نیما و شراگیم
نیما یوشیج پدر شعر نوی فارسی در بیست و یکم آبان ۱۲۷۶ در دهکده یوش از توابع نور استان مازندارن به دنیا آمد و در سیزدهم دی ماه سال ۱۳۳۸در تهران درگذشت.
سیروس طاهباز در این مورد که آیا نیما یوشیج درست است یا علی اسفندیاری مینویسد: «در طول متجاوز از بیست سالی که افتخار گردآوری، نسخهبرداری، تدوین و چاپ آثار نیما یوشیج را دارم و در طول این مدت تمام دست نوشتههای بازماندهی او را ورق به ورق و سطر به سطر خواندهام در هیچ کجا ندیدهام که نام او "علی اسفندیاری" آمده باشد».
از سوی دیگر مشهور است که کلمه "نیما" معکوس کلمهی "امین" است. نیما خود مینویسد: «نیماور مرکب است از نیما به معنی قوس = کمان + ور. یعنی کماندار برگزیده، شناخته شده مثل کمانداری عالی. این کلمه از ترکیبات اوستایی است که با صورت مخفف در طبری مانده است.
در طبری و اوستایی و سانسکریت زیاد هست. فخرالّدوله نماور در ۶۴۰ فوت کرده است. مورخین نیماور را نامآور مینویسند و غلط است چنانکه کاویوره یعنی کاروس = بزرگ و جوان را کاوباره یا به غلط گاوباره مینویسند. ولی نیماور به خلاف این ترکیب مثل شهریور= نگهدار شهر، نگهدار کمان است. نمارستاق محل حکومت نیماور فخرالدوله بوده است.»
نیما یوشیج، زندگی و آثار
تا امروز کتابها و مقالههای بسیاری از منظرهای گوناگون به شعر نیما، جایگاه ادبی او در تاریخ ادبیات ایران و کم و بیش به زندگی او پرداختهاند. ترسیم روشن اوضاع سیاسی – اجتماعی و روایت حادثههای تاریخی عصر نیما، تاثیر این حادثهها بر نیما، جهانبینی و شعر او و نیز بررسی تطبیقی زمان سرایش برخی از شعرهای نیما با حادثههای تاریخی عصر او از آن جملهاند. عمر پنجاه و دو ساله نیما یوشیج در دورانی گذشت که ایران دستخوش دگرگونیهای سیاسی - اجتماعی تاثیرگذاری نظیر انقلاب مشروطه، جنبش جنگل، تبعید رضاشاه و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود.
"عمر پنجاه و دو ساله نیما یوشیج در دورانی گذشت که ایران دستخوش دگرگونیهای سیاسی - اجتماعی تاثیرگذاری نظیر انقلاب مشروطه، جنبش جنگل، تبعید رضاشاه و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود"
اما جای دریغ دارد که پس از گذشت بیش از نیم قرن از مرگ نیما و بیش از یک قرن از تولد او هنوز بنیاد مستقلی برای سر و سامان دادن به اسناد و مدارک به جا مانده از نیما و پژوهش در عرصههای مختلف زندگی او به وجود نیامده است.
هنوز زندگینامهی پر و پیمانی از نیما در دست نیست که اگر نه تصویر کاملی از زندگی او را به دست دهد، دستکم به روایت بی کم و کاست دورههای خاص زندگی او بنشیند و گوشههای یحتمل تا امروز نامکشوف ماندهی او را پیش روی علاقهمنداناش بگذارد یا ویژگیهای شخصیتی نیما چون وسواس، اعتماد به نفس، مردمگریزی، دورههای خوشبینی و بدبینی و نیز وقایع کوچک و بزرگ و تلخ و شیرین زندگی او را برجسته کند. حتا یک وبسایت، چندان که شاید و باید شایستهی نیما باشد، در دست نیست.
پیداست پیش شرط به دست دادن زندگینامهی مطلوب دسترسی به تمامی اسناد و مدارک به جامانده، از قبیل یادداشتهای روزانه، نامهها و خاطرات دیگران و نیز پشتوانه مالی است. بر این اساس نوشتن زندگینامه چهرههای برجستهی ایرانی با دشواریهایی جدی روبرو است، چرا که چنین کسانی، به ویژه اگر با حکومت عصر خود همراه نبوده باشند، برای حفظ امنیت خویش خودسانسوری کرده و از نوشتن یادداشت روزانه میپرهیزند و یا میکوشند در نامههای خود جانب احتیاط را رعایت کنند تا بهانهای به دست حکومت وقت ندهند. در مواردی حتا اگر هم چنین اسنادی
باقی مانده باشد، ملاحظات سیاسی و فرهنگی بسیاری مانع از انتشار آنها میشود.
