه شعر پارسی، سعدی شیرین سخن، تشکیک می کنند که:
        آیا شعر هست؟؟؟!!!

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۸۳۲ در تاریخ دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۰۲:۳۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        يکشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ۱۵:۳۰
        آیا واقعا شعرهای سعدی.. شعر هست؟ خندانک
        🤭
        کوووفت..
        واسه چی می‌خندی؟ اینم شد سوال؟
        هویجوری!🙈
        خواستم یکم شوخی کنم استاد معناگرا.. حرص نخوره خندانک
        سلام استاد آرمان معناگراااا خندانک خندانک
        مفهوم شعر برای من..
        احساس مخاطب رو برمی‌انگیزه! و به سلام..چطوری..خدافظ ختم نمیشه.. خندانک
        شعری که از شعور آدمی سرچشمه گرفته.. خندانک
        حالا می‌خواد در هر قالبی سروده بشه.. مهم نیست.. خندانک
        متأسفانه، ما اصل رو رها کردیم و چسبیدیم به فرعیات.. خندانک
        بنظرم اصل شعر، محتوا و تاثیریه که روی مخاطب می‌ذاره.. نه قالب!
        خواهش می‌کنم.. جنگ قالب‌هارو تمام کنیم.. خندانک
        سپید و سیاه
        شاخه‌های مختلف کلاسیک همه و همه.. یک هدف دارند و آن جاری کردن احساسات و تفکرات درون شاعر است..
        ببخشید که زیاد حرف زدم.. خندانک خندانک
        سپاس از شما خندانک
        در پناه نور و عشق الهی باشید خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        يکشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ۱۶:۲۸
        درود شاهزاده خانوم ژرف اندیش و تیزهوش خندانک
        دقیقا به اصل نکته اشاره کردید و از طریق تصویر آینه به معکوس آن خندانک
        همه چیز بر می گردد به برانگیختگی احساس و عاطفه مخاطب
        و اگر کسی با شعر سعدی احساساتی می شود یا با شعر سپید یا ...
        نه می توان محاکمه اش کرد و نه بازخواست خندانک
        آفرین و صدآفرین خندانک
        من میهمانی دارم و باید به ایشان بپردازم. بیشتر صحبت خواهیم کرد اگر عمری بود و به یاری یزدان پاک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۱:۴۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۰۵:۵۸

        سلام استاد زراعتی دانشمند
        بیکران زیبا و آموزنده نگاشتید خندانک خندانک خندانک خندانک


        عالی و ارزشمند استاد بویژه این بندِ نَفیس :

        هشدار می دهم که رویکرد سلبی به سبک و مکتب و هویت اثر دیگری ، آفتی است بیش از همه بر جان قلم خودتان و عاقبتی جز محو شدن از تاریخ ادبیات ایران ندارد.
        توانتان را صرف «لنگ کردن» رُقَبای مسابقه نکنید و نبوغتان را بر دویدن خودتان متمرکز نمایید.
        چه کسی سند جنگل سرسبز ادبیات ایران زمین را به نام شما زده است که در مورد گونه های درخت و گل و گیاه آن تصمیم بگیربد کدام باشد یا نباشد؟! خندانک خندانک

        سعدی هم که نیاز به گفتنم نیست سعدی عزیز است و مثل خودتان شخصیتی کم نظیر دارد. روح شریف‌شان شاد .


        سعدی استاد سخن است در عین عملخندانک

        سعدی شیرازی در یکی از خاطرات کودکی خودش می گوید:

        \"یاد دارم که در ایام کودکی ، اهل عبادت بودم و شب ها بر می خواستم و نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم .

        شبی در خدمت پدرم - رحمة الله علیه - نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته ، می خواندم . در آن حال دیدم که همه‌ی آنان که گرد ما جمع هستند ؛ خوابیده اند .

        پدر را گفتم :
        از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت ، چنان اینان را از خود بُرده است که گویی نخفته اند، بلکه مُرده اند .

        پدر گفت :
        تو نیز اگر مثل اینان می خفتی ؛ بهتر از آن بود که در پوستین ِ خلق اُفتی و عیبِ آنان گویی و غیبت شان کنی تا بلکه بر خود بِبالی! \"... . ( از کتاب گلستان سعدی) خندانک


        سلامت و شاد و سرافرازترین بمانید خندانک

        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۳:۵۰
        درود بر همیشه استاد مهربان خندانک
        حضورتان مایه دلگرمی و امیدبخش است. خندانک
        سپاس بیکران خندانک
        ارزشمند نگاه سازنده و بالنده شماست. خندانک
        و ممنونم برای حکایتی که از گلستان سعدی به ارمغان آورده اید. جذاب و دلنشین بود. خندانک
        خدای مهربان، توفیقتان دهد هر چه می نگارید نقشی نورانی باشد در چشم فرشتگان پیرامون خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۲۸
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مسعود آزادبخت
        يکشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ۱۵:۴۳
        سلام و احترام جناب زراعتی
        موفق باشید
        خندانک خندانک خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        يکشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ۱۶:۳۴
        درود جناب آزادبخت اندیشمند خندانک
        فقط امید دارم میهمانان و عزیزان سایت، ایلی و طایفه ای و باندی به موضوع نگاه نکنند و شما را دارای ثقلی در اندیشه ورزی می دانم که به دور از سوگیری مطلق به این سو یا آن سو، کمک کنید موضوع منصفانه حلاجی شود... خندانک
        سپاس از حضورتان
        خدا یار و یاورتان باشد. خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۱:۴۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        يکشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ۱۶:۴۸
        درودها استاد آرمان گر جناب زراعتی عزیز
        استاد بانو یک نور افکنی روشن کرده بر متن زیبای جنابعالی
        می توانید با پی گیری همین تقابل نسل پیشینیان با توجه به کم وکیف روزگارشان ،همچنین نسل نو گرا ی خودمان که اغنا نمی شود با قالب های عصر گذشته
        پس باید پرداخته شود به ضعف و قوت های شعرمدرن امروز یان
        چرا که سعدی خوب یا بد هر چی بود ه نابغه ای بود در عصر خود .
        ما چکار کرده ایم از سعدی تا به امروز در شعر سنتی
        سوای از دوسه نامی مانند شهر یار با توجه به رشد جمعیت عصرحاضر.وسعت فهم و دانش واندیشه . ارتقاع ارتباطات جمعی و و و و...
        چطور تا به امروز حتی شبیهی از سعدی رانیز پرورش نیافته است تاکی باید با الگوهای کنونی مدام همدیگر را تکرار می کنیم ببخشید اگر بالای منبر رفتم، شما لطفا پی گیر همین تقابل ها باشید
        با آرزوی موفقیت ها
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        يکشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ۱۹:۴۶
        درود استاد فخوزی عزیز و نیک اندیش خندانک
        مطالب بسیار جالبی فرمودید. خندانک
        تا زمانی که دلی با رودکی و فردوسی و سعدی و پروین اعتصامی و نیما یوشیج و شاملو و... می لرزد و شوری پدید می آید و ذوقی جاری می شود این شاعران و سبک هایشان همچنان زنده خواهند ماند و منقرض نخواهند شد.
        با گذر زمان و در گستره مخاطبان، قبض و بسط دارند اما ماندگارند.
        اگر بکوشیم سوگیری خودآگاه یا ناخودآگاه به مطلق انگاری را که عارضه طبیعی زندگی برای هر انسان اجتماعی است کمتر کنیم (حذف کامل آن تقریبا محال است) آن وقت در عرصه ادبیات یک دهه گذشته، در همه سبک ها خصوصا کلاسیک، شاعران برجسته و تاثیرگذاری وجود داشته اند و دارند که شوریده و شورآفرین شعر می گویند و مخاطبانی هستند که شیفته و شیدای اشعار آنانند.
        دیگر اینکه باید پرهیز نمود از هرگونه رویکرد سلبی نسبت به سبک های دیگر. بهتر است هر کس زمین خودش را شخم بزند و بذر خودش را بپاشد.
        تمامیت خواهی در عرصه ادبیات همانند هر حوزه هنری دیگر، حتی اگر توجیهی برای آن تراشیده شود ممکن نیست و چه بسا محال است...
        سپاس که تشریف آوردید و باز هم اگر نکاتی مد نظرتان باشد خوشحال می شویم بشنویم. خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۱:۴۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد گلی ایوری
        يکشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ۲۰:۱۹
        سلام و عرض ادب جناب زراعتی عزیز و گرامی
        زیبا بیان فرمودید
        (توانتان را صرف «لنگ کردن» رقبای مسابقه نکنید و نبوغتان را بر دویدن خودتان متمرکز نمایید.)

        اولا چندین قرن است که سعدی شیرین سخن
        شیرین سخن باقی مانده است و ...
        ثانیا به نظر بنده واژگان، همانند هوای اطراف ماست که به طرق مختلف می توانیم استفاده بکنیم و کسی نمی تواند مجبورمان کند که حتما از بینی و یا از دهان یا حتما ایستاده از هوا استفاده بکنیم ولی
        اجازه نداریم بازدم آن را به روی دیگران بفرستیم و موجب آزار گردیم

        و در نهایت به نظر بنده جنگ و جدال در مورد سبک ها و مثبت و منفی خواندن آنها وقت تلف کردن است.

