سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آبان 1404
    29 جمادى الأولى 1447
      Wednesday 19 Nov 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زیباتر از این نیست در عالم(بسم الله الرحمن الرحیم)به سایت خودتان شعرناب خوش آمدید.فکری احمدی زاده(ملحق)مدیر موسس سایت ادبی شعرناب

        چهارشنبه ۲۸ آبان

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        10 داستان خیلی کوتاه
        ارسال شده توسط

        ابوالقاسم کریمی

        در تاریخ : شنبه ۱۱ تير ۱۴۰۱ ۱۱:۳۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۵۱ | نظرات : ۰

        +اون یه روانشناسه
          _مطب هم داره؟
        +آره ، من آدرسشم دارم
        +پس چرا زنشو کتک میزنه؟
        _مگه روانشناسا ، نمیتونن دیونه بشن؟
        **
        گفتند:بابا ، ایدز داره
        گفت:منم معتادم
         دیروز ، رسما ازدواج کردند
        ***
        انگشتان یک دزد را قطع کردند
        بعضی ناراحت بودند
        بعضی خوشحال
        تا اینکه یکی در بین جمعیت گفت:
        چرا انگشتای اختلاسگرا ، هنوز سالمه؟
        ***
        به عروسی نوه اش 
        دعوت نشده بود
        روی تخت
         نشسته بودُ ، گریه میکرد.
        ***
        در آخرین دیدار
        گفته بود
        "دوست ندارم بمیرم"
        امروز، اعدام شد
        ***
        دیروز
        کبریت فروش بود
        امروز
        تن فروش
        یاد حرف دوستی افتادم که گفت:
        سرنوشت تغییر نمیکنه
        ولی آدما عوض میشن.
        ***
        +آقا ، این ماشین چقدر میرزه؟
        _اونقدر که تو 100 ساله دیگه هم نمیتونی بخریش
        _به سلامت
        ***
        +تو که قیمت ماشینت 3 برابر دیه یه آدمه ، پس چرا ناراحتی
        _من برا اون ناراحت نیستم
        _ماشینمو دزد برده
        ***
        چند مدت تو زندان بود
        ولی اونجا هم سرش به سنگ نخورد
        آزاد که شد
        رفت پی همون شغل قدیمیش
        _شرکت های هرمی.
        ***
        تورم که بالاتر رفت
        حقوق بازنشستگی
        کفاف هزینه بیماری همسرشو  نمیداد
        تصمیم گرفت برا خودش یه شغل دست و پا کنه
        معلم بازنشسته
        دست فروش شد.
        ***

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۲۴۶ در تاریخ شنبه ۱۱ تير ۱۴۰۱ ۱۱:۳۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1