گشتی در گلگشت
نقدی بر غزل آفتاب روی نی از استاد شریف شریفیان
نگارنده مهدی محمدی
بعد از سپاس و ستایش پروردگار آسمان ها و زمین، صلوات بر محمد و آل محمد؛ توفیق می خواهم از خدا برای نوشتن. پیش از هر چیز، مراتب عذرخواهی بنده را پذیرا باشید چرا که جسارت است قلم زدن در حضور اساتید عزیز و جسارت بزرگتر این که این قلم در دایره ی شعر اساتید عزیز و مهربان، خاصه که استاد عزیز شریف شریفیان، ارادت ویژه دارم نسبت به قلم و ادبیاتشان. عذرخواهی می کنم از اشتباهات ناخواسته و این که اگر نتوانستم حق مطلب را ادا کنم.
می پردازیم به غزل
عنوان غزل : آفتاب روی نی
آفتاب استعاره از وجود نورانی، تصویر کاملاً روشن است و عنوان به تنهایی یک شعر کامل با همنوایی صدا، تصویر و معنا. نی که استعاره از انسان سالک است و اینجا می تواند نیزار و نیزه را نیز تداعی کند.
نی نوازی در محرم و نیز در سوگ امام علی علیه السلام و به طور کلی به خاطر نوای سوزناک در مراسم مذهبی استفاده فراوان دارد و آفتاب بر نی نیز تصویری که ارائه می دهد غمگین بوده و تا همینجا آماده شده ایم برای ورود به شعر
روزی که بخت تیره ی انسان بخواب بود
آمد دمی که مایه ی رنج و عذاب بود
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
این بحر مناسب است برای گفتگوهای عامیانه و معمولاً زمانی که شاعر قصد دارد با عامه مردم ارتباط برقرار کند و با زبان ساده و قابل فهم مقصود و منظورش را بیان نماید سراغ این وزن می آید. این وزن می تواند شور ملایم ایجاد کند و از اوزان جویباری است. با توجه به محتوای شعر، انتخاب این وزن برای گفتمان عاشورایی هوشمندانه است.
بخت تیره : القای رنگ به پدیده های ذهنی، آن ها را عینی و مصور می کند و درک را بهتر و آسان تر
بخت تیره : تیره بخت ، ترکیب وصفی
خوابیده بخت : تناسب با بخت تیره
در خواب بودن بخت تیره : می تواند هم شدت بدبختی را تداعی نماید و هم می تواند معنای معکوس را ایجاد کند چون وقتی بخت تیره خواب باشد می توان نتیجه گرفت که احتمالاً بخت روشن بیدار است.
استفاده از فعل ماضی نیز با بخت تیره و خوابیدن بخت تناسب بیشتری دارد و مصرع در کل، تصویر غم انگیزی را تداعی می نماید و معنای نخست یعنی شدت تیره بختی قوت بیشتری دارد. در خواب بودن بخت نیز آرایه ی تشخیص دارد.
در مصرع نخست می توانست "آدم" جایگزین انسان شود که در این صورت تلمیح به حضرت آدم و حوا و ماجرای هبوط قوت بیشتری پیدا می کند و آدم با آمد و دمی واج آرایی و جناس بهتری پیدا می کند.
بخواب بود : در خواب بود، بنا به ضرورت وزن، از حرف اضافه " به " به جای "در" استفاده شده است.
بر صور گور خفته ی اجداد میدمید
آن مطربی که در پس صدها نقاب بود
صور : ایهام دارد 1. صورت 2. بوق ، شیپور
در صور دمیدن : نفخ صور، دوبار در صور دمیده می شود یکبار پایان دنیا و بار دیگر برپایی قیامت
همچنین به معنای دمیدن در شیپور جنگ می باشد که جان انسان ها را می گیرد.
بر صور گور خفته ی اجداد میدمید : می تواند به معنای ریشخند بر مردگان و تمسخر ایشان نیز باشد و نیز می تواند نشانه هایی از کینه های دور و نسل در نسل باشد.(کینه ای از عهد قابیل و از جنس قابیل)
آن مطربی که در پس صدها نقاب بود : بیان کنایی، نقاب کنایه از ریا و نفاق ، ریایی که در پس یک رویداد غم انگیز شاد است و می رقصد. همینجا پل زده می شود که این غم یک غم عمومی است و نقاب در سطح کلان اجتماع بیشتر مطرح است تا در مسائل فردی اگر چه در مسائل فردی نیز مطرح است.
آدم به عقل و معرفتش آدم است و بس
باید مطیع و یاور حرف حساب بود
تیر خلاص. حکم قطعی شاعر. عقل و معرفت نشانه ی آدمیت. باید مطیع و یاور حرف حساب بود. بنابراین یک جریان وجود دارد که حرف حساب است و یک بی قانونی، یک حرف غیر واقعی، یک چهره ی نقاب دار.
گفتم خراب گشته جهان کار کیست گفت
بنیاد این جهان ز ازل هم خراب بود
این بیت پل می زند به بیت نخست، ریشه ی این تیره بختی کجاست؟ در حالی که در ابیات قبل به این سوال پاسخ داده شده : نقاب
اینجا شاعر زمینه را فراهم می کند تا پاسخ فراواقعی ارائه دهد و ریشه را در غیر از منشاء ظاهری اش جستجو کند و خب این طبیعت شاعر است که همیشه ذهن مخاطب را به چالش بکشد و با بسط مفاهیم، بر غنای فهم مخاطب نیز بیافزاید.
