چهارشنبه ۵ دی
حال بد
ارسال شده توسط آذر مهتدی در تاریخ : يکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۹ ۲۰:۴۲
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۵۳ | نظرات : ۱۰
|
|
دوستان خواستم بنویسم که ما هنرمندان بخصوص شاعران با احساسیم بیاییم حداقل خودمان به خودمان خنجر نزنیم. زندگی در هر دمی مثل ریسمان نیمه پاره ای ست که در طوفان و رعد و برق ما را به تب و تاب می اندازد و این رشته جوان و پیر نمی شناسد. پس ارزشی ندارد که دل یکدیگر را بیازاریم. من آذر مهتدی فوق لیسانس هنر با سوابق 26 سال کار حرفه ای در تلاش آموزش هنر متعهد به جوانان این مرز و بوم با حداقل پنجاه و چند تقدیر نامه از ارگانهای هنری مختلف وزیر و هر مقامی که در ارتباط با فرهنگ کشورمان بود دریافت کردم. و اصلا هم مهم نیست اما هویت من است. به عنوان هنرمند متعهد. پس حداقل بدانید که من آدم ناآزموده ای نیستم . پس در وادی تهمت زدن قرار نگیرید حتی با بخشش من هم مثل جنایت بی مکافات نیست.آمدی آتش زدی بر جان من
دوست دارم بشنوی احوال من
روزگاری حال من هم خوب بود
زندگیم لااقل مطلوب بود
هم هوا صاف و زمین پر سبزه بود
هم دل از رنج جهانی رسته بود
رهگذاری نیمه شب در پرسه بود
نیمه شبها عشق و شور و خلسه بود
در امان بودیم از مکر زمان
ناز می کردیم به ناز مردمان
بی نیاز از عشوه های زندگی
می گذشت ایاممان در بندگی
هم خدا را داشتیم
هم دنیایمان
شاد و خوش بودیم با آلایمان
تا شدیم در چشم مردم آشنا
بد دلان می خواستند نالانمان
نه بدی را در سر و دل داشتیم
خوبی از بدها توقع داشتیم
خود به خوبی حال مردم را خوشیم
ناخوشی را با خوشی هامان خوشیم
دوستان حالم بد است از حال بد
حال بد باشد جدا از ما خدایا تا ابد
22آذر.99
آذر.م
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۰۷۲۴ در تاریخ يکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۹ ۲۰:۴۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
سلام و درود برشما بانوی نازنیناز این همه محبت و تسلای خاطر سپاس بیکران دارم . خوشحالم که یاد آور خاطره ی معلم دوره ی ابتدایی شما بودم جز یکسال که غیر انتفاعی لاله خدمت می کردم اوایل ابتدایی پسرانه بودم البته من هم جوان نیستم ولی اسم شما برایم آشنا نیست. بازهم سپاس از لطف و محبتتان؛ با یاد خدا همیشه آرامم. خواستم تذکری باشد برای بعضی آدمها که نمیدانند نباید گرد تهمت بروند. | |
|
درود بر شما جناب مازیار شما خیلی در حقم لطف دارید. ممنونم از حضورتان. | |
|
درود بر شما من به چند دلیل حساسم. که لازمه ی شعر و شعور حساسیت ارثی است که دارم. اما به مرور آموختم که از هرچیزی نرنجم مگر قابل گذشت نباشد. هر چنددر مرامم کیفر خواست نیست می بخشم اما از طریق عدالت . چرا که آبرو را ذره ذره جمع می کنند . قرار نیست به هر سنگی بشکنند و بی صدا شویم . بسیار از حضور و همراهی دلسوزانه و سبزتان آرامش گرفتم به هر تقدیر من هم ناراحتی هایم را در شعرهایم بیان می کنم مرا ببخشید اگر غمم را به اشتراک گذاشتم. | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
به سایت شعرناب خوش آمدید
پایانبندی شعرتان خیلی غمگین بود
و کلاً اگر درست متوجه شده باشم مضمونش دلشکستگی بود و اتهام ناروا و تهمتی که به ناحق صورت گرفته و شما را رنجانده است .... امان از زبانهای دلشکن و رفتارهای کمرشکن
آنان طعنه ها درقالبِ تشکرها دارند بانقابِ زیبای دوستی و چهره ی کریهِ دشمنی پنهانکار در زیرِ این نقابِ خوش خط و خال ......
علی (ع ) فرمود : انسان کسی است که مردم از دستِ زبان و کارهای او در امان باشند .
بانوجان تازمانی که ظاهروباطنِ برخی افراد باهم نمیخواند چنین رنج هایی را بر همنوعانشان می رسانند ؛ گاه ناخواسته و اغلب عمدی که اگرچه جای تاسف است اما چاره ای به نظرم جز این ندارد که باید به خداسپرد و رهاشان کرد و تا می توانید از چنین صاحبانِ افکارِ ناسنجیده و پیچیده و مرارت بار دوری کنید و ازشان بگریزید تا کمتر آسیبِ روحی ببینید از قِبَلِ به قولِ قرآن درسوره ی بقره (قُلُوبُهُم مَرَضُ) های ظاهرآراسته ی جمع فریب . و اینکه (تا خداهست دگر غصّه چرا؟ )
شادبمانید و به خداتوکل کنید
راستی اسم معلّم سوم ابتدایی ام خانمِ مهتدی بود البته ایشان سن شون بالا بود و مثل شماجوان نبودند خلاصه اسم شریف تان ناخودآگاه یادآور معلم عزیزم بود برایم . امیدوارم خان معلمم هم پس از این گذرِ سالهای متمادی سلامت باشند و درپناه امن حق سربلند باشند.
شما هم خواهربزرگوارم دلت شاد و لبت خندان بماند