دیشب آمدی!
خسته و پرغرور
از راهی دور
با یه عالمه سیبهای ریز قرمز در سبدی حصیری
بهترین سوغات دنیا
بسویت دویدم
بسویم دویدی
بههم رسیدیم
در دامنه کوه
لذت روحانی وصال را چشیدم
غیر قابل توصیف
غیرقابل قیاس
منو به طرف قله بردی
مات شکوه و زیبایی طبیعتت شده بودم
در آغوشت
اوج عشق را تجربه کردم
اوج آرامش!
چقدر حال دلمان خوب شد
چقدر چشم اندازت زیبا شده بود
چقدر بزرگ بودی
چقدر سخاوتمند
و چقدر دوست داشتنی !
حتی برف موهایت هم آب شده بود
سراسر وجودت بهار بود!
از قله نگاهی به
درختان پرشکوفه انداختی
و بسوی دره زیباییها
سرازیر شدی
دویدی و در آنهمه زیبایی محو شدی
باد به تن درختان میپیچید
و ضیافتی از اوج زیباییخلقت برگزار شد
جشن سمفونی هوهوی گوشنواز باد
و پرتره چشم نواز رقصِ برگها در باد
باد هم آمده بود به میهمانی و وصال یار
درست مثل تو
و من در اوج قله
تماشاگر راز زیبای خلقت بودم
رویایی شیرین
شادِ شادِ شاد...
مینافتحی(آفاق)
شورانگیز و زیبا بود
دستمریزاد