        سلامت باشید خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        يکشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ۲۱:۱۵
        درود جناب ایوری عزیز و مهراندیش خندانک
        زیبانگاهید بزرگوار خندانک
        به نکته جالبی اشاره کردید.
        بیایید امیدوار باشیم گفتگوی مهربانانه از ما آدم های بهتری بسازد که امروز هر چه تباهی بر سر ایران زمین آمده است برای آن است که برای گفتگو تمرین نکرده ایم و مهارت نیاموخته ایم.
        برای آنکه اگر آزاری هم در گذشته بوده است تقلیل یابد حکایتی نه از شاهنامه بلکه در رابطه با فردوسی حکیم، به شما و دیگر میهمانان هدیه می کنم:
        غزنویان سال های طولانی، بر ایران زمین می تاختند. اموال و احشام را تاراج می کردند. هر زن و دختر و پسر زیبارویی که می خواستند به اسارت می گرفتند و به پایتخت می بردند.
        از مورخی شنیدم دختران و پسران را همچون شتر به هم ریسه می کردند و در غروب آفتاب، در سینه کش کوه، آنان را می دیدی که به شلاق می زدند و لنگ لنگان می راندند به سوی سرنوشتی دهشتناک
        سال ها از شکست ایرانیان می گذشت و مقاومت در هم شکسته بود. همه از خوف سپاه غزنوی، پیشاپیش تسلیم بودند. چند ماهی از مرگ فردوسی گذشته بود. سپاهیان غزنوی به روال سابق، برای استراحت و خوردن و خوابیدن و عیش و عشرت با زنان، به شهر قلعه کوچکی می رسند. دری باز نمی شود. پیکی به نزدیک قلعه می رود و می گوید ما پیشقراولان سپاه غزنوی هستیم. درب را بگشایید. پاسخش می دهند به راهتان بروید. دری گشوده نخواهد شد.
        درگیری آغاز می شود و کمانداران از قلعه بر غزنویان تیر می بارند و آنان را می تارانند. کمی بعد سپاهیان بیشتری از پس می آیند و لشکری انبوه پای قلعه جمع می شوند. جنگ شدت می گیرد. اما برخلاف سیاق گذشته، کسی تسلیم نمی شود. جنگ هفته ها به طول می انجامد و بالا می گیرد. جنگجویانی اندک، محصور در قلعه، دمار از روزگار سپاه غزنوی در می آورند.
        غزنویان در اثنای جنگ، برای اولین بار می شنیدند ایرانیان اشعاری حماسی را با صدای بلند می خوانند و شور می گیرند و جانانه می جنگند.
        پس از روزها و هفته ها، پیرمردی دنیادیده از سپاه غزنوی، به سردار سپاه می گوید می دانی این اشعار از کیست؟
        از شاعر حماسه سرای ایرانی، فردوسی. تا اینچنین حماسه می خوانند حتی اگر یک تن در میانشان زنده باشد هراسی به دل راه نخواهند داد و درب قلعه را نخواهند گشود. بی جهت خود را رسوای مردمان نکنید و هزیمت را بپذیرید و از این آوردگاه بگذرید...
        و اشعار فردوسی دهان به دهان در بین دلاوران ایرانی چرخید و دیگر قلعه ای به سادگی تسلیم نمی شد و سربازان غزنوی بودند که در کوی و برزن، در دشت و دمن، در راه و بیراه، یک به یک بر خاک می غلطیدند...
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد گلی ایوری
        محمد گلی ایوری
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۰۷:۳۴
        درودی دیگر دوست گرامی
        بله واقعا اشعار حماسی فردوسی بزرگ به مردان جنگی شور جنگاوری در مقابل تجاوز گران می داده است
        شبیه داستان پند آموزی که شما نقل کرده اید در شاه چنگ چالدراه بین سپاه عثمانی و سپاه ایران نیز رخ داده است که فقط چند نفر موظف به خواندن اشعار فرودوسی در چکاچک جنگ بوده اند
        ازهمان زمانی که( بابا آب داد) را یاد گرفتم با شعر(( توانا بود هر که دانا بود ...))
        آشنا شدم و هر روز برایم تازگی و معنی و مفهومی عمیق دارد و گذر زمان از زیبایی آن نمی کاهد
        مگر از شعر چه انتظاری داریم ؟
        روزی به آرامگاه عارف نیشابوری رفتم و اشعاد روی دیوار آرامگاه آن مر بزرگ را می خواندم تا اینکه به این بیت رسیدم
        ((کنند از دل بسوی ما خطابی
        ولی از گور ما ناید جوابی))
        و آنقدر در آن فرو رفتم که به دفتر مربوطه مراجعه کردم و پرسیدم که آیا شما در این مکان دیده اید که کسانی برای راز و نیاز بیایند و توسل بجویند ؟ جواب مثبت بود.
        بنده به نفس کار توسل جویندگان کاری ندام
        ولی درایت و دور اندیشی و شناخت عطار از مردم و خُلقیات مشترک مردم در ادوار مختلف را بیان میکند و علاوه بر آن در مصرع دوم نیز جواب را خودش داده و در حقیقت از عرفان بالایی بر خوردار بوده است
        که همین عطار در مور فردوسی بزرک کلی مطلب می سراید که انسان را واقعا متحول می کند و از این نمونه ها برای خیلی از شعرای نامی وجود دارد که ....
        که از حوصله بحث خارج است
        بدرود خندانک
        در پایان اشتباهات و جسارت بنده را به دانایی خودتان ببخشید
        خندانک

        محمد گلی ایوری
        محمد گلی ایوری
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۰۷:۳۵
        شاه جنگ چالدران
        منظور است
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۰:۰۲
        درود جناب ایوری بزرگوار خندانک
        روایت تاریخی از نقش اشعار فردوسی در جنگ چالدران، بسیار جالب و مکمل حکایت قبلی بود. ممنون خندانک
        همچنین خاطره تان در مورد عارف نیشابوری، روح افزا بود و تاکیدی ست بر تاثیر کم نظیر ادبیات گذشتگان بر فرهنگ و عواطف مردم ایران خندانک
        سپاس از حضور سبز و گرمتان
        در آن مورد هم اختیار دارید. هیچ رنجشی نبوده و نیست. خندانک
        در پناه خدای مهربان باشید. خندانک خندانک خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۱:۴۸
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۴:۵۲
        درود بر جناب آرمان معناگراااا و ایوری دانا خندانک
        چه زیبا خندانک و چه خوب پرداخته بودید استاد معناگرااااا.. آفرین به شما خندانک تاثیرگذار بود خندانک
        جناب ایوری بیت عالیجناب عطار نیز، مرا متحول کرد.. هر چقدر هم از بزرگمنشی این بزرگان بگیم باز کمه..
        روایت‌های تاریخی دو بزرگوار منو یاد جنگ خودمون انداخت..
        البته از باب موسیقی..
        شنیدم که میگن وقتی آهنگران می‌خوند.. خیلی‌ها به شور و هیجان می‌اومدند و برای شهادت راهی جبهه می‌شدند..
        موسیقی(آوازی دلنشین) و شعر خوب.. احساس و قدرت عجیبی داره و بنظرم نباید.. تاثیر شعر و موسیقی رو روی آدمی.. دست کم بگیریم.. خندانک
        استفاده بردیم از صفحه پربارتون استاد عزیز.. خندانک
        بریم بقیه کامنت‌هارو بخونیم.. خندانک
        محمد گلی ایوری
        محمد گلی ایوری
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۵:۴۷
        هزاران درود بر شاهزاده خانوم ادیب و توانا و پر تلاش
        سپاسگزارم از شما که به عمق عرایضم پی بردید و این ناچیز کمترین اطلاعاتی شاید داشته باشم ولی همین اندک به گمانم برایم راهگشا شده است و خداوند را شاکرم که این چنین کسانی را داشته و داریم که چراغی را افروخته نگاه داشته اند که راه را گم نکنیم
        از طرفی شما از جنگ و اشعار آن شنیده اید ولی بنده .....
        بماند که حاشیه ساز نشود.

        سلامت باشید خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ۲۰:۴۷
        سلام و درود برشما جناب زراعتی رضایی بزرگوار
        این بحث اینقدر برایم مهم شده است که از زمان انتشار شعر سعدی تا اکنون هنور ذهنم درگیر این بحث است؛
        در شعر بودن شعر سعدی که واقعا شکی نیست..
        ولی در تعریف شعر مانده ایم😐
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        يکشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ۲۱:۲۳
        درود بانو پنام نیک اندیش و اندیشه گستر خندانک
        آتشی بر جانم انداخته اید که نمی دانم با آن چه کنم. خندانک
        دو روز است در تخیلم، فردوسی و سعدی را می بینم که کنار میزم ایستاده اند و با نگاه طعنه آمیزشان می پرسند:
        رفیق قدیمی، این بود رسم جوانمردی؟!
        باید در تجلیل شان چیزی می نوشتم و به قدر و بضاعت خودم، تلاش می کردم برای گشودن این گره شناختی. دلم روشن است صفحه ام دل ها را به هم نزدیک تر کند. خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ۲۳:۴۱
        خندانک خندانک 🌹
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ۲۳:۴۲
        درودی مجددجناب
        گاهی آتش زدن ها هم بد نیست ها🔥😊
        ان شاءالله از پس این ماموریت که خود بر خود موظف کرده اید بر می آید...
        ان شاءالله
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        يکشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ۲۳:۵۳
        به امید خدا خندانک
        می دانم قبلا بارها و بارها بر روی این موضوع، مباحثاتی صورت گرفته است. اما قصد داریم اینبار از ادبیات عام و غنی مربوط به «هنر» بهره ببریم تا ببینیم قواعد، معیارها، تعاریف و... که در مورد هنر بیان شده است بر شعر هم بار می شود.
        اگر مرزبندی مفهومی هنر با غیرهنر شناخته شود با فرض اینکه شعر هم هنر است می توان دایره ای بزرگ در نظر گرفت و هرچه ماهیت شعری دارد در آن دایره گنجاند. خندانک خندانک خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۱:۴۷
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        فرشید ربانی (این بشر)
        يکشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۱ ۲۳:۲۷
        درود بر شما خندانک خندانک خندانک خندانک
        مطلب بسیار جالبی بود خندانک خندانک خندانک خندانک
        به قول حضرت مولانا: هر کسی از ظن خود شد یار من
        شعر به عنوان هنر چیزی نیست که همه به یک صورت به آن نگاه کنند و همان نگاه منحصر به فرد هم در طول زمان دستخوش تغییر می شود. به عنوان تجربه شخصی من تا چند سال پیش تنها شعر کلاسیک را شعر می دانستم اما حالا تنها دو دلی که دارم در شعر بودن و نبودن سبک موج نو است. از نظر من مادامی که یک متن مختصر، موزون و تاثیر گذار باشد شعر است. هر بخش شاهنامه فردوسی با این که بسیار بلند هستند، شاعر هر صحنه را معمولا در یک بیت و نهایتا در دو بیت می آورد و بعضا دیده ام که در یک مصرع شگفتی می آفریند! شعر شاملو تنها وزن عروضی ندارد وگرنه بند بند آن از نوع خاصی از وزن هجایی پیروی می کند و از تکنیک هایی مانند مکث، ایجاز مفرط و ... در آن استفاده شده است. مادامی که اثری مختصر و موزون بتواند بر دل خواننده یا شنونده تاثیر گذار باشد می توانیم آن را شعر بدانیم، وگرنه بحر طویل نه متخصر است نه تاثیر گذار و تنها موزون است و نوعی نثر موزون باید به شمار آید (مگر این که خواننده از به شگفتی وجد بیاید!)
        پاینده باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۰۰:۴۸
        درود جناب ربانی عزیز و اندیشمند خندانک
        نکات ارزشمندی مطرح کردید.
        مشخص است مطالعات عمیقی در گونه شناسی اشعار پارسی دارید.
        من با مطالعه گفت و شنودهایی که در صفحات مختلف صورت گرفته است چنین برداشت کردم که نقد اساسی غیرکلاسیک ها به حداقل بخشی از اشعار منظم شاعرانی مانند سعدی این است که منجر به برانگیختگی چشمگیر احساسی یا عاطفی در مخاطب نمی شوند. آیا چنین است؟
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فرشید ربانی (این بشر)
        فرشید ربانی (این بشر)
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۰۲:۲۵
        درود دوباره. نقد غیر کلاسیک ها بر اشعار کسانی مانند سعدی یا فردوسی بدان سبب است که نه تنها آنان که حتی کلاسیست ها هم ریتم شعر کلاسیک و بعضا نیمایی را نمی توانند درک کنند چون تا سده اخیر علامت های سجاوندی در شعر رعایت نمی شده. برای نمونه بیت زیر از فردوسی را در نظر بگیرید:

