سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 23 آذر 1403
    13 جمادى الثانية 1446
      Friday 13 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲۳ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        اقتداری (بخش دوم)
        ارسال شده توسط

        ایمان اسماعیلی (راجی)

        در تاریخ : چهارشنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۴:۵۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۶۷ | نظرات : ۰

         اقتداری در مثنوی و غزل درخشیده اند.  اکنون حدود۵۰ سال است که در زمینه ی شعر کار می کنند ، بنا بر این از ایشان چنین انتظاری هم هست. 
         این سوال مطرح است که چرا اقتداری کمتر رباعی می گویند؟ 
         عدالت خواهی، ظلم ستیزی و مبارزه با ریاکاری در اشعار اقتداری برجسته است. اشعاری که سروده‌اند در حال و هوای همین انگیزه های مقدس است. مثلا شعری که برای امام علی سروده اند:
         تو نیاز هر زمانی، یا علی               کاشکی می شد بمانی، یا علی 
        صفحه صفحه ، آیه های درد را             از نگاه ما بخوانی، یا علی
        رفتی و بی تو عدالت رو نکرد   هیچ کس با راه و رسمت خو نکرد.....
        اقتداری: اینجا تذکر بدهم که این شعر که برای امام علی سروده شده است دو بار به صورت سرود توسط چنگیز حبیبیان و حمید فولادی اجرا شده است.
         شعر دیگر:
        باز ماییم و هجوم تیشه ها             وای اگر غفلت کنیم از ریشه ها 
        باز دشمن ترکتازی می کند             با تبر در باغ بازی می کند
         سبزی این باغ اگر غارت شود        زیستن بی عشق اگر عادت شود
        تیشه ها در باغ  جا وا می‌کنند                آتشی از ریشه برپا می کنند
         

