يکشنبه ۴ آذر
بر ما چه گذشت
ارسال شده توسط امیر سجادی در تاریخ : يکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰ ۱۹:۲۶
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳۹۷ | نظرات : ۴
|
|
فرم خام رضایت نامه خروج از کشور همسر را پیش رویم گذاشت ، مفادش به زحمت قابل خواندن بود گویی دستگاه کپی هم زیر بار جور کم آورده و رنگ باخته یا شاید هفت خط شده است! به عمد کم میگذارد و گزاف طلب میکند .
۲۵۰۰ تومان برای یک برگه آچهار ناخوانا، چونان سنگ رها شده از تیروکمان پسرکی شرور مرغ خیالم را به سال۶۴ در تهران پراند.
روزهایی که موشک باران امان شهر را بریده بود، جنگ تمام تلاشش را برای ویرانیمان میکرد، اما امید هنوز در رگهایمان جاری بود، خدا پر رنگ تر بود، روزها روشن تر و شبها کوتاه تر بودند....
روزهایی که از خودی کم تر میخوردیم.....
روزهایی که با ۳۲۰۰ تومان حقوق ماهیانه خانواده سه نفره ام را در غربت اداره میکردم. ۱۶۰۰ تومنش را بابت اجاره بها میدادم و با مابقی اموراتمان را میگذراندیم ،تفریح میکردیم، مهمانی میدادیم ، خرید شب عید میرفتیم، هر دو ماه با چمدانی پر از سوغات به شهرمان سفر میکردیم ، پس انداز میکردیم و......
اما افسوس ...
چه شد جواب آن همه صبوری
آن همه ایستادگی و تاب آوری
این حق ما نبود.....
قرار بود حالا که سایه جنگ از سرمان کم شده راحت تر زندگی کنیم، رفاهمان بیشترشود، دغدغه هایمان کاسته ، خیالمان آسوده و دلمان قرص تر شود....
افسوس...
و صد افسوس......
چه شد..... بر ما چه گذشت.....کاش کابوسی بیش نباشد....
😔😔😔
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۱۶۷۶ در تاریخ يکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰ ۱۹:۲۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
درودها بر شما بانو سپاس از همراهی | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.