        بر او راست خم کرد و چپ کرد راست
        خروش از خم چرخ چاچی بخاست

        اگر این بیت را بدون لحن و تنها بر وزن عروضی آن، یا به عبارتی بدون تکیه (stress) بخوانیم شور چندانی نمی کند. اما اگر آن را با رعایت علامت های سجاوندی و تکیه گذاری بخوانیم شور حماسی آن پیدا می شود:

        بر او راست’ خم کرد و چپ کرد’ راست
        ‘خروش از’ خم’ چرخ چاچی بخاست

        توصیه می کنم این بیت را که برای رزم رستم و اشکبوس است با خوانش زنده یاد اسماعیل قادرپناه گوش کنید تا بهتر متوجه نکته ای که گفتم شوید. نمونه امروزی تر و دم دست تر آن سرود (ما همه پیرو خط رهبریم) است که لحن و حتی موسیقی در پدید آوری شور و هیجان آن دخیل است، وگرنه اگر آن را ساده بخوانیم هیچ تاثیر عاطفی ندارد.
        پاینده باشید خندانک خندانک خندانک

        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۰:۲۰
        درود مجدد جناب ربانی ارجمند خندانک
        دست مریزاد به اشراف و معلوماتتان در مقایسه تطبیقی سبک های شعر پارسی. بسیار دلچسب و آموزنده بیان می کنید. خندانک
        فقط یک نکته را خاطرنشان می کنم. در پیدایش سبک های جدید ادبی همانند سبک های هنری دیگر (نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی و...)، غالبا بنیانگذازان و شارحان اصلی سبک جدید، بر قواعد و فنون سبک های قبلی مسلط هستند و تلاششان برای خلق سبک و سیاق جدید، عوامل سیاسی، اجتماعی، روانشناختی و... دارد.
        مثال بارز آن خود نیما است. من چند سال قبل کتاب کوچکی از درددل های سال های آخر عمرش می خواندم که اکنون نامش را به خاطر ندارم. در آنجا نیما وصیت گونه به پژوهش های نیمه تمام خود در حوزه ادبیات اشاره می کرد و کاملا مشخص بود تا چه حد عمیق به زوایای ادبیات کهن و جدید اشراف دارد.
        برای اینکه اینگونه مباحث مفید و لذتبخش گردد باید از هرگونه گزاره ای مبنی بر عجز یا ناتوانی طرف مقابل پرهیز نمود و کاری به نیت کنش و قلم او نداشته باشیم. در رابطه با موضوع بحثمان، فرض را بر این می گذاریم که خالقان سبک های جدید ادبی، همه از برجستگان سبک های قبلی هستند. حال بیاییم ابعاد آن چه بر روی میز نهاده اند را بررسی نماییم... خندانک
        باز هم سپاس از حضور آگاهی بخشتان
        خدا حفظتان کند. خندانک خندانک خندانک
        فرشید ربانی (این بشر)
        فرشید ربانی (این بشر)
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۰:۵۳
        درود دوباره
        منظور من از ناتوانی غیر کلاسیک ها این نیست که نمی فهمند، منظور این بود که به شیوه ی درستی به گوش آن ها نرسیده است. من حتی خودم در درک ریتم بعضی از اشعار بسیار کهن مشکل دارم (معمولا آن هایی که در بحور منحصرا عربی سروده شده اند). وگرنه نیما رباعی سرای بسیار متبحری بوده. هر فرد به دلیل آن که به اصطلاح در حال و هوای شاعر در هنگام سرودن نبوده، مجبور است خودش حدس بزند که چگونه بخواندش. متاسفانه پس از هجوم اعراب، سنت ادبی قبل از اسلام تقریبا از میان رفت. در پیش از اسلام اشعار با موسیقی خوانده می شدند، برای نمونه باربد علاوه بر موسیقی دان بودن شاعر هم بوده است. پس از ورود اسلام به ایران، شعر و موسیقی تقریبا از یکدیگر جدا شدند و در واقع مانند این شد که از یک دوچرخه یک چرخ آن را برداریم! در اوایل دوران اسلامی شاعران موسیقی دان همچنان بودند. برای مثال در داستان امیر نصر سامانی و رودکی، شاعر، شعر بوی جوی مولیان را با چنگ و با خوانش خودش می خواند که باعث دگرگونی امیر می شود. همین حالا هم اگر ترانه بوی جوی مولیان از زنده یادان بنان و مرضیه را بشنوید دچار دگرگونی می شوید و به اصطلاح کیف می کنید. به عنوان یک تجربه شخصی، من شعری را در قالب مثنوی در حالت غم زدگی نوشتم. همان شب با اوج گرفتن غم زدگی با خواندن آن شعر گریه کردم. اکنون که آن را می خوانم اثری از غمگین شدن در خودم نمی بینم (غمگین می شوم اما نه در آن حد).
        در مورد خلق قالب ها و سبک های نو هم حق با شماست. نه تنها در هنر که در علوم پایه هم همین وضعیت وجود دارد. نیوتن فیزیک کلاسیک را با نقد آراء ارسطو پایه گذاری کرد که نشان می دهد با علوم آن زمان آشنایی کامل داشته. در مورد هنر، سلیقه و افکار مخاطب باعث طرد یا پذیرش آن می شود. برای مثال من اشعار سیاسی زنده یاد شاملو را دوست ندارم، اما عاشقانه های او را بسیار دوست دارم.
        باز هم با یکدیگر مباحثه خواهیم داشت خندانک خندانک خندانک خندانک
        خدا نگهدارتان خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۱:۳۵
        درود مجدد به جناب ربانی و میهمانان عزیز خندانک
        نظریات بسیار جذاب و آموزنده ای مطرح کردید. خندانک
        قبلا شنیده بودم که در دوران کهن، اشعار پیوند عمیقی با موسیقی داشتند و چه بسا شعر را می سرودند تا با موسیقی خوانده شود. اما اکنون که به این موضوع در جریان مرور تحولات دوره های تاریخی پرداختید جذاب تر و آگاهی بخش تر است. خندانک
        دیگر اینکه این شور و شعف و غمی که به آن اشاره می کنید دقیقا هدف جستجو و پویش این مطلب است.
        به گمانم کار ما با سوال اصلی این نوشتار به پایان می رسد و می توانیم با صراحت اعلام کنیم:

        احساسات و عواطف افراد بسیاری از جمله ما چند نفر، به هر دلیل یا پیش زمینه ای، با اشعار پندآموز شاعران کلاسیک برانگیخته می شود. از منظر فلسفه هنر، گواهی خیل عظیمی از عوام و خواص از همه اقشار، طبقات و سطوح سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، تحصیلی و... جامعه کافی است که آثار سعدی و شاعران نامدار کلاسیک دیگر، هنر و به تبع آن شعر باشد.

        توانا بود هر که دانا بود
        ز دانش دل پیر برنا بود

        آیا با این بیت ذوق می کنید؟ آیا احساستان برانگیخته می شود؟
        آیا فقط آن را پند می دانید یا شوری نیز به دنبال دارد؟

        من و امثال من، هنوز با این اشعار صفا می کنیم. حال ممکن است ما را متهم کنند به «سهل ارضایی» یا «زودارضایی». خیالی نیست. در اصل ماجرا تغییری حاصل نمی شود.

        دیگر اینکه تا به حال سه حکایت در مورد نقش شورآفرین اشعار شاعران کلاسیک در گذر تاریخ بیان شده است:

        حکایت مقاومت شهر قلعه
        حکایت جنگ چالدران
        حکایت عارف نیشابوری

        اگر شخص دیگری، تجربه شخصی یا تاریخی در این رابطه دارد و بیان کند بسیار لذتبخش خواهد بود و گامی در جهت تجلیل سعدی شیرین سخن و شاعران نامدار دیگر

        و یک توصیه دوستانه دارم به همه عزیزان و میهمانان این صفحه. به سعدی و شاعران نامدار کلاسیک بپردازید و کاری به سبک های دیگر خصوصا با رویکرد سلبی نداشته باشید.
        جنگلی که در نوشتارم به آن اشاره کردم جای کافی برای شکوفایی و گسترش همه گونه ها دارد و هیچ یک جای دیگری را تنگ نمی کند. خندانک
        خدای مهربان به اندیشه و قلمتان برکت روزافزون دهد. خندانک خندانک خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۱:۴۷
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        فرشید ربانی (این بشر)
        فرشید ربانی (این بشر)
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۲:۳۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        فرشید ربانی (این بشر)
        فرشید ربانی (این بشر)
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۲:۳۳
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۲:۳۵
        درود بر شاهزاده خانوم نیک سرشت و مهراندیش خندانک
        سپاس بیکران برای گلباران خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۴:۲۷
        سلام استاد معناگرااااااا خندانک
        خواهش می‌کنم.. خندانک
        برم کامنت‌هارو بخونم ببینم چیکار کردید.. خندانک خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۴:۴۴
        درود آقای ربانی بزرگوار خندانک
        استفاده بردیم از دانش‌تان خندانک خندانک خندانک
        برام جالب بود خندانک
        سپاس استاد معناگرااا خندانک
        فرشید ربانی (این بشر)
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۲:۲۸
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۲:۳۵
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فرامرز شعبانی
        جمعه ۲ دی ۱۴۰۱ ۰۷:۱۸
        بنام خدا

