سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

شنبه ۱ ارديبهشت

صفحه رسمی شاعر بشیر احمد رحمانی


بشیر احمد رحمانی

بشیر احمد رحمانی



ارسال پیام خصوصی
مرا دنبال کنید

تاریخ تولد

:
دوشنبه ۱ فروردين ۱۳۷۳

برج تولد:

برج حوت

گروه

:
عمومی

جنسیت

:
مرد

تاریخ عضویت

:
پنجشنبه ۹ دی ۱۳۹۵

شغل

:
بدون اطلاعات

محل سکونت

:
تهران

علاقه مندی ها

:
بدون اطلاعات

امتیاز

:
۶۵
تا کنون 17 کاربر 43 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند.


درباره من

:
دین مسیری بیش نیست. آدمی باید شود انسان فقط

لیست دفاتر شعر


۱


اشعار ارسال شده


کوچ باید کرد از این شهر غریب.  رخت باید بست.  دور باید شد.  سو به سمت عشق.  راه باید ر ...
ثبت شده با شماره ۵۳۰۹۶ در تاریخ چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵ ۰۲:۱۳    نظرات: ۱۷
غربت شعری از بشیر احمد رحمانی از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

کوچه‌ های وطنم خاکی بود. رنگ تن پوش تنم بود، تنش. . حال محکوم به غربت شده هم انگاری. به دور م ...
ثبت شده با شماره ۵۳۰۰۴ در تاریخ شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۵ ۰۳:۴۳    نظرات: ۱۹
قفس شاعر شعری از بشیر احمد رحمانی از دفتر شعرناب نوع شعر سپید

قفسی کشته تنم ! من پرم از کلمه . شوق پرواز همان هاست که من در جوشم . اما تو کلیدی داریی ! که قفل ...
ثبت شده با شماره ۵۲۸۷۴ در تاریخ يکشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۵ ۰۱:۲۰    نظرات: ۱۱

پاییز....  فصل پاییز دلم...  تو آغازش کردی  وقتی گفتی که باید برویی.!؟ ماه دوم رفتی.   ...
ثبت شده با شماره ۵۲۶۷۱ در تاریخ شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ ۱۲:۵۷    نظرات: ۱۲
قعر یار شعری از بشیر احمد رحمانی از دفتر شعرناب نوع شعر دوبیتی

دل من سخت به آغوش تو.محتاج شده  به کمانم تب عشق است که آغاز شده!  دل تو لیک کمی ساز جدایی دارد ...
ثبت شده با شماره ۵۲۶۳۱ در تاریخ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۹۵ ۲۰:۲۳    نظرات: ۱۹

مجموع ۱۰ پست فعال در ۲ صفحه

مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بشیر احمد رحمانی


تویه نگاه عاشقش شده بودمو و تمام وجودم بند بند اعضام میخواستنش. 
درونم جنگید بود شاید بین دلم و منطقم. 
میگفتم احمقانست تو نمیشناسیش شاید این نقابش باشه. 
کدوم احمقی این
يکشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶ ۰۴:۱۸    نظرات: ۰

ساعت حدود ده بود که رسیدیم. نگاهایی گرم و مهربون که حکایت از انتظاری طولانی داشتن!
از ماشین که پیاده شدم  تمام صورتم خیس شد ماچهای آبداری که از عمق وجود بودن اما کمی آزار دهنده. 
ت
دوشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ ۱۱:۱۹    نظرات: ۱
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
1