سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 23 آذر 1403
    13 جمادى الثانية 1446
      Friday 13 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲۳ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        انور قادر محمد
        ارسال شده توسط

        سعید فلاحی

        در تاریخ : دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰ ۰۵:۴۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۶۲ | نظرات : ۱

        «انور قادر محمد» شاعر، مترجم، مدرس سابق دانشکده ادبیات دانشگاه سلیمانیه و مدیر مسئول مجله العاصفة (از ۱۹۷۸م) در بغداد و ناظر بر چاپ چند مجله ادبی و فرهنگی، دارای ترجمه از زبان‌های فارسی، روسی و عربی، زاده‌ی سال ۱۹۴۸ میلادی در شهرک عربت از توابع شهر سلیمانیه اقلیم کردستان است. او تحصیلات دانشگاهی را در دانشگاه بغداد به پایان رسانده است؛ و در دهه‌ی هفتاد میلادی به شعر روی آورد و همان موقع یک مجموعه شعر به نام «زریان / تندباد» را به چاپ رسانید و بعدها برای همیشه از شعر جدا شد. وی با همان مجموعه شعر جایگاه والایی را در شعر معاصر کردی کسب کرد و از وی به عنوان یکی از چهره‌های سرشناس شعر معاصر کردی یاد می‌شود. 
        انور بعدها راهی کشور روسیه گردید و تحصیلاتش را در آنجا تا سطح دکترا ادامه داد؛ ولی هرگز دوباره به شعر روی نیاورد. وی اکنون در کشور سوئد زندگی می‌کند و دو مجموعه‌ی شعری از وی در سوئد به چاپ رسیده است.

        ▪︎نمونه شعر:
        (۱)
        [خسرو گلسرخی در سرزمين مرگ آواز سر می‌دهد] 
        ديدم…
        تعدادی پرنده‌ی سركش را،
        به سوی سرزمين برف بال می‌زدند.
        گفتم: كجا؟!
        ديدم…
        درخت را، كه قصد سفر بيابان داشت.
        گفتم: كجا؟!
        در قله‌ی خاموشی من می‌سوختم 
        در دامنه‌ی خاموشی ايستاده بودم و خيره می‌نگريستم.
        گفتند: آفتاب اين شهر مرده‌ای‌ست 
        در تابوت ابرها خفته است.
        گفتند: آفتاب اين شهر رخش‌سواری‌ست 
        اندامش به خون آغشته است.
         -چطور توانستی؟
        كه بسپاری خويشتن را به دست اين سفر نافرجام
        چطور توانستی «بدون پا از پله‌ها صعود كنی؟» 
        «دامون» را چراغی كردم
        و در خيابان بی‌مهری آويختمش 
        و آنگاه به دست صاعقه و بارانش سپردم.
        آتش شوق...
        جنگل سبز قلبم را فراگرفت 
        باران‌های شديد آسمان همه باريدند و
        آتش و دودش فرو ننشست.
        دريچه قلبم را برای شَبان باد باز كردم.
        آمد و گله‌ی دود غم مرا
        از راه سرزمين سياه «نيستی» با خود برد.
        من پنجره‌ی چشمانم را برای سپيده باز كردم.
                - چرا دستانت را بريده‌اند؟
                - چرا انگشتانت ريخته‌اند؟
        چطور می‌توانی...
        دستان بريده‌ات را به سوی آسمان بلند كنی؟
        و آنگاه آنها را برقصانی 
        و «مرا ببوس» شان ياد بدهی‌
        به من بگو:
        در اين دريای پر از گِرداب روزگار
        چطور توانستی...
        سيلاب سرخ گِرداب را آغوش بگيری؟
        به زندانيان خطاب كنی: «ای دوستان!
        امروز روز «روزبه» است.
        و اين نقش‌های روی ديوار
        همان حرف‌های روزبه‌اند.»
        چطور توانستی؟ چطور توانستی؟
        ***                
        - مرگ... مرگ ساحلی‌ست آبی و خيس 
        ديرهنگام در آن قدم خواهم زد
        می‌پندارم، رگبار گلوله‌ بارانی گرگ‌زاد است 
        و روی سينه و افق شانه‌هايم رنگين‌كمانی میكِشد.
        «صبحدمان ناله سر می‌دهم و گام بر می‌دارم
        ليلی‌ام در آن سوی پنجره گرفتار خواب عميقی‌ست.
        بيدار می‌شود و می‌فهمد...
        می‌فهمد كه دستانم را بريده‌اند 
        و توان باز كردن پنجره‌اش را ندارند.»
        مرگ راهی است 
        و ای ليلی جان!
        ای دامون عزيز!
        دلگير نشويد كه در آن قدم خواهم زد
        تا از جزيره‌ی دورافتاده‌ی صبح 
        نيلوفر و نان را برای ميليون‌ها «دامون» بياورم.
        مرگ راهی‌ست 
        و می‌روم تا نقشه‌ی تازه و زيبای
        سرزمين غريبان را از آن بياورم.
         
        گردآوری و نگارش:
        #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۷۹۲ در تاریخ دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰ ۰۵:۴۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰ ۱۶:۱۹
        درود برشما
        بسیار عالی خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1