        سلام بر شاهین خان گرامی و دوستان فرهیخته،
        خلاقیت و نوآوری در هر زمینه ای نه تنها قابل احترام که گاه ضروری است مشروط بر اینکه به باورها و عقاید دیگران آسیب وارد نشود.
        احمد شاملو با این توجیه که پرداختن به قوافی و وزن بدلیل محدودیت واژه ها شاعر را در حصار خودساخته ی کلام محبوس می‌کند نوع جدیدی از نگارش در حوزه ی ادبیات فارسی ابداع کرد که از قید وزن و قافیه رها بود و قالب سپید نام گرفت.
        بنظر میرسد ترجمه ی آنچه در ادبیات غرب شعر نامیده می‌شود در گرایش شاملو به قالب سپید بی تاثیر نبوده است.
        برخلاف نظر برخی دوستان که تلاش می‌کنند با ایراد اتهامات عجیب و بدور از عقلانیت مانند غرب ستیز و شرق گرا این حقیقت را مخدوش سازند، رد ادبیات غرب در آثار شاملو کاملا مشهود و غیر قابل انکار است.
        اساسا تأثیرپذیری از ادبیات سایر ملل بمعنای تایید فرهنگ بیگانه و انکار داشته های خود نیست که بتوان آنرا به ستیز یا جانبداری از یکی متهم کرد.
        اگر این نوآوری شاملو با هر گرایش و دیدگاهی به ادبیات ایران و جهان صرفا به تولد قالب سپید منجر میشد بعنوان شیوه ای جدید در زمینه نگارش و آفرینش آثار ادبی، ارزشمند و قابل احترام بود.
        اختلاف زمانی شکل می‌گیرد که در فرآیند معرفی قالب سپید، آثار شاعران بزرگ این سرزمین مورد بی مهری قرار گرفته و با نگاهی مردد اعتبار شعر بودن آنها زیر سوال می‌رود.
        این باور هنگامی مطرح می‌شود که با توجه به تعریف رایج از شعر در آنزمان، پذیرفته شدن قالب سپید بعنوان گونه ای جدید از شعر با شک و تردید همراه بود و بسیار عجیب بنظر می‌رسید آنچه هنوز موجودیتش بعنوان شعر به رسمیت شناخته نشده در صدد انکار متونی است که قرنها در فرهنگ این کشور با عنوان شعر ثبت و ضبط شده است.
        آنچه در این میان اهمیت دارد اینست که پیش از ظهور شاملو و قالب سپید، تعریف مشخص و روشنی از شعر وجود داشت که آنرا از نثر متمایز می‌کرد. اگر این تعریف را درکی قراردادی از آثار شاعران قلمداد کرده و بنا بود معیار تفکیک شعر و نثر تغییر یابد و قالب سپید یا هر قالب دیگر ملاک اعتبار شعر باشد، کمترین انتظار ارائه تعریف جدیدی بود که با استناد به آن بتوان شعر و نثر را تمیز داد امری که هرگز محقق نشد و ابهام ایجاد شده در مقوله ی شعر و نثر تا امروز همچنان پابرجاست.
        گاهی برخی افراد با شاهد آوردن از آثار فلاسفه ی قدیم چنین وانمود می‌کنند که عده ای با تنگ نظری از پذیرفتن قالب سپید بعنوان گونه ای از شعر فارسی امتناع، و بجای تمرکز بر امور خویش توان خود را صرف نفی آثار دیگران می‌کنند. چنین باوری که بیشتر با هدف حمایت از دوستان مطرح می‌شود با واقعیت فاصله ی زیادی دارد.
        ضمن گِله از بزرگوارانی که برای طرح انتقاد خود ترکیب \"لنگ کردن\" را بکار برده اند که در شان اهالی قلم و این محیط فرهنگی نیست باید انتخاب کرد از میان دو مقوله ی پذیرش قالب سپید بعنوان شعر و انکار شعر شاعران بزرگ این سرزمین که میراث دار آن هستیم کدامیک مهم تر و دغدغه ی اصلی است و در اولویت توجه قرار دارد.
        با نگاهی اجمالی به دلایل موزون و مقفی شدن متون ، حکمت رواج چنین شیوه ای در آثار نویسندگان متاخر بروشنی آشکار شده، و بخوبی درمی یابیم چرا شاعران بزرگ در گذشته علیرغم دشواری رعایت وزن و یافتن قافیه ی مناسب ترجیح می‌دادند در قالبی آهنگین اشعار خود را منتشر نمایند.
        از توجه دوستان سپاسگزارم و با انتشار بخشی از نامه ی فروغ فرخزاد به احمدرضا احمدی از شاعران برجسته ی موج نو مطلب را به پایان می برم:
        \\" احمدرضای عزیز وزن را فراموش نکن به توان هزار فراموش نکن، حرفهای تو این ارزش را دارد که در یادها بماند.
        چیزی که تو انتخاب کردی اسمش آزادی[قلم] نیست نوعی سهل انگاری و راحت طلبی است مثل آدمی که تمام قوانین اخلاقی را زیر پا بگذارد و بگوید از این حرفها خسته ام و همینطور دیمی!!! زندگی کند.\\"

        دوم دیماه 140‪1
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        جمعه ۲ دی ۱۴۰۱ ۱۰:۵۹
        درود جناب شعبانی ارجمند و والااندیش خندانک
        مطالب ارزشمندتان را خواندم.
        سپاس از شیوایی سخن و همت والایتان
        روی آن فکر می کنم و اگر عمری بود به یاری خدا تا چند ساعت دیگر، نظرم را خواهم نگاشت.
        خدا یار و یاورتان باشد. خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        جمعه ۲ دی ۱۴۰۱ ۱۴:۱۲
        درود مجدد جناب شعبانی فرهیخته و اندیشمند خندانک
        در مورد مطالب شما اندیشیدم. تلاش می کنم به روشنی و صراحت نکاتی را از نظرگاهی غیرادبی مطرح کنم تا شاید برای مسئله ادبی چند ده ساله، پاسخی قانع کننده و راهگشا باشد.
        در عرصه شعر، چند پیش فرض اساسی وجود دارد که همه صاحبنظران در همه سبک های ادبی بر روی آن توافق دارند:

        1ـ اختلاف نظر بین ادیبان در مورد اینکه سروده های سبک یا قالب دیگری، «شعر هست یا نیست؟» بیش از نیم قرن سابقه دارد و بعید است به همین سیاق تا نیم قرن دیگر هم به تفاهم برسند.
        2ـ همه صاحبنظران و طرف های مباحثه در همه سبک های شعر، اتفاق نظر دارند که ادبیات خصوصا شعر یکی از شاخه های هنر است.
        3ـ مشابه همین اختلاف نظر و مجادلات در شاخه های دیگر هنر هم بین طرفداران سبک ها و قالب ها وجود دارد از جمله موسیقی و نقاشی

        اما یک نکته طلایی در این میان وجود دارد:
        مرزبندی مفهومی بین شعر و غیر شعر، رسالت ادبیات و ادیبان نیست. این رسالت بر دوش فیلسوفان در شاخه فلسفه هنر است. همان زمان که فیلسوفان مرز بین «هنر و غیر هنر» را مشخص می کنند تکلیف «شعر و غیر شعر» هم معلوم می شود...

        طرفداران و شارحان هر سبک و قالب شعر فقط می توانند به تعریف، دسته بندی، سیرشناسی، آموزه گذاری و... در درون سبک خود بپردازند. آنان به لحاظ فلسفی و در جایگاه نظری «درون سبکی»، نمی توانند به تعریف عام شعر بپردازند چه برسد به اینکه آن را به طرفداران سبک های دیگر هم تعمیم دهند و تحمیل کنند.

        مشابه همین مرزبندی مفهومی را در حوزه علم هم داریم. صدها هزار دانشمند علوم دقیقه و غیردقیقه در درون و دامنه حوزه علمی خود به اندیشه ورزی و بیان علمی مشغول هستند. اما رسالت جداسازی «علم و غیر علم» بر عهده دانشمندان نیست بلکه بر عهده فیلسوفان در شاخه فلسفه علم است.

        حال ببینیم هنر (و به تبع آن شعر)، چه خصیصه های اصلی و قطعی دارد:
        1ـ منحصر به فرد است. (تولید انبوه نمی شود.)
        2ـ دستورالعمل ساخت (معطوف به محصول) ندارد.
        3ـ تجلی چشمگیر نبوغ و خلاقیت از نظر مخاطب است.
        4ـ سازه هنری در نظر مخاطب از سازه های روزمره عامه مردم متمایز است.
        5ـ موجب برانگیختگی ملموس احساسات و عواطف مخاطب می شود.
        6ـ ........

        خصیصه هایی نیز برای هنر مطرح است که روی آن اتفاق نظر وجود ندارد. مانند «متمرکز کردن اندیشه و هوش مخاطب بر مقوله ای خاص»، «دخالت تخیل در خلق محصول هنری»، «تناسب و زیبایی محصول هنری» و... که این خصیصه های غیرقطعی، معیار مبحث ما نیست.

        با تاکید بر خصیصه های قطعی هنر و بر مبنای مرزبندی مفهومی فلسفه هنر از «هنر و غیر هنر»، می توان گزاره زیر را با درجه بالایی از اطمینان بیان نمود:

        اکثر سروده های سبک ها و قالب های شعری که تاکنون ظهور و گسترش یافته اند (کلاسیک، نیمایی، سپید و...) قطعا شاخه ای از هنر یعنی شعر محسوب می شوند.

        و خصوصا در مورد سبک یا قالب یا بی قالب! بسیار مجادله آمیز «موج نو»، سروده های استاد احمد رضا احمدی و دوستانش هم شعر هستند چون آن خصیصه های قطعیِ برشمرده برای هنر را دارا می باشند.

