نامه 53
ضرورت خودسازی و مشورت با دیگران
ذکر رحمان آن خدایی مهربان
دست خط مولا امیرالمؤمنان
بنده ای از بندگان گیتی نما
بر پسر حارث که او فرمانروا
مالک اشتر را دهد پندی چنان
تا عدالت را به اجرا بین شان
پایبند عهدی بماند جاودان
مصر را فرمانروا باشد همان
جمع آور تا خراجِ آن دیار
دشمنان را با نبردی تار مار
کار مردم را کند اصلاح او
بینِ خلقی اجتماع باشد نکو
بین خلق اجرا عدالت را دلا
با کمک او رو به عمران شهرها
این چنین پندی دهد او را دلا
از خدا ترسد تمامی لحظه ها
حُکم مولانا امیرالمؤمنان
بینِ مردم مصر اجرا همچنان
با اطاعت از خدا بس کارها
رو به رونق اقتصادی مصر را
از سما نازل کتابی بین ما
شرع را آیین باشد برملا
واجباتی را کند اجرا دلا
سنتی احیا کند در بین ما
پیروی احکام چون او رستگار
تحت فرمان خالقی پروردگار
دوری از ضایع جماعت هر زمان
از جنایت کار مردم دور هان
هر زمانی یاد خالق کن دلا
خلق را خدمت به خاطر ربنا
با زبانی دست و دل باید ثنا
خالقت را در تمامی لحظه ها
هر که جانب حق روان پیروز باد
او کند تضمین هم او را کن تو یاد
تحت فرمان از هوا نفسی به دور
رام گردان نفس خود را با شعور
می کند رحمت خدایی مهربان
گر ز بد دوری کند هر کس همان
نفس ما را رهنمون هر لحظه ای
سوی آن جانب شیاطین بنده ای
رحمتی لا گر ز خالق بین مان
سویمان آید بدی ها بی گمان
پس بدان مالک بر آن شهری روی
حکمرانانش ببودند بس قوی
حکم راندند عادلان در آن دیار
حکمرانی ظالمانی بی شمار
بی گمان مردم بپایندت چنان
کار قبلی حاکمان را بی گمان
گر چه خود ناظر به کارِ حاکمان
حاکمانی سست عنصر بی گمان
بی گمان هر چیز گویی بشنوی
با نکوکاران به نیکی بنگری
نیکوان آن بندگانی خاص هان
نام ایزد بر زبان جاری همان
بر زبان اینان که نیکان جهان
ذکر رحمان حمد می آید همان
با عمل صالح رسی آنجا دلا
دور از نفسی پلیدی برملا
اختیار نفس را گیری به دست
با پلیدی جنگ کن دوری ز پست
نام نیکی نیک نامی برملا
راه انصافی به پیمایی دلا
نفس را راضی کنی در هر زمان
با خوشایندی کنی سیری همان
بر هوا نفسی بورزی بخل هان
دور از نفسی که کاذب بین مان
هر که منصف راه را سیری دلا
دور از بخلی حسادت را نما
مهربان با مردمانی باش هان
پوشش دل را کنی تزیین همان
با تمامی خلق باشی مهربان
بین خود با آن کسان خالق عیان
همچو حیوانی شکاری لا دلا
دم غنیمت می خورد هر صید را
مردمان دو گونه اند در این جهان
ما تمامی خلق یکسان خلق هان
مهربانی با برادر دین تان
خلق را خدمت تمامی لحظه هان
اشتباهی مرتکب گر مردمان
رهنمایی آن چنان کن بین شان
از گناهی دور گردند آن کسان
علتی معلول یابی بین شان
دوست داری تا خدا بخشد تو را
از گناهی دور دوری از خطا
کارها را بر تو گیرد سهل هان
در مسیری گام بر داری همان
رو به جانب حق روان دور از جهان
با ذخیرت توشه تقوا سیر هان
برتر از مردم تو باشی بین شان
از تو برتر آن امامی مهربان
خالقی والاتر از من او شما
گر چه فرماندار مصرم با خدا
