جمعه ۲ آذر
فریاد... شعری از علیرضا مسیحا
از دفتر عاشقانه نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۳:۵۶ شماره ثبت ۹۰۷۳۹
بازدید : ۵۶۰ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب علیرضا مسیحا
|
سرِ عمرِ رفته بر باد
به کجا زنم دگر داد
به که راز دل بگویم؟!
ز فراغ و هجر فریاد
ز نخست روزِ خلقت
پس از آنکه مادرم زاد
ز وفا به شیره ی جان
به من اینچنین توان داد
منو بی وفایی و قهر
منو مهر و عشق فرهاد
منو قصه های شیرین
منو دوستیه صیاد؟!
برو ایکه بی تو این مرد
شده دل غمین و ناشاد
تو دلی شکسته ای که
به امید بوده آباد
همه هستی ام گرفتی
تو فرشته رویِ جلاد
دلم ازحریر بود و
پس از این شود چو فولاد
چه خوش این سخن شنیدم
ز کلاس درس استاد
به هر آنکه رفته بدرود
نکنم گذشته را یاد....
علیرضا مسیحا
شنبه 12/07/1399
ساعت:13:00
|
نقدها و نظرات
|
ممنون خانم غزانی عزیز موفق باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و پر معنی است
موثر و دلنشین
دستمریزاد