        درباره بکارگیری عبارت «لنگ کردن» هم حق با شماست و سپاس که تذکر دادید. اصل مطلب صحیح است اما ترکیب گزاره، خطاب عام دارد که ویرایش می کنم تا به خطاب خاص تبدیل شود.
        خندانک خندانک خندانک
        فرامرز شعبانی
        شنبه ۳ دی ۱۴۰۱ ۲۱:۳۵
        بنام خدا

        شاهین خان گرامی سلام و احترام دوباره،
        و درود به دوستان همراه،
        پیش از هر مطلبی لازم می‌دانم ادب و متانت برخاسته از دانش جنابتان را قدر بدانم و به یادگیری اصول گفتگوهای منطقی از محضرتان اعتراف کنم.
        کاملا با نظر جنابعالی موافقم که محدوده ی اختیارات نویسنده از ذهن تا قلم است و تعیین جایگاه برای آثار خود و دیگران در طبقه بندی های متعارف فاقد ارزش ادبی و قابل قبول نیست. هر فرد مختار و مجاز است قالبی را که قوی‌تر و رساتر می‌داند برای ثبت اندیشه های خود انتخاب و حتی قالبی با مشخصات جدید، همسو با استعدادهایش ابداع نماید. تا زمانیکه مرز بین شعر و نثر با تعریفی مشترک، روشن و جامع تعیین نشده با هیچ منطقی نمی‌توان قالبها را قضاوت و در خصوص \"شعر\" یا \"نه شعر\" بودن آنها حکم قطعی صادر کرد. این اصل زمانی محترم است که همه خود را ملزم به رعایت آن بدانند. شاهین خان اجازه میخواهم با صراحت بیشتر به روند ایجاد فضای حاکم بپردازم. نمی‌توان این حقیقت را کتمان کرد که بحث \"شعر هست یا نیست\" با تولد قالب سپید آغاز و بر شعر شاعران بزرگ این سرزمین بیرحمانه و بدون دلیل خدشه وارد شد طبیعی است در چنین شرایطی حساسیت علاقمندان به شعرای متاخر برانگیخته و برای دفاع از موجودیت آنچه قرنها شعر شناخته می‌شده واکنش نشان می‌دهند. منصفانه نیست در شرایطی که پیروان این قالب همچنان بر باور خود در نفی آثار گذشته پافشاری میکنند واکنش مقابل را کودکانه، سطحی و بیحاصل بدانیم. قضاوت و ارزش‌گذاری آثار دیگران بدعت نامبارکی بود که نتیجه ای جز پراکندگی و تقابل آرا و البته جلب توجه مخاطبان برای آن متصور نبوده و نیست و بنظر نمی‌رسد ارائه نظرات شخصی تغییر جدی در مواضع دو طرف ایجاد کند آنچه موجب امیدواری است شکل گیری و رسوب فرهنگی در طول تاریخ است تجربه نشان داده تصمیم گیرنده ی نهایی در پذیرش یا رد پدیده های فرهنگی و انتقال آن به نسل‌های آینده خرد جمعی مردم است کافیست از یک جامعه ی آماری نام چند شاعر پرسیده شود، پاسخ هرچه باشد فرهنگ غالبی است که باقی خواهد ماند.
        در پایان اجازه دهید به رابطه شعر و موسیقی اشاره کوتاهی داشته باشم. اگر موسیقی را هنری قائم به ذات بدانیم که در روحِ طبیعت جاری است، متنی که هماهنگ با موسیقی واژه ها را یکی پس از دیگری برقص در می‌آورد و در جای صحیح خود می نشاند را چه باید نامید؟
        ختم کلام را متبرک میکنم به ابیاتی از استاد شهریار رحمه الله
        دل اگر خداشناسی همه در رخِ علی بین
        به علی شناختم من بخدا قسم خدا را
        به جز از علی که آرد پسری ابوالعجایب
        که علم کند به عالم شهدای کربلا را
        بخدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
        چو علی گرفته باشد سرِ چشمه ی بقا را

        با سپاس از حوصله و سعه ی صدر جنابعالی و دوستان،

        سوم دیماه 140‪1
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شنبه ۳ دی ۱۴۰۱ ۲۳:۴۲
        درود مجدد جناب شعبانی عزیز و والااندیش خندانک
        سپاس برای لطفی که به بنده دارید. خندانک
        از نظرات ارزشمندتان استفاده بردم.
        من هم از بی اخلاقی های موجود در فضای ادبی، کم و بیش مطلع هستم و آن را نکوهش می کنم. شخصا از اشعار و حتی شخصیت برخی شاعران خوشم نمی آید اما در مقام مباحثه گر، شرط انصاف این است که این میل را دخالت ندهیم و امید است چنین کرده باشیم.
        همانگونه که در جریان مباحثه مشاهده فرمودید تمام تلاشم را کردم که سوگیری عاطفی و احساسی به سبک یا قالب خاصی را در سیر استنتاجی خود دخالت ندهم. اصولا از اولین خصیصه های اندیشه ورزان به حداقل رساندن تاثیر سوگیری در حصول نتایج نظری است.
        در پایان این گفت و شنودها، از شما و دوستان دیگر، بسیار آموختم و قدردان این موهبت هستم. همچنین برداشتم این است که روی موضوع بحث، اشتراک نظر زیادی داریم.
        در پناه خدای مهربان، پاینده بمانید با قلمی درخشان و ذهنی جوشان خندانک خندانک خندانک خندانک
        فرامرز شعبانی
        يکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱ ۰۳:۵۴
        سلام و ارادت شاهین خان،
        تواضع و ادب والا در کنار معلومات برجسته ی جنابتان موجب آموختن همراه با لذت از محضر مبارکتان شد انشااله با هدایت بزرگانی چون شما مسیر گفتگوهای اخلاق محور و منطقی بیش از پیش هموار شود اجازه دهید و قابل بدانید در رکابتان با افتخار هستم شاد و سلامت باشید پایدار و با عزت 🌷
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        يکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱ ۱۱:۰۵
        ارادت دارم. خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۲۸
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        پنجشنبه ۸ دی ۱۴۰۱ ۱۴:۰۲
        درود بر جناب محمدی عزیز و دانشمند خندانک
        در ذیل شعر «پل»، اشاره مختصری داشتید نقل به مضمون از بنده که گفته ام:
        «شعر راه خودش را می رود.»
        دقیقا این جمله را نگفته ام اما این جمله را به شرط شفافیت صحیح می دانم. هرچند گمان می کنم منظور متفاوتی را برداشت کرده اید.
        هیچ انسان عاقلی که با ادبیات و شعر، آشنایی اجمالی داشته باشد نقش چشمگیر و سازنده آموزگاران فنون ادبی و منتقدان را در ارتقای سطح ادبی اشعار و افزایش غنای ادبیات انکار نمی کند. «آموزگار و منتقد» همان نقشی را در سپهر شعر دارند که واحدهای تحقیق و توسعه (آر اند دی) در بنگاه های بزرگی مثل بنز یا ایرباس برعهده می گیرند.
        من جایگاه رفیعی برای آموزگار و منتقد ادبی قائل هستم. در جریان گفت و شنود ذیل شعر «فیله زبان»، این جملات را در مورد «منتقد» گفتم که شاهد مدعایم است:
        «...منتقد حق دارد همه ابعاد و ارکان یک شعر را نقد کند. می تواند برای یک شعر 4 بندی، 4 صفحه از معایب بگوید و شاعر حتی اگر کلیت نقد را قبول نداشته باشد شایسته است از صمیم قلب تشکر کند و سعی نماید از آن 4 صفحه، حداقل 4 نکته مفید و سازنده بیرون بکشد...»
        اما در منظر فلسفه هنر، تولد یک اثر هنری مانند شعر، اگرچه با برخورداری از آموزگار و منتقد ارتقا می یابد اما برای ظهور و بروز (تولد)، فقط به مخاطب نیاز دارد. هنرمند بذر هنر را در رحم ذهن و روان مخاطب می کارد و مخاطب آن را به دنیا می آورد و متولد می کند. آموزگار و منتقد هم نقش «ماما» و «متخصص زنان و زایمان» و «متخصص اطفال» و... را دارند. این معنا به تفصیل در گفت و شنودهای این صفحه مورد تاکید قرار گرفته است.
        در ادامه برای آنکه از اذهان فراموش نشود و یادگاری بماند مثالی تخیلی و فرح بخش بیان می کنم تا نسبت بین مفاهیمی مانند تولد شعر، نقد شعر، آموزش شاعری، برانگیختگی عاطفی و احساسی مخاطب و زبان شعر و... روشن تر شود.

        به 100هزار سال قبل در کوه های آناتولی (ترکیه فعلی) بر می گردیم. خانواده های کوچک و پراکنده نئاندرتال ها (گونه قبلی انسان فیزیولوژیک) در غارها زندگی می کردند.
        مردی 30 ساله، سه روز قبل به آن سوی رودخانه بزرگ و 12 کیلومتری غار خود رفت و زنی زیبا را که برای جمع آوری دانه ها و بوته های وحشی خوراکی از غار بیرون آمده بود و در دامنه کوه جستجو می کرد به رسم مردم آن دوران ربود و دست و پا و دهان بست و با تقلای فراوان به غار خود آورد.
        زن خشمگین و چموش، در انتهای غار به گوشه ای خزید و دو روز لب به آب و غذا نزد. ظهر روز سوم کمی خورد و نوشید. اما هنوز عصبانی بود و شراره آتش از نگاهش می بارید. پدربزرگ مرد نصیحتش کرد و چوب کلفتی به دستش داد که زن را ادب و تسلیم کند. اما مرد با همه نئاندرتال های دیگر فرق داشت. او با رسوب رنگی که از رگه های سنگ بیرون زده بود بر دیوار غار نقش می کشید. او محو زیبایی و تناسب اندام زن شده بود و دلش نمی آمد آزارش دهد.
        عصر روز سوم به عادت عجیب خویش، به غروب خورشید می نگریست و می اندیشید با زن چه کند؟! ناگهان دستپاچه و مشوش، جملاتی در رابطه با آن زن، به ذهن او هجوم آورد. با ترکیب کلمات و جملات بازی کرد و به چهار جمله کوتاه رسید که زبانی نامعمول با گفتار روزانه نئاندرتال ها داشت.
        ترسید از یادش برود و بارها تکرار کرد تا بر ذهنش حک شد. از آنچه در درونش خلق کرده بود به وجد آمد و تصمیم گرفت امشب آن جملات را به زن بگوید. شب فرا رسید و خرگوشی کباب شده را با کمی قارچ و علف خوراکی برای زن برد. زن بسیار گرسنه بود و به ناچار خورد. مرد پایه مشعل را در شکاف غار قرار داد و کنارش نشست و زن کمی خودش را جمع کرد. مرد «دست دست» کرد و با هر زحمتی بود چهار جمله را در گوش زن نجوا کرد. گردن زن در جهت مخالف کمی کج شد و مرد در نور مشعل دید که گونه هایش قرمز شد و لبخند کوچکی بر لبانش نقش بست.
        مرد خوب می دانست که چیزی در زن تغییر کرده است. از کنار او برخاست تا برود. چند قدم دورتر زیرچشمی به زن نگریست و دید با نگاهی که دیگر خشمگین نیست خط عبورش را دنبال می کند...

