شنبه ۳ آذر
شب بود و کوچه تاریک شعری از رضا محمدی (شب افروز)
از دفتر ناز نگاه نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۱ ۲۲:۳۹ شماره ثبت ۹۲۱۵
بازدید : ۷۹۶ | نظرات : ۸
|
دفاتر شعر رضا محمدی (شب افروز)
آخرین اشعار ناب رضا محمدی (شب افروز)
|
،
شب بود و کوچه تاریک
یک دختری هراسان
در انتهای کوچه
دلخسته بود و لرزان
سر خورده از هوس بود
سرمایه اش گرفتند
بی عفتی چگونه!!!!!
بی عصمتی فراوان
این کوچه های تاریک
محرم نمی شناسد
دامی ز عنکبوت است
باید بترسی از آن
خوابیده ای تو اما
دیگر خبر نداری
جرم و جنایتی هست
در کوچه های تهران
لعنت به هر چه زشتی
اما که آخرش چی
یک فکر چاره باید
راحت نمیشه وجدان؟
این نسل دست خالی
با ادعای عالی
ذهنیت سوالی
یا رب نظر مگردان
-----------------
شب افروز 22/9/90
چند شب پیش تو تراس داشتم کتاب می خوندم که متوجه آخر کوچه
شدم اول فکر کردم کیسه زباله جا مونده یه کم که دقت کردم دیدم تکون می خوره
عینکم و عوض کردم دیدم نه بابا آدم صداش کردم اومد جلو از سرما و تاریکی
خسته شده بود به خانمم گفتم آوردش بالا
دختر بیچاره اغفال شده بود
راستی کی باید جواب بده
یعنی ما تا این حد بد بختیم
خدا بخیر بگردونه
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.