سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        شب بود و کوچه تاریک

        شعری از

        رضا محمدی (شب افروز)

        از دفتر ناز نگاه نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۱ ۲۲:۳۹ شماره ثبت ۹۲۱۵
          بازدید : ۷۹۶   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رضا محمدی (شب افروز)

        ، 

        شب بود و کوچه تاریک

        یک دختری هراسان

        در انتهای کوچه

        دلخسته بود و لرزان

        سر خورده از هوس بود

        سرمایه اش گرفتند

        بی عفتی چگونه!!!!!

        بی عصمتی فراوان

        این کوچه های تاریک

        محرم نمی شناسد

        دامی ز عنکبوت است

        باید بترسی از آن

        خوابیده ای تو اما

        دیگر خبر نداری

        جرم و جنایتی هست

        در کوچه های تهران

        لعنت به هر چه زشتی

        اما که آخرش چی

        یک فکر چاره باید

        راحت نمیشه وجدان؟

        این نسل دست خالی

        با ادعای عالی

        ذهنیت سوالی

        یا رب نظر مگردان

        -----------------

        شب افروز 22/9/90

        چند شب پیش تو تراس داشتم کتاب می خوندم که متوجه آخر کوچه

        شدم اول فکر کردم کیسه زباله جا مونده یه کم که دقت کردم دیدم تکون می خوره

        عینکم و عوض کردم  دیدم نه بابا آدم صداش کردم اومد جلو از سرما و تاریکی

        خسته شده بود به خانمم گفتم آوردش بالا

        دختر بیچاره اغفال شده بود

         راستی کی باید جواب بده

        یعنی ما تا این حد بد بختیم

        خدا بخیر بگردونه

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4