سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 15 آذر 1403
    5 جمادى الثانية 1446
      Thursday 5 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۱۵ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        سال تحویل
        ارسال شده توسط

        برین بهار

        در تاریخ : يکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ ۰۳:۲۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۵۹ | نظرات : ۵

        داستان کوتاه:
        "سال تحویل"
        دارم تکه های آخر ماهی دودی را توی
        ماهیتابه می چینم سهیل  هم طبق معمول همیشه موقع آشپزی  از پای چپم آویزون شده و مدام با زبون بچگی خاص خودش میخواد که بغلش کنم و براش از روی کتاب شعرش بخونم و اونم تکرار کنه. 
        همزمان داره بقایای پفک چسبیده به انگشتانش
         را با لباش  پاک میکنه و جسته گریخته به لباس منم یه حالی میده 😉😊 
        صدای موزیک کلیپ عروسیمون هم گوش رو کر میکنه  و هر بار میگم  یکم صداشو بیار پایین سریع میره یه چند دقیقه ای میشینه  روبروی تلویزیون و دوباره برمیگرده  و آویزون میشه  به پای من .
        دیگه ماهی های تو تابه از جلز و‌ ولز افتاده اند و سبزی پلوهم  کمی ته گرفته  اما هنوز خبری از امیرعلی  نیست و هنوز تلفنش رو 
        جواب نمیده  تا بدونم  این مشتری آخر که
        گفت کارش طولانیه چقدر دیگه  منتظرش گذاشته . زیر ماهی و سبزی پلو رو خاموش می کنم ، توی شیشه درِ کابینت موهامو خوب نگاه می کنم  ببینم چندتا تار سفیدی که تازگیها دیدم خوب رنگ گرفته یا نه .
        هنوز سهیل به پام چسبیده مثل برنجهای سبزی دار دور کفگیر، و گوشی امیرعلی هم بوق اشغال میزنه
        میرم تو اتاق و لباسمو که جای سالم نداره از اثر انگشتای سهیل ، و‌بوی ماهی هم گرفته عوض میکنم 
        و از عطر همیشگیم چند تا پاف میزنم بهش.
        سهیل کم کم داره تو‌بغلم خوابش میبره و چیزی هم‌به تحویل سال نمونده  خسته و کلافه 
        چراغ رو‌خاموش می کنم سرم رو  می بندم و با لاکهای ناخنمآن قدر ورمی روم تا خوابم ببره.
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۱۶۹ در تاریخ يکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ ۰۳:۲۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1