صفحه رسمی شاعر محمود فتحی چقاده
|
محمود فتحی چقاده
|
تاریخ تولد: | پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۲۳ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۶ فروردين ۱۳۹۹ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۱۸۶۹ |
تا کنون 175 کاربر 1001 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: تخلص فاتح |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
در شیرازم لیلا روی نیاز لیلا ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۷۹۱۸ در تاریخ شنبه ۲۸ تير ۱۳۹۹ ۰۹:۵۰
نظرات: ۸
|
|
اینه دنیای فانی دگر رفت راه راستی ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۷۸۵۶ در تاریخ پنجشنبه ۲۶ تير ۱۳۹۹ ۱۷:۴۳
نظرات: ۱۲
|
|
برو مسجد ببین درماندگان را
جمیع بینوا بیچارگان را
به گور خوابان و ستم دیدگان را
مرو مسجد برای خود ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۷۷۸۸ در تاریخ چهارشنبه ۲۵ تير ۱۳۹۹ ۱۰:۳۷
نظرات: ۴
|
|
نوشتم بر شما اندیشههایی
نماز خوان گر در مسجد نباشد
دیگر مسجد ندارد محتوایی
اگر مسجد به پا باشد ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۷۷۱۴ در تاریخ دوشنبه ۲۳ تير ۱۳۹۹ ۱۹:۵۲
نظرات: ۱۲
|
|
خدایم گذشت کن گذشت ذات توست ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۷۶۶۲ در تاریخ يکشنبه ۲۲ تير ۱۳۹۹ ۱۶:۲۵
نظرات: ۲۵
مجموع ۴۴۴ پست فعال در ۸۹ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر محمود فتحی چقاده
|
|
زمانی که کودک و نوجوان بودیم اگر کسی برای دیگران مشکل فراهم میکرد یا کسی مورد ظلم و ستم قرار میگرفت بلافاصله عالمان بزرگ دینی جلوی فاجعه و ظلم را میگرفتند .از این جهت مردم کوچه و بازار راضی بودند .پس
|
|
شنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۱ ۰۶:۱۴
نظرات: ۴
|
|
*ﭘﯿﺎﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺯﻓﺎﻑ* اگر ده بار هم خواندی بازم بخوان ، حاجت روا می شی داستانی زیبا از *"علامه دهخدا"* ﭘﻴﺎﺯ ﻓﺮﻭﺵ هی ﻣﻴﺰﻧﻪ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺘﺶ و ﻣﻴﮕﻪ: « ﭼﻪ ﺧﺎکی ﺗﻮ ﺳرﻡ ﻛ
|
|
پنجشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۱ ۰۲:۵۲
نظرات: ۰
|
|
داستان مادربزرگ زمانیکه مابچه کوچکی بودیم مادربزرگمان برای سرگرمی ما قصه های شیرینی می گفت یک شب زمستانی درمنزل مادربزرگ مابچه ها دور کرسی آن جمع بودیم مادر بزرگ
|
|
جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱ ۰۷:۰۵
نظرات: ۰
|
|
چهافاقیست که درنظم جهان است چه وردی در ضمیر این زمین اسمان است چه مشگی لایق اشگ زنان است چه سودای درسر این سودا گران است چه کشف علمی دراین زاهدان است
|
|
يکشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۱ ۱۱:۰۸
نظرات: ۰
|
|
میگویند روزی مولانا شمس تبریزی را به خانهاش دعوت کرد. شمس به خانهی جلالالدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراه
|
|
چهارشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۱ ۰۴:۱۱
نظرات: ۰
مجموع ۱۱ پست فعال در ۳ صفحه |