        چه اتفاقی افتاد؟!
        اگر تاریخ می توانست آن چهار جمله طلایی گره گشا را ترجمه کند احتمالا شعری خلق شده بود. باور کنید اگر ترجمه آن را برای 4 میلیارد زن امروزی ساکن زمین بخوانید تعداد زیادی از آنها نیز به شدت هیجانی می شوند. از منظر فلسفه هنر، این نوع بیان نامعمول و تاثیر چشمگیر هیجانی بر مخاطب، بیانگر تولد اثر هنری یا شعر است.
        100 هزار سال قبل، «آموزگار و منتقد» ادبی کجا بودند که شاهد تولد شعر در ذهن و روان مخاطب باشند!
        اگر چند آموزگار و منتقد ادبی در زمان سفر کنند و به آناتولی بروند و با آن مرد «هم غار» شوند آیا شعر مرد بهتر می شد؟
        آری
        آیا موثرتر می شد؟
        آری
        آیا ماندگارتر می شد؟
        آری
        آیا....؟
        آری

        اما آنجا نبودند. همین امروز هم کشاورزان و چوپانان بی سوادی هستند که هیچ از ادبیات نمی دانند اما گاهی شاعرانه و ادیبانه سخن می گویند. من حداقل دو بار در جریان زندگی با این قسم افراد برخورد نزدیک داشته ام. یکی از آن دو، برادرزاده ای داشت که استاد ادبیات فارسی بود و او برایم گفت که سروده های عموی کشاورز بی سوادش با همه نواقص ادبی، شگفت آور است و از اشعار من هم برتر است.
        بار دیگر تاکید می کنم وجود «آموزگار و منتقد» شعر، همانند همه شاخه های هنر، به پیشرفت و غنای شعر کمک می کند اما تولد شعر لزوما به آموزگار و منتقد متکی نیست و با همه کاستی ها و معایبش، فقط با وجود مخاطب مجذوب و شوریده، «شعر راه خودش را می رود» هر چند «لنگ لنگان و کشان کشان».
        سپاس که این پنجره جدید به مبحث قبلی را گشودید. خصوصا برای آنکه بهانه ساختید مثال قابل بسط نئاندرتال ها، نمود یابد تشکر ویژه می نمایم. خندانک
        در پناه خدای مهرآفرین، قلمی اندیشه گستر و مهرگستر داشته باشید. خندانک خندانک خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        جمعه ۹ دی ۱۴۰۱ ۰۰:۵۷
        سلام و عرض ادب استاد زراعتی عزیز و ارجمند خندانک
        من ابتدائا عرض کنم که مطابق با پیام خصوصی تان ابتدا مجدد به تمام صفحات شعر و مطالب و پیام هایی که دوستان نیز نوشته بودند مطالعه کردم. همچنین خرسندم که مجدد به مطالعه این مطلب مرا دعوت کردید که با دقت بیشتر مطالعه کنم.
        به خاطر محدودیت وقت نتوانستم با دقت این مطلب را مطالعه کنم بالطبع فرصت نوشتن هم نداشتم اما قصد داشتم مجدد این مطلب را بخوانم و پاسخ بنویسم.
        نکات بسیار جالبی را مطرح نمودید و البته جالب ترینش بحث نئاندرتال ها، البته همینجا من یک نکته خیلی خیلی خیلی مهم اشاره کرده ام قبلا هم گفته ام مطالبی که شما بیان می کنید بسیار کاربردی است و خیلی به درد زندگی می خورد آن بحث لویاتان را که مطرح فرمودین در زندگی من به صورت کاربردی از آن استفاده کنم همچنین از این مبحث نئاندرتال ها امیدوارم بتوانم امیدوارم بتوانم در زندگی شخصی و در تعامل با همسرم استفاده کنم و به نظر من ایده جالبی به من داد.
        مبحث بسیار جالب دیگر بحث فلسفه هنر هست البته برای من بسیار جالب است و من لذت می برم وقتی با علم، دانش، نظر و ایده جدید مواجه می شوم البته به آن نقد دارم اما این مبحث را بسیار دوست داشتم نقد من به فلسفه هنر این هست که ریشه چیستی و هستی هر چیز را باید در خود آن چیز دنبال کرد و نه در خارج از آن که فلسفه هنر به مخاطب توجه دارد من هم به مخاطب توجه دارم اما به نظر من شعریت اثر باید در خود اثر بررسی گردد و نه در مخاطب و البته تاثیر آن بر مخاطب هم بسیار مهم است بنابراین من به مخاطب هم توجه دارم اما نه این به این صورت که در فلسفه هنر مطرح شده است.
        و نقد من بیشتر به خط زدن دیگر افراد به جز جنگلبان بر می گردد برای اینکه به نظر من نظر سایر افراد نیز ارزشمند است و اگر نگوییم ارزشمند می توانم بگویم قابل شنیدن است و اگر این را هم توانم بگویم باز می گویم قابل تحمل است بهر حال من دوست دارم این نظرات متفاوت باشند ان نظریه ولتر که می گوید من با اندیشه تو مخالفم اما حاضرم جانم را بدهم که تو حرفت را بزنی. البته من جانم را نمی دهم ولتر می دهد اما من جان نمی دهم بلکه تا حد ممکن حمایت می کنم و به شخصه از خواندن نظرات مختلف لذت می برم و می آموزم.

        همچنین مطالب شما در خصوص ضرورت آموزگار و منتقد را نیز قبول دارم بسیار عالی است.

        متشکرم استاد عزیز همیشه مطالب زیبا و جذاب و آموختنی مهمانمان می کنید
        خیلی عالی است ارادتمندم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        جمعه ۹ دی ۱۴۰۱ ۱۲:۵۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۲۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        جمعه ۹ دی ۱۴۰۱ ۲۳:۱۷
        سلام و درود بر استاد بزرگوارم جناب زراعتی رضایی بزرگوار که در این مدت خیلی چیزها از وجود مبارکشان آموخته ام خدا شاهد همیشه بابت وجودشان سپاس گزار بوده ام؛خداوند حافظ و نگهدارش،باشد؛
        چقدر مبحث جالبی بیان کرده اید نئاندرتال؛حتی نامش هم دلنشین است؛من که این داستان خیلی خوشم آمد؛
        واقعا متنی که بتواند عاطفه انسان را برانگیزد میتوان نام شعر را داد هرچند دچار اشتباهات ساختاری باشد؛
        من به شخصه با شعرهای که میخوانم عاطفه درونیم برانگیخته و سرشار احساسات ناب میشوم کمتر روزی است که بدون شعر بگذرد؛
        گاها تصور میکنم شعر ذاتی انسان است که هر انسانی ذاتا به آن تمایل دارد!
        و همچنین فطری انسان باشد که در فطرت هر انسانی اگربخواهد میتواند موافق با ذاتش شعر بسرایید...
        کل خانواده من در طول زندگی شان شعر گفته اند و آن را به وضوح دیدهوام آنم در سنی که شعر گفتن سخت است؛
        درست اشکالاتی دارند ولی با آن احساسات برانگیخته می شود
        و
        الان بهتر میتوانم بتوانم فهمم که چرا قرآن هم متنی موزون است و با خواندن آن عاطفه ها بر انگیخته میشود؛البته بیشتر آنانی که به آن زبان آشنایی داشته باشند...

        در پناه خداوندگار استاد بزرگوارم خندانک
        که مدام از وجودتان به ما لطف می رسد
        خداوند حافظتان باشد خندانک

        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شنبه ۱۰ دی ۱۴۰۱ ۱۰:۴۲
        درود بر بانو پنام اندیشمند و اندیشه گستر خندانک
        سپاس از لطفی که به بنده دارید. خندانک
        توضیحاتتان جالب و ارزشمند بود. فقط یک نکته کوچک را یادآوری می کنم.
        تمام کلمات، جملات، شبه اصوات، حرکات معنادار و... که فرد خلق می کند (حتی در حوزه علوم دقیقه مانند فیزیک، ریاضی یا شیمی) سطحی هر چند اندک از برانگیختگی عاطفی و احساسی را در مخاطب ایجاد می کند. اما باید توجه داشت در خصوص هنر و خصوصا شاخه شعر، این برانگیختگی و شوریدگی باید چشمگیر باشد. به بیان ساده باید در حدی باشد که مخاطب در درون یا حتی ناظر بی طرف از بیرون، آن را متمایز از هزاران تغییر احساسی معمولی در طی روز بداند.
        در مقام تشبیه، یک نوار مغزی یا قلبی را در نظر بگیرید که 24 ساعته به فرد وصل است و نمودار سینوسی پیوسته را ترسیم می کند. در تمام طول نوار، بالا و پایین شدن های مداوم مشاهده می شود اما ناگهان در چند دقیقه از نوار، تغییرات سینوسی بسیار شدید می شود که بارها در فیلم ها دیده اید. به زبان عامیانه به این می گویند تغییر چشمگیر...
        در پناه خدای مهربان، پاینده بمانید با قلمی درخشان و ذهنی جوشان خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شنبه ۱۰ دی ۱۴۰۱ ۱۳:۴۲
        درود مجدد بانوی سبزاندیش
        نکته دیگری هم باید خاطرنشان کنم. برای میهمانان احتمالی آینده هم که سیر گفت و شنودها را می خوانند مفید خواهد بود.
        در مباحث قبلی این صفحه، به خصیصه های اصلی هنر اشاره شد. به صورت مستتر، بین آنها «و» وصل وجود دارد نه «یا» فصل. یعنی برای آنکه سازه هنری «تولد» یابد باید همه خصیصه ها با هم وجود داشته باشند نه یک یا تعدادی از آنها.
        به عنوان مثال، کسی ممکن است «دو جمله» بگوید و مخاطب یا مخاطبانی را به اوج شوریدگی و هیجان برساند اما «تک تک جملات یا ترکیب آنها»، با گفتار «معمول و روزمره» مردم کوچه و خیابان متفاوت نباشد. از اینرو حداقل یک خصیصه اصلی را ندارد و هنر (شعر) نیست. یک لحظه خودجایگزینی کنید. در خانه ای که مادر به تازگی فوت کرده است. پدر رماتیسم مفصلی شدید دارد. شما دختر آن خانه هستید. روز جمعه غذای بیرونی می گیرید و می روید با پدر صرف می کنید. عصر دلگیر جمعه، پشت میز نشسته اید و دارید با لب تاب کار می کنید. ناگهان پدر نفس زنان یک فنجان قهوه کنار دستتان می گذارد و می گوید:
        خسته شدی بابا جان. بیا قهوه بخور.
        این دو جمله شدیدا احساستان را بر می انگیزد. یاد مادر می افتید که همیشه قهوه برایتان درست می کرد. یک ربع گریه می کنید. ساعت ها تلاطم هیجانی دارید...
        آیا پدر شعر گفته است؟!
        خیر. برخی خصیصه های هنر (شعر) را دارد و بعضی را ندارد.
        خدا یار و یاورتان باشد. خندانک خندانک خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۰ دی ۱۴۰۱ ۱۸:۱۲
        سلام و درود بر استاد بزرگوارم جناب زراعتی رضایی عزیز
        بگذارید آنچه فهمیدم و برداشت کرده ام را ؛بنویسم...
        از این سخنتان:مثالی به ذهنم خطور کرد:
        «خصیصه های اصلی هنر اشاره شد. به صورت مستتر، بین آنها «و» وصل وجود دارد نه «یا» فصل. یعنی برای آنکه سازه هنری «تولد» یابد باید همه خصیصه ها با هم وجود داشته باشند نه یک یا تعدادی از آنها.»

