صفحه رسمی شاعر برین بهار
|
برین بهار
|
تاریخ تولد: | دوشنبه ۲۶ آذر ۱۳۵۸ |
برج تولد: | |
گروه: | عمومی |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | سه شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۸ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۸۵۷ |
تا کنون 254 کاربر 653 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
تکیه زدم به مهرتو ، تازه شدم به سِحر تو
هر نفسم مراقبم دل ندهم به غیر تو
ویرانه کردی جانم و گنج خ ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۶۶۱۳ در تاریخ دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۵۵
نظرات: ۳۸
|
|
شاد و دل کوکم چو گلها از بهاران وام دارم
من همان روییده در باغ بهشت ، یاقوت سرخ نامدارم
پرم از ط ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۴۲۸۶ در تاریخ شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۲۱:۴۰
نظرات: ۲۹
|
|
می نویسم از بهار عشقبازیهای او با روزگار
دلبریهایش ببین معشوق خوش نقش ونگار
از ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۲۸۳۹ در تاریخ پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۸ ۰۲:۰۳
نظرات: ۲۰
|
|
آنقدر از غم دلتنگی تو بی خور وخوابم که نگو
سرخوش از وعده دیدارم ودلخوش به سرابم که نگو
دانه پاشی ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۲۶۹۶ در تاریخ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸ ۰۱:۴۵
نظرات: ۲۷
|
|
من بک زنم؛
به وقت دلدادگی بی شک شجاعترینم
بی قید وشرط عشق میورزم
در لحظه های بودنت می مانم
سخت ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۲۵۵۹ در تاریخ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸ ۱۶:۳۴
نظرات: ۱۸
مجموع ۱۰۲ پست فعال در ۲۱ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر برین بهار
|
|
یه جور ناجوری انگشت دستشو بریده بود با کارد آشپزخونه ، وقتی داشت سالاد شیرازی درست میکرد و میخواست همه چیزو هم اندازه خرد کنه و همزمان حواسش به صحبتهای دوستشم باشه که پشت خط تلفن  
|
|
يکشنبه ۹ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۵۰
نظرات: ۷
|
|
دست و دلم به نوشتن نمی رفت اما دلم می خواست بنویسم... برای زنی که لبهایش می خندد و چشم هایش از غم ذوب شده. برای کوچه ها و خیابان هایی که آنجا بزرگ شده اما غربتی غریب را در آنها تج
|
|
پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲ ۰۳:۴۲
نظرات: ۸
|
|
رویا... موهای ژولیده م روی صورتم سایه انداخته بود هندزفری توی گوشم ،غرق گوش کردن به سلکشن رویا بو
|
|
شنبه ۲۶ شهريور ۱۴۰۱ ۱۷:۰۷
نظرات: ۱
|
|
رويا... موهای ژولیده م روی صورتم سایه انداخته بود هندزفری توی گوشم ،غرق گوش کردن به سلکشن رویا بودم&nbs
|
|
جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۰۲:۳۵
نظرات: ۱
|
|
خیره به ساعت شنی روی میز نشسته بود با هر ذره ای که درون ساعت شنی فرو میریخت، گویی تلّی از خاک روی سرش آوار میشد. بلند بلند با خودش حرف میزد، اما صدایش را نمیشنید . به ص
|
|
جمعه ۱۴ مرداد ۱۴۰۱ ۰۱:۱۱
نظرات: ۰
مجموع ۵۱ پست فعال در ۱۱ صفحه |