گفت/بنیاد این جهان ز ازل هم خراب بود
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود/آدم آورد در این دیر خراب آبادم
که ای آدم خاکی، تو کجا بودی و چه شد که پا روی این کره ی خاکی گذاشتی؟
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق/که در این دامگه حادثه چون افتادم
تو کجایی و به چه تن می دهی؟ حرف حساب یا بی حسابی؟ نقاب یا آفتاب؟ این همان سوالی بود که در عالم ذر از ما پرسیدند: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ؟ قَالُوا بَلَىٰ شَهِدْنَا
أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِينَ : تا روز قیامت نگویید ما از این حقیقت آشکار بی خبر بودیم.
وقتی جناب را به زمین عرضه داشتند
جمعی اسیر هیبت عالی جناب بود
برگو زمین به زهر که مسموم میشود
دنیا همیشه غرق در این منجلاب بود
آنجا که جام تشنگی از کام می گذشت
خلق فرات تنگ زنایاب آب بود
جام : استعاره از لب و چهره معشوق ازلی، دل عارف که تجلی گاه صفات الهی است، استعاره از اسرار الهی و حقیقت
جام تشنگی : تشنگی همان جام معرفت است. به قول مولانا آب کم جو تشنگی آور به دست/ تا بجوشد آبت از بالا و پست
می تواند پارادوکس باشد. گاهی رفتن در نرفتن است و گاهی صدا در بی صدایی و خبر در بی خبری. جام تشنگی می تواند اشاره به عطش برای کشف حقایق و معارف باشد و نیز می تواند به معنی تشنگیِ آب باشد. در شعر عرفانی، همه ی این معانی قابل برداشت است و همگی نیز درست. بطن در بطن که هر بطن دریایی از معارف است. و تشنگی !
سیدعلی صالحی:
"مادرم می گوید:/ آن سال ها هر وقت آب می خواستی/می گفتی: ماه!/هر وقت ماه می خواستی/می گفتی: آب!
آب/استعاره ی نخستین خواب های من بود،/و ماه/که هنوز هم گاهی/کلمات عجیبی از اندوهِ آدمی را/به یادم می آورد."
خلق فرات تنگ : تنگی خلق برای فرات قائل شدن آرایه ی تشخیص دارد. البته در شعر عرفان، که قائلیم به هستی ذی شعور، فرات هم می تواند از این رویداد غم انگیز، دلش به درد آید و خلقش تنگ شود و گلویش خشک
و در نهایت بیت اشاره دارد به بستن آب در کربلا
و حالا دیگر خلق من و وقت هم تنگ است لاجرم مختصر ادامه شعر:
تا اینکه تخت و بخت تمنا مزین است
این وعده های عدل و عدالت سراب بود
در کربلا که قامت آزادگی شکست (قامت آزادگی : استعاره و تشخیص)
فریاد یاریش زچه رو بی جواب بود (اشاره به هل من ناصر ینصرنی)
باید دوباره طرح نوین کرد و راه نو
چون کوره مشتعل شدو پا در رکاب بود
باید دوباره سر بسر نیزه ها دهیم (سر به سر نیزه ها دادن : تشخیص و کنایه از شهید دادن)
باید بیاد ساقی بی مشک وآب بود (ساقی : استعاره از عارف، انسان کامل و مظهر صفات الهی، آب دهنده، شراب دهنده، استعاره از ساقی کربلا حضرت عباس(ع) و امام حسین(ع) ) ، ایهام: 1. باید به یاد ساقی بود که آن ساقی مشک و آب نداشت. 2. باید به یاد ساقی، ما هم بدون مشک و آب باشیم (اشاره به آب کمجو تشنگی آور به دست)
شاید دوباره دختر معصوم زندگی (دختر معصوم زندگی : ایهام 1. زندگی چون دختر معصوم است. 2. اشاره به حضرت رقیه(س) و سکینه (س) که دختران معصوم زندگی بودند و نیز سایران دختران معصوم کربلا و زندگی)
راهی ی شام و کوفه ی پر التهاب بود (تلمیح به کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا)
کار جهان و خلق جهان بی حساب نیست (در تضاد ظاهری با مصرع "بنیاد این جهان ز ازل هم خراب بود" و تلمیح به العدل اساس به قوام العالم)
باید شبی بفکر حساب و کتاب بود (تلمیح : به حساب خود برسید قبل از آن که به حساب شما برسند)
وقتی بخون کشید جفا آفتاب را
آنجا علیه عشق صفا انقلاب بود
دنیا برای اهل زمین تارگشته بود
وقتی بروی نیزه و نی آفتاب بود
در بیت پایان رجوع به نام شعر، و آفتاب روی نیزه.
با عذرخواهی فراوان به خاطر نقص های این نوشته و آرزوی توفیق برای همه فرهیختگان و نیز تشکر از استاد عزیزم شریف شریفیان به خاطر شعر شریف شان و این که شاگرد کوچک شان را قابل دانستند.
دلتان دریایی و در پناه حق