        اقتداری: دوستان زحمت کشیدند و به این جا تشریف آورده اند،  بیدل ( دهلوی) می گوید:
          بیدل ، نفسم‌ کارگه حشر معانی‌ست        چون غلغله ی صور قیامت کلماتم
        شعر، از نظر من درد است. حالا این درد می‌خواهد اجتماعی باشد، می‌خواهد سیاسی باشد، می‌خواهد عرفانی باشد،  و یا می‌خواهد شخصی باشد، خمیر مایه ای باید در شعر باشد که وقتی شنونده می خواند، روحش را خراش بدهد و این خراش روح، باعث می شود که شعر به دل او بنشیند. ما  شعر نمی گوییم که  (فقط) خودمان را راضی بکنیم. ما، در اجتماعی زندگی می کنیم  که آدم های جوراجوری در آن زندگی می کنند و هر کدام اخلاق و رفتار خود را دارند.  در این اجتماع، حکومتی هست، دولتی هست که حکومت می کند. باید بگویم که من شعر سیاسی زیاد دارم. شعر سیاسی به معنای شعر براندازی نیست،( بلکه) شعر سیاسی به معنای هشدار به سیاستمداران است؛ سیاستمدارانی که برخلاف ملت و بر خلاف رفاه و آسایش ملت گام بر می دارند. برخی می‌گویند فلانی شاعر سیاسی است. چرا باید بترسیم، انقلاب با سیاست رشد کرد و به پیروزی رسید. همه موظفند سیاسی باشند. همه موظفند در متن جامعه باشند. همه موظفند منتقد باشند.
        روزی کسی از مشهد به من زنگ زد که یک تعریفی از شعر ارائه بدهید که تا حالا کسی نگفته باشد. همین را گفتم که شعر عصاره اندوه یک شاعر است که در ضمیر ناخودآگاه او  تلنبار می ‌شود، صیقل می خورد و در یک لحظه ی از پیش تعیین نشده  فوران می ‌کند و بر صفحه کاغذ جاری می شود. این لحظه ی فوران مشخص نیست که کی و چه ساعتی است ؛ صبح ظهر، وقت خواب، توی خیابان، یا...!  من خیلی شعرهایم را توی خیابان گفته ام. بسیاری از شعرهایم را نیمه شب گفته ام. شعر هایی هست که در حال راه رفتن گفته ام. چون در همان لحظه ریزش می کند.
        حال که سخن از سیاست به میان آمد،( بگویم که) زمانی که دانشجو بودم، یعنی در عین حالی که معلم بودم، دانشجو هم بودم. در دانشگاه آزاد تحصیل می کردم. مصائب زیاد و حقوق کم بود. با سختی زیاد، زندگی می کردم. زمانی بود که بسیاری از اقلام  از ما یحتاج کوپنی بود. (خیابان بیهق) روبروی تعاونی ۴  مردم در  صف بودند برای گرفتن قند. حدود هفت یا هشت نفر بودند. پرسیدم که سهمیه هر نفر چقدر است؟  گفتند : هر نفر ۲۰ تومان. پرسیدم که آزادش چقدر است؟ گفتند: نفری ۲۴ تومان. خانواده ما پنج نفره بود، بنابراین ۵  تا ۴ تومن می‌شد ۲۰ تومان  که در آن زمان زیاد هم بود. در همان حال، در خیابان ۵ بیت از این شعری را که برایتان می خوانم، در آنجا سرودم؛
        ای درد! اگر کوه باشی، من در تو آتشفشانم        خاکستر هستی ات را، در باد ها می تکانم
        آتش به جانم زدی تا از پا بیفتم ولی من              در قلب خاکستر خود ققنوس می پرورانم
        (می دا نید
        ققنوس پیر که می‌شود، هیزوم جمع می کند، آتش می زند و در آن می سوزد و یک ققنوس جوانی از خاکستر آن به وجود می آید!)
        بشکوه تر از دماوند، در خاک خود ریشه دارم            داغ زمین خوردنم را بر سینه ات می نشانم
        بر قامت استوارم، طوفان تو کارگر نیست                    می مانم ای درد حتی  با تکیه بر استخوانم
        وقتی در بروجرد می خواستم این شعر را بخوانم، ابتدا که موافقت نشد. ولی بعدا  خواستند که برای پخش از تلویزیون  مجددا بخوانم. این شعر چند بیت دیگر هم دارد. منظورم این است که برخی اوقات، دردی و تلنگری باعث می شود که شعری بگویید که ماندگار شود، شعری بگویید که آن لحظه ات را فیلمبرداری کند، به گونه‌ای که از ذهن خودت و جامعه پاک نشود و این یکی از شعرهای موفق این کتاب در نظر اهل ادب بوده است.
        پس تعهد در شعر باید وجود داشت باشد .
        در آنجا کوپن را پاره کردم و در جوی آب ریختم! به خاطر آن که آن را توهین به خودم می دانستم. قند کیلویی ۳ تومان بود آن را کیلویی ۲۰ تومان به ما می‌دادند. قیمت آزاد آن هم ۲۴ تومان بود!
         شعر هدیه ی الهی هم هست که خداوند به شاعر به عنوان امانت و ودیعه سپرده  است و اگر شکر این نعمت خدا را بخواهیم به جا بیاوریم به خاطر این لطفی که به ما کرده باید شعرمان متعهد باشد. نباید مثل منوچهری دامغانی بشویم که تا آنجا که توانستیم از گل و بلبل و از می  و معشوق و... بگوییم.
        نظامی گنجوی با آن عظمتش می‌گوید: 
        در شعر مپیچ و در فن او        چون اکذب اوست احسن او
        فردوسی می گوید:
         ز گَردِ سواران در آن پهن‌دشت      زمین شش شد و آسمان گشت هشت
        این از  زیباترین شعرهای فردوسی است.  سخن نظامی هم درست است که دروغترش زیبا ترش است! اما همین نظامی در مخزن الاسرار می گوید:
        پیش و پسی بست صف کبریا       پس شعرا آمد و پیش انبیا  
         یعنی شعرا به دنبال  و پشت سر  انبیایند و باید به رسالت پیامبرانه ی خود  عمل کنند. و شعر، شعر جامعه باشد، بیانگر درد مردم باشد. شعری باشد که  وقتی می خوانم، شما احساس کنید که می خواسته اید چنین شعری بگویید، ولی نتوانسته اید بگویید.
        به یزد رفته بودیم. خواستند که هر کس برای شهر یزد بگوید. من دو تا دوبیت شعر گفتم. بعد از آن بود که یکی از شاعران همراه گفت: میخواسته ام چنین چیزی بگویم ولی نتوانسته ام این مضمون را بگنجانم.  شعر این بود:
        آتشی در قلب ایران است، یزد          گرچه خشک، اما گلستان است، یزد
        شهر شعر و شهر شور و شهر عشق                   ابتدای نام یزدان است، یزد!
        این مصرع" ابتدای نام یزدان است، یزد"  را تابلو کردند.
         آقای ملوندی گفتند که دیدند که این مصرع را شهرداری یزد به صورت تابلو بزرگ در ورودی های شهر نصب کرده است و  به عنوان یکی از نمادهای یزد استفاده شده است. شعر دیگری که برای یزد گفتم، این بود:
        در یزد بخوان حدیث بی باکی را        آیات خوش تب و طربناکی را
        شهری که محمد امین و زرتشت         آتش زده اند، هرچه ناپاکی را!
        (کف زدن حضار)
        و این به مذاق های یزدی های مسلمان و زردشتی خیلی خوش آمد. ولی این را از تلویزیون پخش نکردند وآن اولی را پخش کردند. شعر علی را که استاد حسینی ابیا تی از آن را خواندند،  در آنجا خواندم وبرای پخش در تلویزیون ضبط کردند.
         
         
        حسینی: درباره ی "حرمان" توضیح ندادید!
        اقتداری:  برداشت من از زندگی این بوده است. حرمان، یعنی یأس، یعنی ناامیدی. من در زندگی با ناامیدی های زیادی برخورد کرده‌ام. خیلی ناامید بوده ام. خیلی شکست خورده ام. خیلی مشکل داشته ام. این ( گونه بود که) تخلص حرمان  را برای خود انتخاب کردم. فرمودید که تخلص را در شعر نمی‌آورید، در گذشته بیشتر مرسوم بوده است. در شرایط کنونی، جز استاد شنوایی که تخلص" شهاب" را در اکثر اشعارش می آورد، بقیه  ی کسانی را که من می شناسم و تخلص شعری دارند، در شعر شان نمی آورند و این یکی از اختصاصات شعر امروز است . اگر هم آوردید، مشکلی ندارد.
        حسینی: از شعرای امروز هوشنگ ابتهاج، تخلص" سایه"  را در اشعار خود می آورد. تعدادی از غزلیات ایشان را استاد محمد رضا شجریان خوانده اند.
        اقتداری: آقای سایه متعلق به دهه ی ۴۰ و ۵۰ است. ما اکنون در  دهه ی ۹۰ به سر می بریم.
        حسینی: ایشان هنوز زنده است و شعر می گوید.
        اقتداری: شما درست می گویید، ولی شعرش مربوط به آن زمان است. یعنی زمانی که شعر سایه، گل کرد، دهه پنجاه و شصت بود. الان بنده ی خدا ،پیر شده است. ما هم داریم پیر می‌شویم ، و....
        روحشان شاد ، یادشان گرامی....

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۱۸۷ در تاریخ چهارشنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۴:۵۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1