بار مهرت را به جان ای جان شیرین می کِشم
گر چه آسان نیست من این بار سنگین می کشم
استقامت در فراقت ای عزیز بی نظیر
با توکل بر خدا تا حدِّ ممکن می کشم
طعنه ی دشمن بُود سخت و چه دردی بی دوا
هر چه می باشد به جان با میل و تمکین می کشم
هر چه آید بر سرم در راه تو با اشتیاق
هر چه باداباد با این قلب غمگین می کشم
با صبا گفتم برو از جانبم سوی نگار
گو که ناز دلبرم با عشق دیرین می کشم
شام دوشین سوختم از عشق، با درد فراق
رنج راه دوریاَت، چون سنگ زیرین می کشم
هر که باشم، هر چهاَم، اندر طریق عشقِ دوست
خوشدلم، این هجر را چون شامِ دوشین می کشم
گرچه رنج فُرقَتت، سخت است و جان فرسا بُود
سختی رنجِ غمت، چون شهدِ شیرین می کشم
با توکّل بر خدا هر مشکل آسان می شود
گرچه دشوار است با تمرین و تحسین می کشم
ز انتظار مَقدَمت، عمرم دگر گشته تمام
با توکّل بر خدا با صبر و تمرین می کشم
بارِ عشقِ دوست را بر گُردهاَم کردم سوار
«خوشنوا» سخت است گو هم آن و هم این می کشم
دیوان کامل هدیه یار، غزل ش 83، ص 427
محمد حسین محمدی خوشنوا-آستانه اشرفیه
بزرگوار