        مثل این می ماند زمانی که یک کشاورز میخواهد نهال درخت خرمایی بکارد؛علاوه بر خاک مناسب و آب کافی به نور و کودچیزهای دیگر نیز باید توجه داشته باشد؛
        شوری خاک؛رطوبت هوا؛گرمسیری یا سردسیری منطقه؛
        باران های زمستانی؛بادها ووو...

        کشاورز باید به تک تک اینها توجه کند؛
        چرا که در غیر اینصورت ممکن است میوه ی درخت نخلش با مشکل مواجه شود؛
        یعنی تمامی این عوامل مهم هستندو اینها در کنار هم باعث بوجود آمدن ثمره ی درخت میشود؛
        به عبارت بهتر هریک از این علت ها به تنهایی لازم هستند ولی برای زشد درخت کامل نیستند؛
        باید تمامی این عوامل دست یه دست هم دهند تا میوه خوشمزه ای به نام خرما را تولید کنند
        و فقط به بود تعدادی از آنها نمیشود بسنده کرد...
        بنابراین شعر هم باید تمامی خصیصه های که برای یک شعر لازم است را دارا باشد؛
        ......
        در رابطه با آن خود گزینی باید بگویم اگر آن دختر واقعا من بودم ؛گریه نمی کردم
        بلکه می مردم...😔
        هرچند که پدر شعری را نگفته است...
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شنبه ۱۰ دی ۱۴۰۱ ۱۹:۴۱
        درود بانو پنام اندیشمند خندانک
        خیلی خوب تحلیل کردید و مثال قشنگی هم زدید. خندانک
        و در این میان باید به چند نکته کوچک و ظریف دیگر توجه کرد:
        1ـ خوشبختانه خصیصه های «اصلی و قطعی» هنر که بر شعر هم بار می شود زیاد نیست. در مطالب بالاتر، 5 مورد اصلی را بر شمرده ام که تقریبا همگان بر آن اتفاق نظر دارند.
        بین آنها «و» وصل وجود دارد. یعنی باید همه با هم تجلی پیدا کنند. اگر تعدادشان 12 یا 19 یا... بود کار خیلی مشکل تر می شد. برخی خصیصه های غیر قطعی از جمله 3 مورد مطرح شد که فعلا معیار بحث نیست.
        2ـ در مورد مثال درخت و باغبان، باید در مقام تشبیه توجه نمود که برخی مولفه ها همانند خصیصه های قطعی هستند مانند خاک، آب، نور و هوا که بین آنها «و» وصل وجود دارد. یعنی همه باید با هم باشند و اگر یکی نباشد درختی وجود نخواهد داشت. اما برخی مولفه ها مانند شوری خاک، کود، هرس، شخم زیر درخت و... برای بقا درخت ضروری نیستند ولی اگر نباشند درخت «کم ثمر و رنجور» خواهد شد اما زنده می ماند.

        در مورد هنر (شعر) هم همینطور است. اگر خصیصه های اصلی و قطعی، همگی با هم نباشند اصلا هنری متولد نمی شود. اما خصیصه های غیر قطعی اضافه شوند غنای اثر افزایش می یابد.

        می ترسم گزاره های بعدی کمی پیچیده شود اما می دانم با تیزهوشی متوجه خواهید شد. در مورد همان خصیصه های قطعی هم که اشاره شد «کف» یا «حداقلی» برای تولد اثر هنری لازم است اما قطعا با کمک «آموزگار، منتقد، رسانه مناسب، شکل ظاهری پیام (فونت، رنگ، حاشیه صفحه و ...»، عناصر مکمل و مجاور پیام (موسیقی، خوانش، بو، شکلات، آب میوه خندانک و...)، زمان مناسب ارائه پیام (شعر مادر در روز مادر) و...» می توان هر یک از خصیصه های مذکور را ثقیل تر و شدیدتر نمود به شرط آنکه تناسب بین خصیصه ها رعایت شود.
        حرف سر این است که «تولد و بقای یک اثر هنری مثل شعر» یک چیز است و «غنا یا ارتقای اثر هنری» چیز دیگر. اولی به کف خصیصه های «اصلی و قطعی» نیاز دارد و دومی به «هر چه بیشتر و متناسبِ هم پیوندِ» «خصیصه های قطعی + خصیصه های غیرقطعی» با کمک بازیگرانی مانند «آموزگار و منتقد» ادبی و کیفیت مقولات دیگر مانند رسانه انتقال پیام که بیان شد.
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        شنبه ۱۰ دی ۱۴۰۱ ۲۳:۱۵
        سلام و درود مجدد استاد بزرگوار
        آنچه را گفتید را کامل متوجه شدم؛
        و همان طور که گفتید گزاره انتهایی یکم پیچیده بود ولی با خوانش چندباره ی آن فهم آن آسانتر شد؛
        و با این سخنی که گفتید خصیصه های قطعی برای شعر لازم ولی خصیصه های غیرقطعی باعث افزایش غنای شعر میشود
        کاملا موافقم؛
        چون اگرچه خصیصه های غیرقطعی نباشد شعر همچنان زنده است ولی بودن آنها باعث ارتقای آن اثر و غنا بیشتر میشود
        که همان شاید زیباتر شدن و برانگیخته شدن بیشتر احساسات و ...
        با توجه آنچه فرمودید متوجه اشکالاتم مشدم...
        ممنونم که باعث شدید اشتباهاتم اصلاح و تفکر کردنم هم بهتر ؛و ممنونم از حضور بابرکتتان
        خداوند اجرتان دهد
        در پناه خداوندگار خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شنبه ۱۰ دی ۱۴۰۱ ۲۳:۴۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۲۸
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        جواد کاظمی نیک
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۰۸:۳۳
        درودبرشما شاهین جان عزیزم دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم عزیزدلم بسیار زیبا نوشتيد احسن برشما پرمفهوم بود 🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۳:۵۱
        درود آقا جواد گل و عزیزم خندانک
        زیبانگاهید عزیز دل. سپاس خندانک
        خدا یار و یاورتان باشد. خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۲۸
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۴۷
        درودها استاد زراعتی عزیز
        وبلاگ قابلاحترامیارائه فرمودید و قابل استفاده خندانک خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۴:۲۱
        درود بر استاد فخوری هنرمند و فرهیخته خندانک
        سپاس از حضور و نظر سبزتان
        پاینده و بالنده باشید به لطف خدای مهربان خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۲۸
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        رحیم فخوری
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۴۸
        تقدیم با احترام
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۴:۲۲
        استاد فخوری گرانقدر خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۴۹
        چنان نازک دل شده ام
        از مرثیه ی چند جیرجیرک
        برای عزلت شب
        گریه ام می گیرد و
        غوطه ور در اشک
        لبِ ساحلی بیدار می شوم
        که فیلم(Cast Away) را
        اکران کرده
        تا از حافظه ی نهنگیون
        خودکشی پاک شود
        طبیعت امّا
        گوشه ای کِز نشسته بود
        شماره ی باران را گرفت:
        کی می رسی؟
        میان دود و سرفه ی هوا
        گیر افتاده ام
        که فسیل ها
        به نشانه ی اعتراض
        قرارِ راه پیمایی گذاشته اند
        سکانس بعد
        خبر از آسمان رسید
        ویزای مهاجرت مرغان دریایی
        بر فرازِ چشمانَت آماده است
        گفتم تو
        پرده عوض شد
        خانه
        میزانسن را چید
        کمد اعتراف کرد
        دریا خیاط ست
        که موج موج ماهی
        درون پیراهنت
        شنا می کنند
        دیالوگِ آخر
        کتابخانه گفت:
        سعدی از بوستان
        بیرون آمده و
        دیوانِ نگاهت را
        به گذشته برده
        تا دلیلِ سرودنش باشی!!

        #سعدی
        #پژمان_بدری
        #موج_نو
        #سورئال
        #سپید

        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۴:۳۹
        سلام بر میهمان صفحه ام خندانک
        خوش آمدید و سپاس برای شعری که به ارمغان آوردید.
        نسبت بین شعر و هنر و فلسفه و مردم و مخاطب و احساس و تخیل و ... در پست و خصوصا گفت و شنودهای ذیل آن، مورد بحث قرار گرفت.
        می دانم سپید سرایانی مثل شما به تبعیت از سرسلسله سپیدسرایان، تاکید مضاعف دارید بر مقوله تخیل در شعر...
        اما تاریخ ادبیات و هنر، پس از هزاران سال و دیدگاه های قدرتمندی در فلسفه هنر، بیانگر آن است که شرط لازم برای خلق مصنوع هنری (از جمله شعر)، برانگیختگی احساس و عاطفه در مخاطب است نه تجلی تخیل...
        شعر خیال انگیز بدون شورآفرینی، بیشتر یک پروژه است تا خلق هنری. چیزی همانند اثر آرشیتکت ها یا...
        اما شعر شورآفرین بدون تخیل در تاریخ ایران زمین، وجود داشته و دارد. شما را فقط به اشعار دو نفر از بین صدها شاعر و نخبه ایرانی ارجاع می دهم:
        ابو علی سینا و شیخ بهایی
        هر دو ذهنی منطقی و ریاضی داشتند و از نظر روان شناسی «چپ مغز» بودند و شعرهایی دارند بدون تخیل و البته کمی شورانگیز به نسبت شاعران دیگر. اما همچنان شاعرند. زیرا هستند مخاطبانی که با اشعارشان «کیف» می کنند و همین برای شاعر بودن کفایت می کند.
        قبل از پاسخ دادن احتمالی، خواهش می کنم متن پست و گفت و شنودهای ذیل آن را به دقت بخوانید.
        خدا یار و یاورتان باشد. خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۲۶
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۴
        درود زیبا بود
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۴:۵۳
        درود جناب آزادبخت فرهیخته و دانشمند خندانک
        خوش آمدید و سپاس که زیبا خواندید.
        به مهر یزدان بمانید با قلمی درخشان و ناب خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۲۶
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۵:۵۳
        سلام و درود جناب زراعتی رضایی بزرگوار
        ممنونم از انتشار مجدد این پست..
        فرصتی شد تا دوباره آنچه را از شما آموختم مرور کنم...
        ممنونم از شما خندانک
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۲۶
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        الهام ملک محمدی
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۵:۵۵
        بی شک دیگر زنده نیست خیلی وقت است مـُرده اما هر جا می روم چشم هایش با من است ،
        مثل دو سنگ سیاه و شوم ِآویخته از آسمان تعقیبم.می کند ، امیدوارم بودم با دور شدن از قونیه ، با فرار کردن به دوردست ها از شر این خاطره که مثل مته مغزم را سوراح می کند ، خلاص شوم ، هنوز هم فریادش در مغزم می پیچید ، همان صدایی که پیش از کشیده شدن خون صورتش ، در آمدن چشم هایش از چشمخانه و بسته شدن دهانش پس از کشیدن آخرین دم از حنجره برآورد ، صدایی همانند زوزه گرگی در تله افتاده ، فریاد الوداع آدمی خنجر خورده ..

