صفحه رسمی شاعر ایمانه عباسیان پور(آیدا)
|
ایمانه عباسیان پور(آیدا)
|
تاریخ تولد: | يکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۶۸ |
برج تولد: | |
گروه: | شاعران سپید |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۲ | شغل: | ساخت وسفارش وآموزش اکسسواری وظروف سروپذیرایی سنگ |
محل سکونت: | خوزستان.آبادان.ذولفقاری چهل متری |
علاقه مندی ها: | نقاشی.سفالگری.شعر |
امتیاز : | ۶۳۳ |
تا کنون 102 کاربر 338 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: درتشییعع جنــــازه خودم شرکت کردم
وقتی توروخـــــــــــاک کردند منم مُردم |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
عجیب دراین هوا مرگ میچسبید. ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۱۹۸۱ در تاریخ يکشنبه ۲۵ تير ۱۴۰۲ ۱۵:۰۷
نظرات: ۱۶
|
|
بَرادر،بَردار ایْن دَار دِلتنگِی رااز گَردَنـــم ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۱۸۷۳ در تاریخ چهارشنبه ۲۱ تير ۱۴۰۲ ۱۷:۳۹
نظرات: ۱۴
|
|
تنهاییم مثل پِیچَک دورتنم پیچید ُپیچید
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۱۷۷۱ در تاریخ شنبه ۱۷ تير ۱۴۰۲ ۲۲:۲۸
نظرات: ۱۸
|
|
دلم بارانی
هوا بارانی
چشمام بارانی ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۱۶۳۴ در تاریخ دوشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۲ ۲۳:۲۲
نظرات: ۱۵
|
|
دفتراول:
قلبش اینقدر تنگ شده بود
ک دیگر اندازه سینه اش نبود...
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۱۳۴۴ در تاریخ پنجشنبه ۱ تير ۱۴۰۲ ۲۲:۰۴
نظرات: ۲۳
مجموع ۱۹ پست فعال در ۴ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر ایمانه عباسیان پور(آیدا)
|
|
زود یا دیر باید میرفتم .وارد خانه پدری شدم کودکی م درحیاط بازی میکرد وجوانی ام روی تخت دراز کشیده بود وخودم کنار اينه موهای سپید م رومرتب میکردم همه رفته بودند پدر برادر
|
|
شنبه ۳ شهريور ۱۴۰۳ ۰۲:۲۲
نظرات: ۱۰
|
|
دفتر اول : روی نیمکت پارک نشست.نمیتوانست چشم از پسرش بردارد وباعشق به بازی پسرنگاه میکرد ودردل برایش دعا میکرد وقربون صدقه اش میرفت پسربرای مادرش دست تکان داد ونزدیک تر آمد.
|
|
دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۳ ۰۴:۳۸
نظرات: ۱
|
|
دلتنگی هایم رالای انگشتانم گذاشتم ومحکم پک زدم..اه! که دلم بشدت ازدرون میسوخت.چقدردلم برای گذشته تنگ شده بود... درافکارم غوطه وربودم که سریع سمتم اومد، وخودش رومحکم دربغلم انداخت .
|
|
يکشنبه ۱۹ شهريور ۱۴۰۲ ۰۳:۳۵
نظرات: ۲۳
|
|
بعضی حسها تمام سلولهای مردهی آدم را زنده میکند، میدانی؟ سخت پشیمانم، از نبودنت یاد گرفتم که آدمی یک بار بیشتر زندگی نمی کند، و خوب است همه چیزش را خرج همین یکبار کند، فهم
|
|
سه شنبه ۱۳ تير ۱۴۰۲ ۰۲:۵۶
نظرات: ۶
|
|
پیرشی مادر ... توکوچه کمک یه خانم کردم و وسایل خریدش تادم درخونشون رسوندم. لبخندی زد و گفت: پیر شی مادر. خیلی ناراحت شدم.یعنی چی ادم پیربشه؟ که مثلاچی بشه؟.من نمیخوام پیربشم !میخوام توهمون سن سی!
|
|
جمعه ۲ تير ۱۴۰۲ ۰۴:۱۵
نظرات: ۱۵
مجموع ۸ پست فعال در ۲ صفحه |