سه شنبه ۲۰ شهريور
اشعار دفتر شعرِ گلهای سنگی شاعر رضا کزازی
|
|
اشکای انتظارو دونه دونه میشماره
دلم كه از نبودت شده هزارتا پاره
آخ که دل ديوونه م از غم تو م
|
|
|
|
|
جاده ی نگاهم جز غم مسافری نیست
اما تو مقصد اون جز خنده عابری نیست
من با امید دیدار به انتظا
|
|
|
|
|
غم روزگار من غم یه روز دو روز نیست
غم تموم روزاست که هر کدوم یه روز نیست
|
|
|
|
|
تو غم تنهایی هام کسی شریک من نبود
حتی همون یار عزیز که عشقشو دل میستود
کسی کنار من نبود حتی
|
|
|
|
|
گم شدم توی نگاهت چشماتو رو من تو بستی
بستی نرگسای پاکو قلب عاشقو شکستی
گفتی تردیدی ندا
|
|
|
|
|
وقت غروب خورشید دلم هواتو داره
هوایی که تو یادش یاد صداتو داره
من مونده م و غروب و این آسم
|
|
|
|
|
روز غروب بی کسی من مثل پروانه بودم
که از حلول شمع عشق سرمست و مستانه بودم
غصه برام بی معن
|
|
|
|
|
قلمرو عشق من تو قلب تو نهفته س
اما خودم میدونم قلمرو اِش یه نقطه س!
اگرچه عشقم به تو توی
|
|
|
|
|
ظلم و ستيز روزگار سوزونده تار و پودمو
اسیر بی پناهی ام سرما زده وجودمو
به روی پرده عشقی و
|
|
|
|
|
گریه های بی تو بودن توی حسرت و تباهی
مِثِ لحظه ای که رفتی ، سهم من شد بی پناهی
سخته بی تو
|
|
|
|
|
اونی که یاد نگاهش تو دل من موندگاره
هنوزم حُرم نفس هاش روی شونه هام یه باره
اونی که با من
|
|
|
|
|
زیر چتر نیلی این غربت همیشه لعنت
دل من شکسته بی تو شده همنشین حسرت
دیگه یاد من نمونده نگاه
|
|
|
|
|
توی سکوت زندگی دور از همه ترانه ها
راوی عشق من تویی ای رسته از بهانه ها
بیا سکوتو بشکن ت
|
|
|
|
|
بیا که وقت زندگی تو لحظه های زندگیست
وقت طلوع عشق ما شروع فصل سادگیست
وقت بهار لحظه ها م
|
|
|
|
|
تو رو من مثل سپیده روی قله ها میبینم
تو رو با نوازش عشق از تو لحظه ها میچینم
تو رو من مثل
|
|
|
|
|
مثل تموم قصه ها کاش میشد تو رو نوشت
مثل من که قلبمو دادم به دست سرنوشت
کاش میشد هرچی که هس
|
|
|
|
|
روز دیدار من و تو روز طلوع لحظه هاست
روز تولدی نجيب واسه دلای پاک ماست
با دیدن همدیگه عش
|
|
|
|
|
توی کویر دل من جوونه ای پیدا شده
کَز جنگل و درختاش دل کنده و شیدا شده
خسته و تنها و غریب م
|
|
|
|
|
بی تو من مثل شبی خالیِ از ستاره م
زمینی تاریک و سرد خالیِ از شراره م
بی تو من درختی پیر ب
|
|
|
|
|
لحظه های تردید من با تو به باور میرسه
توی دوراهی دل من با تو به آخر میرسه
با تو ای همیشه ج
|
|
|
|
|
روی گونه های من اشک چشمام جاریه
توی این خونه من جای تو یکی خالیه
|
|
|
|
|
خسته شده م از روزگار از لحظه های انتظار
از کوچه های بی صدا از جاده های بی سوار
|
|
|
|
|
قصر سپید آرزو دیگه ویرونه شده
چلچراغ زندگی شمع بی خونه شده
خسته شده ن قناریا از قصه خیال ت
|
|
|
|
|
من و تو چاره نداریم چاره ای برای موندن
چاره ای برای مستی برای ترانه خوندن
من و تو هر شب و
|
|
|
|
|
تو خلوت شبونه حرفای عاشقونه
یادش بخیر عزیزم کاشکی بیای به خونه
جز تو کسی ندارم که پیش من
|
|
|
|
|
آفتاب که میره لب بوم یاد اون نگات میفتم
یـاد اون نگاه پُرشرم که براش ترانه گفته م
شرشر بارون تو
|
|
|
|
|
سرنوشت آدما توی دستای خداست
اونی که قسمت میکنه همونه که اون بالاست
فقط اونه که میدونه کی میم
|
|
|
|
|
امیدوارم که برگردی تا چشماتو ببینم باز
ببینم خنده هاتو من بشم آغاز یک پرواز
کجایی هستی من دی
|
|
|
|
|
چند سال آزگاره چشام تو انتظاره
بدون داشتن تو غم رو دوشم سواره
چشام نداره خوابي دلم پر از غبا
|
|
|
|
|
بهترین زندگی هم بیان بدن به دست من
تو كه میونش نباشی بی شک میشه شکست من
اگه تموم آسمون بشه ب
|
|
|