نگاهی به کتاب "با دست من گلوی کسی را بریدهاند"
با خواندن و اندیشه به نام کتاب، در نخستین برخورد، خواننده را وا به اندیشهای میدارد که احتمالا و چه بسا با اشعاری متفاوت و معجز روبرو خواهیم بود، که چنین نیز هست.
کتاب "با دست من گلوی کسی را بریدهاند" مجموعهی ۳۵ شعر در ژانر غزل نو و غزل فرافرم، سرودهی جناب آقای "حامد ابراهیمپور" شاعر و منتقد و وکیل دادگستری اهل تهران در سه دفتر به اسامی زیر است:
- این یک زن است... اما یک زن نیست!
- من شعر مینویسم... پس هستم!
- قرار بعدیمان لج کنیم، زنده بمانیم...
کتاب چاپ اول ۱۳۹۱ خورشیدی انتشارات شانی است که در هزار نسخه و ۱۳۵ صفحه با قیمت ۳۵۰۰ تومان روانهی بازار شده است.
شاعر در ابتدا، کتاب را به پدرش، "غلامعلی ابراهیمپور" تقدیم میکند و از زبان "فریدریش ویلهلم نیچه"، اذعان میدارد که: "این کتاب از آن چند تنی بیشتر نیست. شاید هیچکدام از آنان هنوز حتی به جهان نیامده باشند"...
نکتهی بارز و مورد توجهای که ابراهیمپور در این کتاب به کار بسته است، اغلب در ابتدای هر شعر به بند یا بندهایی از متن کتابهای مهم ادبی و هنری اشارهای داشته است و سعی کرده مفهوم و درون مایهی شعرش را در باب یا پیرامون آن مبحث، تعالی بخشد.
اغلب در شعرهایش مسائل عاشقانه را در پوششهایی پنهان و پیدایی همچون امورات اجتماعی، سیاسی، هنری و... به بند کلمات و استعارات و تشبیهات ناب میکشد، و شاید باید گفت که حقیقتا دایرهی واژگان او بسیار، بسیار وسیع، گسترده و باز است.
و دیگر نکته اینکه، ابراهیمپور در شعرهایش رندانه و با شگردی خاص و بکر دست به قافیهسازی با اسامی افراد و شهرها و وسایل و اشیاء زده است.
چه قدر زندگی... باز میپری از خواب!
تویی و پاکت خالی و شیشههای ولو...
تو هیچ وقت به شیرین نمیرسی مجنون!
تو هیچ وقت به لیلی نمیرسی رومئو!
■
تو را نوشتن در شعرهای مخفی عینی
تو را نوشتن در متروی امام خمینی
...
تو را نوشتن در پارههای این تن قرمز
تو را نوشتن در بستههای بهمن قرمز
■
به زندگی در دنیای بیخزان، بیظلم
به دوست داشتنات در بهار استکهلم
به عاشق تو شدن در هزار سمت جهان
به دوست داشتنات در مونیخ، در تهران
#زانا_کوردستانی
چرا کامنتهای وبلاگ من که برای ویرایش حذفش کردم.. در این وبلاگ آمده😳😳🥴
درود جناب فلاحی
خدا قوت