شعرناب

حال بد

دوستان خواستم بنویسم که ما هنرمندان بخصوص شاعران با احساسیم بیاییم حداقل خودمان به خودمان خنجر نزنیم. زندگی در هر دمی مثل ریسمان نیمه پاره ای ست که در طوفان و رعد و برق ما را به تب و تاب می اندازد و این رشته جوان و پیر نمی شناسد. پس ارزشی ندارد که دل یکدیگر را بیازاریم. من آذر مهتدی فوق لیسانس هنر با سوابق 26 سال کار حرفه ای در تلاش آموزش هنر متعهد به جوانان این مرز و بوم با حداقل پنجاه و چند تقدیر نامه از ارگانهای هنری مختلف وزیر و هر مقامی که در ارتباط با فرهنگ کشورمان بود دریافت کردم. و اصلا هم مهم نیست اما هویت من است. به عنوان هنرمند متعهد. پس حداقل بدانید که من آدم ناآزموده ای نیستم . پس در وادی تهمت زدن قرار نگیرید حتی با بخشش من هم مثل جنایت بی مکافات نیست.آمدی آتش زدی بر جان من
دوست دارم بشنوی احوال من
روزگاری حال من هم خوب بود
زندگیم لااقل مطلوب بود
هم هوا صاف و زمین پر سبزه بود
هم دل از رنج جهانی رسته بود
رهگذاری نیمه شب در پرسه بود
نیمه شبها عشق و شور و خلسه بود
در امان بودیم از مکر زمان
ناز می کردیم به ناز مردمان
بی نیاز از عشوه های زندگی
می گذشت ایاممان در بندگی
هم خدا را داشتیم
هم دنیایمان
شاد و خوش بودیم با آلایمان
تا شدیم در چشم مردم آشنا
بد دلان می خواستند نالانمان
نه بدی را در سر و دل داشتیم
خوبی از بدها توقع داشتیم
خود به خوبی حال مردم را خوشیم
ناخوشی را با خوشی هامان خوشیم
دوستان حالم بد است از حال بد
حال بد باشد جدا از ما خدایا تا ابد
22آذر.99
آذر.م


0