دوشنبه ۳ دی
گذر عمر شعری از شهاب قنبری
از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۶:۵۶ شماره ثبت ۸۸۸۰۸
بازدید : ۴۰۷ | نظرات : ۱۳
|
آخرین اشعار ناب شهاب قنبری
|
روزگارم خوش بود
مادرم نان میپخت،خانه ها چوبی بود،درمیان دل ها ،ذره ای خوبی بود
پدرم با همه ی خستگی اش هیمه فراهم میکرد
خانه در عمق سکوت
وسطِ جنگلی سرد و نمناک
فکرِبازی بودم
شیطنت میکردم
دستِ دنیا به دستم
زندگی وِفقِ مراد
همه ی عالمیانْ آمِرِ اَمرم بودند
کودکی بیش نبودم،بچه ای بازیگوش
ناگهان در دلِ تنهایی شب
روح دگردیسی شد
مادرم خسته و فرتوت به کنجِ خانه
کُشته بود هرچه خوشی بود
رنگِ خاکستری مویِ سرِ معشوقش
شده بود دلخوشیِ کاذبِ ذهنِ مادر
من فقط میدیدم
گذر عمر به سرمایه ی عمر
آن جهانی که قشنگخواندمش
شایعه ای بیش نبود
حال بعداز گذر مدت نامعلومی
منم و خویش اصیل مَحرم یکدیگر
و دِگرحرفی نیست
در پسِ این برهوت فانی
#سام_الفت
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دستمریزاد
موفق باشید