        وقتی کسی را بُکُشی ، حتم بدان که چیزهایی از او به تو سرایت می کند : تصویری ، بویی ، نفسی..آهی ، لعنتی ، صدایی. من بهش می گویم \\" نفرین مقتول \\" .  به بدنت می چسبد و می ماند . شروع می کند به کندن ، انگار که بخواهد بدنت را سوراخ کند و رد شود. تا وقتی که به اعماق قلبت نفوذ کند . آنجا که رسید جا خوش می کند و دوباره در تو زنده می شود. به خوابت می آید و رویاهایت را تکه پاره می کند. روز را هرطوری هست سر میکنی ، اما همین که شب شد و تنها ماندی ، در رختخواب عرق سرد می ریزی. همه مقتول ها در وجود قاتلان به زندگی ادامه می دهند. از هنگامی که قابیل هابیل را کشت ،هیچ قاتلی نتوانسته از کشیدن بار امانت قربانی اش رها شود.

        اما از هر آدمی که تا امروز جانش را گرفته ام نشانی با خود دارم مثل گردن آویزهای نامرئی از گردنم آویخته اند ، تنگ هم ، با همه سنگینیشان ...

        از ملت عشق


        درود و سپاس برای دعوت مطالب مفیدی بود خوندم ، ملت عشق رو دوبار خوندم ، اما خب فصل قاتل رو بیشتر از باقی کتاب دوست داشتم

        شاید بشه گفت شعر هم چنین چیزی باشه ...

        البته خب علایق و سلایق مخاطب ها فرق داره بعضی ها شاید با ساده ترین خطوط هم احساساتی بشن و بعضی دیگر نه

        نه فقط در شعر بلکه در تمام امور اگر یاد بگیرم همونطور که سلیقه و نظر شخصی خودمون واسه مون ارجمند و محترم هست سلیقه و نظرات دیگران نیز چنین ست دنیا جای قشنگ تری برای زندگی خواهد بود

        در مورد تفاوت سپید و نظم نمیشه شخصیت کسی که می نویسه رو در این دسته بندی قرار داد ، وقتی کسی سپید سراست اگر نظم هم می نوشت باز هم همون قلم و همون خط فکری رو داشت

        مثل اینه که بخواییم شخصیت انسانی رو با لباس های متفاوتش قضاوت کنیم ، که به قول عطار قضاوت کار ما نیست !

        و در مورد سعدی هم ، سعدی هر چه بود و هر چه نوشت باقی مانده ، اما اگر کسی اصرار داره از نظرم در مورد سعدی برگردم میگم که آیا شما با نقد سعدی باقی خواهید ماند ؟
        و خواهم پذیرفت منتها اگر یک بیت مثل سعدی بنویسید

        و فراموش نکنیم که همانطور که الان ما در گذشته گان رو قضاوت می کنیم ، در آینده نیز ما رو قضاوت خواهند کرد


        و اما در گذشته اندرز هم بخشی از شعر محسوب میشد ، و الان اعتقاد اینه که شعر سخنی ست که فضای استعاری داشنه باشه ،
        موضوع اینه که این تعریف متناسب با زمان و دوران ماست و مسلما باز هم تغییر خواهد کرد

        مهم اینه که ... :

        ز خاک سعدی بیچاره بوی عشق آید

        هزار سال پس از مرگش ار بینبویی

         متشکرم خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۷:۵۷
        درود بر بانو ملک محمدی اندیشمند خندانک
        سپاس از حضور سبزتان
        نکات بسیار جالبی فرمودید که از آن بهره بردم.
        فقط برای تکمیل فرمایش شما و استفاده مخاطبین بعدی، به نکته ای عام اشاره می کنم:
        اصولا هر جا که مقوله «مرزبندی مفهومی» بین پدیده ها مطرح می شود و کلماتی مانند «این هست» یا «آن نیست» به کار می رود پای شاخه ای از فلسفه به میان می آید.
        همانطور که دانشمندان علوم اجازه می دهند فیلسوفی از بیرون بیاید و مرز بین علم و غیرعلم را با «فلسفه علم» مشخص کند هنرمندان از جمله شاعران هم می توانند کار مرزبندی شعر و غیرشعر را به فیلسوفان واگذارند تا با «فلسفه هنر» این مهم را انجام دهند.
        باز هم سپاس و خدا نگهدارتان باشد. خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۲۶
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۳۵
        درود وعرض ارادت خدمت جناب رضایی خندانک
        مطلب چالش بر انگیزی به اشتراک گذاشته اید ..
        مطالب دوستان رو هم مطالعه کردم واستفاده کردم ..
        سپاس از شما ودوستان گرامی ..
        در مورد سعدی که نمیتونم نظر بدم چون ایشون در شعر نبوغ داشتند که سالهاست نامشون بر سر زبانهاست ..
        واما در مورد شعر ..هر چیزی که احساسات وعواطفم رو بر انگیزد رو شعر میدونم حالا میخواد ی جمله حکیمانه باشه یا غزل یا سپید وغالبهای گوناگون ..هنراشخاص رو نمایان میکنه ..
        در پناه خداوند شاد وسلامت باشید خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۰۱:۴۰
        درود بر بانو زند ارجمند خندانک
        خوش آمدید و سپاس
        با دیدگاهتان کاملا موافق هستم.
        به مهر یزدان بمانید با قلمی درخشان خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ۲۳:۳۴
        خندانک خندانک خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۰۱:۴۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی نظری سرمازه
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۰۱:۳۴
        درود بر جناب زراعتی و دوستان ناب
        به نظرم هر کلامی که در آن احساس ، اندیشه ، شور ، شعور ، فصاحت و بلاغت و تخیل باشد هرچند ممکن است بعضی کم رنگ باشند جدای از قالب شعر است
        خندانک
        زنده یعنی زنده بودن با قدیمی های حال
        حالها امروز نه ، فردا قدیمی می شوند خندانک
        خندانک
        مهم قالب نیست مهم آن چیزی است که در قالب می ریزیم خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۰۱:۵۳
        درود جناب نظری ارجمند خندانک
        سپاس از حضور و نظر سبزتان
        در مورد قالب و آن چه در آن می ریزیم کاملا با دیدگاهتان موافق هستم.
        نمی دانم گفت و شنودهای مفصل ذیل این پست را خوانده اید یا نه؟
        قالب محل مجادله نیست. هدف بیان معیارهای اصلی برای مرزبندی هنر با غیر هنر (شعر با غیر شعر) است. در این مباحثه طولانی، من و برخی از دوستان بر این باور بودیم که:
        اولا امر مرزبندی بین شعر با غیرشعر بر عهده فلسفه هنر است.
        ثانیا تخیل، معیار اصلی شعر نیست همانگونه که در هزار سال گذشته، اشعار فاقد تخیل وجود داشته اند. بلکه معیار اصلی برانگیختگی احساس و عاطفه در مخاطب است. البته همزمان باید چند معیار دیگر هم وجود داشته باشد که در مورد آن بحث گردید.
        ثالثا تا زمان کنونی، اشعاری در همه سبک ها و قالب های شعری وجود دارد که معیارهای اصلی شعر (یا هنر) را دارند خصوصا معیار بسیار مهم و کلیدی «برانگیختگی احساس و عاطفه مخاطب». این ادعا هم در مورد بسیاری از اشعار کلاسیک صدق می کند هم در مورد اشعار نیمایی، سپید، موج نو یا...
        خدا یار و یاورتان باشد. خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        بهمن یار شهیدی
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۲۲:۴۱
        بگذار تا مقابلِ رویِ تو بگذریم

        دزدیده در شمایلِ خوبِ تو بنگریم

        شوق است در جدایی و جورست در نظر

        هم جور به که طاقتِ شوقت نیآوریم

        روی ار به رویِ ما نکنی حکمِ از آنِ توست

        بازآ که رویِ در قدمانت بگستریم

        ما را سری‌ست با تو که گر خلقِ روزگار

        دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

        گفتی ز خاک بیشترند اهلِ عشقِ من

        از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم

        ما با توایم و با تو نه‌ایم نیست بوالعجب

        در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم

        نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب

        نه روی آن که مهرِ دگر کس بپروریم

        از دشمنان برند شکایت به دوستان

        چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم

        ما خود نمی‌رویم دوان در قفایِ کس

        آن می‌برد که ما به کمندِ وی اندریم

        سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند

        چندان فتاده‌اند که ما صیدِ لاغریم

        عالی‌جناب سعدی خندانک

        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        يکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۰:۴۱
        درود جناب یارشهیدی فرهیخته خندانک
        خوش آمدید.
        سپاس برای شعر زیبایی که به ارمغان آوردید.
        به مهر یزدان بمانید با قلمی درخشان خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فاطمه انصاری مراسخونی
        دوشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۲ ۰۰:۲۵
        30: خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        يکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲ ۱۰:۴۴
        درود بر بانو انصاری زیبااندیش خندانک
        سپاس از حضور سبزتان
        خوشحالم این مباحث بغرنج و نیمه فلسفی که برای اکثر شاعران پراحساس، چندان جذاب نیست مورد تامل و توجه تان قرار گرفته است.
        به مهر یزدان بمانید با قلمی درخشان و ذهنی جوشان خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2