سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

چهارشنبه ۲۸ شهريور

صفحه رسمی شاعر ایمانه عباسیان پور(آیدا)


ایمانه عباسیان پور(آیدا)

ایمانه عباسیان پور(آیدا)



ارسال پیام خصوصی
مرا دنبال کنید

تاریخ تولد

:
يکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۶۸

برج تولد:

برج حوت

گروه

:
شاعران سپید

جنسیت

:
زن

تاریخ عضویت

:
پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۲

شغل

:
ساخت وسفارش وآموزش اکسسواری وظروف سروپذیرایی سنگ

محل سکونت

:
خوزستان.آبادان.ذولفقاری چهل متری

علاقه مندی ها

:
نقاشی.سفالگری.شعر

امتیاز

:
۶۳۱
تا کنون 101 کاربر 337 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند.


درباره من

:
درتشییعع جنــــازه خودم شرکت کردم وقتی توروخـــــــــــاک کردند منم مُردم

لیست دفاتر شعر


۱

گریه

۲

دلتنگی

۳

تک بیت سپید سفید

۴

حقیقت

۵

خواب


اشعار ارسال شده

قاتل شعری از ایمانه عباسیان پور(آیدا) از دفتر گریه نوع شعر سپید

دستانم پرخون بود  ...
ثبت شده با شماره ۱۲۱۲۹۶ در تاریخ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲ ۰۳:۴۲    نظرات: ۳۸

سیگارداری؟! ...
ثبت شده با شماره ۱۲۱۲۵۵ در تاریخ دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۰۸    نظرات: ۲۳

پسربیماربود خدا بیدار بود  ...
ثبت شده با شماره ۱۲۱۲۲۲ در تاریخ يکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲ ۱۵:۱۷    نظرات: ۲۸

درمن کودکی هشت ساله دفتر مشق اش راخط خطی میکند و... اایدا ...
ثبت شده با شماره ۱۲۱۱۸۸ در تاریخ شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ ۰۳:۳۳    نظرات: ۴۰

مجموع ۱۹ پست فعال در ۴ صفحه

مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر ایمانه عباسیان پور(آیدا)


زود یا دیر باید میرفتم
.وارد خانه  پدری شدم
کودکی م درحیاط بازی میکرد
وجوانی ام روی تخت دراز کشیده بود
وخودم کنار اينه موهای سپید م رومرتب میکردم
همه رفته بودند پدر برادر
۲ هفته پیش    نظرات: ۱۰

دفتر اول :
روی نیمکت پارک نشست.نمیتوانست چشم از پسرش بردارد وباعشق  به  بازی پسرنگاه میکرد ودردل برایش دعا میکرد وقربون صدقه اش میرفت
پسربرای مادرش دست تکان داد ونزدیک تر آمد.
دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۳ ۰۴:۳۸    نظرات: ۱

 دلتنگی هایم رالای انگشتانم گذاشتم ومحکم پک زدم..اه! که دلم بشدت ازدرون میسوخت.چقدردلم برای گذشته تنگ شده بود...
درافکارم غوطه وربودم که سریع سمتم اومد،
وخودش رومحکم دربغلم انداخت .
يکشنبه ۱۹ شهريور ۱۴۰۲ ۰۳:۳۵    نظرات: ۲۳

بعضی حس‌ها تمام سلول‌های مرده‌ی آدم را زنده می‌کند، می‌دانی؟ سخت پشیمانم، از نبودنت یاد گرفتم که آدمی یک بار بیشتر زندگی نمی کند، و خوب است همه چیزش را خرج همین یکبار کند، فهم
سه شنبه ۱۳ تير ۱۴۰۲ ۰۲:۵۶    نظرات: ۶

پیرشی مادر ... توکوچه کمک یه خانم کردم و وسایل خریدش تادم درخونشون رسوندم. لبخندی زد و گفت: پیر شی مادر.
خیلی ناراحت شدم.یعنی چی ادم پیربشه؟ که مثلاچی بشه؟.من نمیخوام پیربشم !میخوام توهمون سن سی!
جمعه ۲ تير ۱۴۰۲ ۰۴:۱۵    نظرات: ۱۵
مجموع ۸ پست فعال در ۲ صفحه
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
1