سهراب رحیمی
سهراب رحیمی، شاعر، منتقد و مترجم ایرانی خارج از کشور، ساکن شهر مالمو سوئد، که با وجود بعد مسافت، همکاری قابل توجهی با رسانه ها و روزنامه های داخلی داشت.
سهراب رحیمی در ۴ دی ۱۳۴۱ در شهر جوشقان استان چهارمحال و بختیاری به دنیا آمد.
او از اعضای انجمن قلم سوئد (پن) بوده است. او همکاری با نشریات ایران و سوئد را از سال ۱۳۶۸ آغاز کرد. از ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۷ سردبیر گاهنامه شعری اثر بود. او از سال ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۴ منتقد شعر در نشریه فرهنگی کولتورن و عضو هیات دبیران مجله ویژه شعر پوپولارپوئسی در سوئد بود. اشعار رحیمی تاکنون به زبان های ترکی، عربی، انگلیسی، فارسی، اسپانیایی؛ فرانسوی، مقدونیایی، دانمارکی، سوئدی، روسی، اوکراینی، چینی و آلمانی ترجمه شده است. زنده یاد رحیمی در سال ۱۳۹۲ موفق به دریافت جایزه شعر «نیکلای گوگول» از کشور اوکراین شد. او همچنین سردبیر سایت ادبی صحنهها بود.
پیکر سوختهی این شاعر پنجشنبه ۲۲ بهمن ماه ۱۳۹۴ در داخل خودرویی خارج از شهر مالمو کشف شد. او هنگام مرگ ۵۴ سال داشت.
این شاعر ۱۸ ساعت قبل از مرگش شعری را در اینستاگرام منتشر کرد که بسیار قابل تامل است و همین اثر فضای ادبی را روز گذشته تحت تاثیر قرار داد.
جهانی که تاب تحمل شاعران را ندارد
و ما که تاب تحمل سنگینی جهان را نداریم
تنها کلمهها به ما خیانت نمیکنند
وگرنه جنازههای خوشبخت هم میتوانند ما را بخندانند
نه اینکه ما به تلخیهای زمانه نمیخندیم
که خود تلخ بودیم
هرچند شیرین میخواستند بنویسند ما را
و آغازمان میخی بود برای تابوت پایانمان
ما نیمه وقت زنده بودیم
هرچند مرگمان تمام وقت بود.
آزیتا قهرمان، شاعر و مترجم، همسر سهراب رحیمی، است.
▪︎کتابشناسی:
□ آثار به فارسی:
- فصلهای اجباری، گزیدهٔ اشعار؛ نشر اچ اند اس مدیا، لندن ۱۳۹۴
- رسم هندسی مالیخولیا؛ مجموعه شعر؛ نشر اسموکادول؛ سوئد ۱۳۹۰،
- نامهای برای تو، مجموعه شعر، نشر آینهٔ جنوب؛ تهران ۱۳۸۴
- مرهم سپید، مجموعه شعر، نشرولی، ۱۳۷۷؛ سوئد
- هستههای فاسد زمان، مجموعه شعر، نشر رؤیا ۱۳۷۴، سوئد
- خانه خوابها، مجموعه شعر، نشر آموزش ۱۳۷۳؛ سوئد
□ آثار به سوئدی:
- سفرهای ناگزیر؛ مجموعه اشعار؛ نشر اسموکادول؛ ۱۳۹۱
- کتابدار جنگ، رمان، نشر اسموکادول؛ ۱۳۹۰
□ترجمه از فارسی به سوئدی:
- سفرنامهٔ سراندیپ؛ دفتر شعرهای آزیتا قهرمان، نشر اسموکادل، ۱۳۹۲
- مجرمان بیگناه، رمان از امید محمودی؛ نشر اسموکادول؛ سوئد؛ ۱۳۹۱
- جلسه هیپنوز در مطب دکتر کالیگاری؛ مجموعه شعر، آزیتا قهرمان، اسموکادل؛ سوئد؛ ۱۳۹۱
- مجموعه آثار آزیتا قهرمان؛ مجموعه شعر، اسموکادل؛ سوئد؛ ۱۳۸۸
- صدای شعر، فستیوال شعر مالمو، مجموعه شعر، نشر گیلگمش، سوئد، ۱۳۷۸
- فروپاشی، بیژن عزیزی، مجموعه شعر، نشر باران، سوئد، ۱۳۷۳
- الماس در خاکستر، مجموعه شعر، آرش اسلامی، نشر آموزش، سوئد، ۱۳۷۲
- منتخب آثار نعیمه دوستدار، نشر اسموکادل، سوئد، ۱۳۹۲
□ ترجمه از سوئدی به فارسی:
- روشنای تاریکی، منتخب اشعار توماس ترانسترومر؛ با آزیتا قهرمان؛ نشر آرست؛ نروژ؛ ۱۳۹۱
- یک روایت ساده، ماری لوندکویست، با آزیتا قهرمان، نشر اچ اند اس مدیا، لندن ۱۳۹۴