و این در حالی است که خوشبختانه حجم قابل توجهی از نامهها و یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج موجود است و از این نظر میتوان او را میان بزرگان ادب ایران یک استثناء دانست، گو که آن چه از آثار نیما منتشر شده هنوز کامل نیست و برخی از اسناد دسترس خارج شده است. شراگیم یوشیج فرزند نیما میگوید: «اسناد و مدارک و وسایل شخصی نیما را ابتدا به سازمان میراث فرهنگی تحویل دادهام که سپس به فرهنگستان زبان فارسی منتقل شدهاند.» یحتمل این اسناد، آثار هنوز منتشرنشده نیما را نیز دربرمیگیرد. همو در پیشگفتار «یادداشتهای روزانۀ نیما یوشیج» از به سرقت رفتن دستنوشتههایی از نیما یاد میکند و مینویسد «صفحاتی بطور پراکنده از میان دفتر کنده شده و به سرقت رفته است.»
آشفتگیها در انتشار زندگینامه و آثار نیما
نیما تاثیرگذارترین شاعر در شعر معاصر ایران است. اما آن چه از مقاله و پژوهش در عرصههای گوناگون زندگی و شعر او تاکنون نوشته و منتشر شده و نیز انتشار آثار او بیشتر دچار پراکندگی است تا انسجام. این آشفتگیها حتا در آثار منتشر شده نیما نیز به چشم میخورد. به مثل نیما داستان کوتاهی نوشته است. این داستان در یک کتاب با عنوان «غول و ارابه و زنش» آمده و در کتابی دیگر به نام «زن، غول و ارابه»، عنوان «غول و زنش و ارابهاش» را بر پیشانی خود دارد. آثاری مانند « تاریخ ادبیات ولایتی»، «آیدین»، «حکایت دزد و شاعر» تاکنون جزو آثار به دست نیامده محسوب میشوند.
سیروس طاهباز که «انتخاب، نسخهبرداری و تدوین» کتاب «برگزیدۀ آثار نیما یوشیج، نثر به انضمام یادداشتهای روزانه» را به عهده داشت، دست به حذف جملههایی از یادداشتها میزند و در پانویس صفحه ۲۳۵کتاب نامبرده میآورد «سه جمله به تشخیص اینجانب حذف شد.» البته این تنها مورد حذف نیست. تطبیق «یادداشتهای روزانه نیما یوشیج» به کوشش شراگیم یوشیج با کتاب بالا نشان از حذفهای فراوانی دارد.
نمونهی دیگر آشفتگی در سالشمار وقایع زندگی نیما است. به مثل در یک کتاب آمده، نیما همراه خانواده به سال ۱۲۸۷ یعنی در یازده سالگی به تهران کوچیده است، اما کتاب دیگری این کوچ را سال ۱۲۸۸ یعنی دوازده سالگی نیما میداند. در یک کتاب تاریخ ازدواج نیما ششم اردیبهشت سال ۱۳۰۵ ذکر میشود، کتاب دیگری آن را ششم اردیبهشت ۱۳۰۴ میداند. در کتابی میخوانیم، نیما یک برادر به اسم رضا (لادبن) و دو خواهر به نامهای نکیتا (ناکتا) و ثریا داشت.
کتاب دیگری اما علاوه بر نکیتا و ثریا از خواهر دیگری به نام مهراقدس نام میبرد و باز کتاب دیگری از یک خواهر دیگر به نام بهجت. به همین ترتیب کتابی پرویز ناتل خانلری را پسرخاله مادر نیما معرفی میکند، کتاب دیگری او را پسر خاله خود نیما. پژوهندهای عالیه جهانگیری، همسر نیما را عمهزادهی میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل معرفی میکند، پژوهنده دیگری او را خواهرزاده جهانگیرخان. باز پژوهندهای مینویسد، نیما در یوش تفنگ به دست میگیرد تا همپای پدر راهی جنگ در جنگلها شود اما پژوهندهی دیگری معتقد است، نیما به جنگل نزده و وارد جنگ نشده بود.
امید این که روزی بنیادی به نام نیما یوشیج پا بگیرد تا با در دست داشتن همه اسناد و مدارک و آثار نیما و پژوهش در آنها از آشفتگیها کاسته و نوری تازه بر زندگی و شعر او بتاباند.
ناصر غیاثی
نویسنده و مترجم