گفتند می آیی و نیامدی... به هر کوی و برزنی سراغت را گرفتم. ندیدمت... شاید قرار نیست به این زودی بیایی. اما نمیدانم نکند نیایی نکند عمری بیهوده آب و جارو در دست به استقبالت چشم به افق دوختنم مایه ی مضحکه شد. اما می دانم که خواهی آمد اگر نیایی، چه؟سالهاست که می گویند و دلمان را به امید آمدنت خوش کرده اند. تمام بلایا را به جان خریدیم چون امیدمان به آمدنت بود.
اگرچشمم هوای یار کرده
دلم نامش به لب اقرار کرده
خروشان همچو دریا موج انداز
غمش بر طاقتم اصرار کرده
کجایی از تو دورم دور و دلخون
نه در ساحل نه در صحرا نه سیحون
کجایی تا بگیرد .. جانم آرام
رسید اشکم زمژگانم چو جیحون
به چشمم پرده افتد باز حیرون
منم محرم بیا از پرده بیرون
اگر محرم نبودم زود برگرد
فقط این را بدان دل گشته مفتون
حرامه دیدنت بر چشم مستم
تو بالایی من اینجا پست پستم
تو بالایی به سر داری طلایی
تو تاج افتخار شیعیانی
مه من شاه خوبان آیت حق
کجا بر جمع یاران تو ملحق
امام من زمان صبرش بسر شد
دل ما شیعیان خوناب غم شد
کلاه سروری برتو برازد
دل ما مملو از عشقت چه سازد
جدایی کرده دیوانه دل ما
دل ما برده تا سرحد لیلا
تولیلای دل مجنون مایی
تو آن بالا بلند، سرو الهی
جهان در انتظارت دیده بر در
کی از در، زهق الباطل تو خوانی
اشعار مربوط به تیرماه 94
بسیار زیبا و پر مغز ،قلمتان نویسا✍🌻👏👏👏👏