- زنها در کپنهاگ، منتخب اشعار نیلز هاو، با آزیتا قهرمان، نشر بوتیمار، تهران، ۱۳۹۴
- شهر بیحصار، منتخب اشعار ماگنوس ویلیام اولسون، با آزیتا قهرمان، نشر اچ اند اس مدیا، لندن، ۱۳۹۴
□ نقد و بررسی:
- در برابر دستهای جاودانگی؛ مجموعه مقالات، بررسی شعرهای مهرنوش قربانعلی؛ نشر مایا؛ ۱۳۹۱
□ همکاری با آنتولوژیها:
- آنتولوژی وبلاگ اخراجیها، مجموعه داستان، انجمن قلم سوئد، ۱۳۹۱
- شعر فارسی در خارج از کشور، مجموعه شعر، نشر رؤیا، ۱۳۷۵
- باران پروانه، مجموعه شعر، منتخب شعر شاعران ایرانی در سوئد، نشر رؤیا، ۱۳۷۵
- از درون قلبهای سوئدی، مجموعه شعر، آنتولوژی شعر معاصر سوئد، نشر اکو، ۱۳۷۲
▪︎نمونه شعر:
(۱)
شش قدم
از لباسهای سیاه
فاصله میگیرم
تا جنازهام را
روی سنگها نوازش کنم
کنار رگهایم
پاهایم خاموشاند
و زنبورهایی که تنفس میکنم
نفس در موهایم میکشند
با قطار کفن
از شهرهای شیمیایی گذشتی
و خبر را
در جنازهها پیچیدی
غرقِِ نسیمی از ماه
اما کنار دستهای تابستان و
بوی اکسیژن
شعری که من بود
در شیشههای الکل
فرو میرفت.
(۲)
اینجا پیامبر مهربان
اورشلیم را
از پلی مشترک
عبور نمیدهد
تا شهر میان رودخانهها چنانکه روزنامهها تقسیم شود
و کنار پیکرهای سوخته
آبششی
میلرزد
در آروارههای خراشیده.
(۳)
همه چیز تمام شده است و
چشمها
در بوی شمعدانی از یاد رفتهاند
حالا بر میگردیم
سمت مالیخولیایی
که هندسهاش را رسم کرده است
سمت شیبهای پر پرستو
که از پلهها و باران و
پلکهای دور
عشقی را میخواند
که از گورستان باریده است.
(۴)
من از کجا
به اینجا پرتاب شدم
تا خودم را جا کنم میان کلمهها و حرفهای بیشمار
میتوانم خودم را بنویسم
و از روی کلمهها بپرم
و در آینه خیره شوم
در نقشهای شکسته یک سرنوشت
توقع داشتم که در چشمان من نگاه کنی
اما چه فایده
تو که حتی بلد نیستی اسم مرا تلفظ کنی
و من که هر روز خودم را پیدا میکنم
میان آینه و فاصلههایی که هرگز پر نمیشوند
من از نا کجای جهان
با کجای تو موازی شدم
تا خودم را با تصویر شکسته معنی کنم
بنوش
بنوش که امشب شب فراموشی است و
من میخواهم به یادت شراب بنوشم و
نامم را در باد منتشر کنم
و شعرم را به پرندگانی بسپارم
که معنای سفر را میدانند.
من از کجای جهان
به این سو پرتاب شدم
تا خودم را اینجا
میان کلمههای تازه و تصویرهای تنها پیدا کنم
میان واژهها و مدادهای تنها.
(۵)
چشمهایت از میان اتاق میگذرند
و بوی تنت هنوز با من است
صدایت در سرم میپیچد
از میبارد برف بر ایوان من پیداست
که دیگر هرگز نخواهی آمد
تو با بهار رفتهای با باد
تو با باد رفتهای و من
ماندهام اینجا میان باد
میبارد میافتد میریزد باران
روی این لحظهها
در این سکوتی که مرا احاطه میکند
در این خیال و انتظار و انتظارها
از میافتد پرده بر این پنجره پیداست
که دیگر امیدی به منظره نیست
نه توان رسیدن ماندن هست نه توان ماندن تا رسیدن
طنین طناب میلرزد میان تن
دستم به بوی تو نمیرسد
خواب از چشمانم گریخته است
از میریزد این لحظههاست که خیس میشوم
از خیال ماندنت در ماندنهای قلبم
از خیال بودنت در بودنهای من است
که با جنون همخوابه میشوم
و از پنجره پرتاب میشوم بر سنگفرش خیابان.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
منابع اینترنتی