کار مردم مصر بر من واگذار
آزمونی سخت باشد رستگار
می ستیزی با خدا دور از ستیز
کیفری بینی که حتمی گر گریز
رحمتی دارد فراوان کردگار
تا به حدی بر بشر بخشد چه کار
دیگران را بخششی باشد اگر
از خدا بخشش طلب او دادگر
می دهی کیفر کنی شادی دلا
نیست جایز شادمانی برملا
خشم خالق را نظر از آن رها
حُکم اجرا کن عدالت برملا
هر زمان ناظر خدایی مهربان
کارها بیند عیان از این و آن
اعترافی لا به مردم این چنین
تحت فرمانم مرا فرمان همین
باید از فرمان اطاعت هر زمان
من شما باشید فرقی لا همان
خود بزرگی دل کند فاسد دلا
دین را پژمرده سازد بینِ ما
رو به نابودی کشاند نعمتی
قحط سالی آورد خُسران همی
گر چه داری قدرتی با فرّ و جاه
دور شو از کبر و خود بینی گناه
یادی از برتر حکومت کن دلا
خالقی را یاد حاکم بین ما
سرکشی عصیان گناهی بس بزرگ
دور از عصیان به دور از خوی گرگ
دور از خشمی که عاصی هر زمان
با درایت عقل باش آرام جان
عقل را بنگر به دور از حرص و آز
با خدایت خلوتی راز و نیاز
دور شو از کبر دوری از غرور
سرو قامت همچو بیدی با سرور
لا بزرگی همچو خالق هان تو را
کبر باشد این بزرگی ها دلا
سرکشان را خوار سازد کردگار
عُجب را حاصل ثمر خواری به بار
هر کجایی خلق را خدمت دلا
یادِ خالق کن تمامی لحظه ها
خدمتی کن خلق را خادم جهان
تحت فرمان خالقی بی چون همان
کن رعایت بین خلق انصاف را
با خدا خویشان و یا مردم دلا
دوری از انصاف ظلمی آشکار
با ستم مردم به سختی رستگار
هر که بر خلقی ستم ها را روا
خالقی دشمن شود با او دلا
بینِ هر یک بنده ای از بندگان
کن رعایت عدل را تا می توان
لا دگرگون با ستم نعمت خدا
بی کران نعمت خدا دارد دلا
هر که را خواهد ببخشد کردگار
خوان نعمت کردگاری بی شمار
ناظری حاضر خدایی در کمین
در کمین هر ستکاری همین
نزدتان محبوب شد آن چیزها
معتدل ما بین مردم برملا
با عدالت کن رعایت حق را
مردمان راضی ز کارت هم خدا
با عمومی خشم مردم آشنا
از تو جانا می بُرد پیوند را
بین امت خشم خویشان بی اثر
حامی ات مردم تو را باشد ثمر
بین خویشان نا رضایی بیشتر
خواستگاهی هر یکی را خیره سر
دور از یاری به سختی روزگار
کم سپاس آنان به نعمت کردگار
در برابر مشکلات ایام هان
آشنا فامیل دوری همچنان
استواری دین ستونی استوار
بینِ امت مسلمینی ماندگار
اشتیاقت با عمومی مردمان
بیشتر باشد ز خویشانت همان
یار مردم در تمامی لحظه هان
باش جانا جلوه ایمان را عیان
هر که عیب دیگران را جستجو
از حریم ات دور کن بی گفتگو
دار او را دشمنی از دشمنان
عیب خود در دیگران بیند همان
کن عیوبی را تو پنهان هر زمان
امّتی را رهبری شایسته جان
آن چه پنهان بر تو باشد لا عیان
آشکارا گر بپوشانی همان
سخت باشد داوری پنهان ها
حُکم پنهان را خدا داند خدا
تا توانی قدرتی داری دلا
عیب را پوشان مبادا برملا
گر بپوشانی تو عیب دیگران
گر تو را باشد عیوبی هان بدان
خالقت عیب ات بپوشاند چنان
چون تو عیب دیگران پوشی همان
قطع کن هر کینه ورزی را دلا
دشمنی را ریشه کَن کنُ بینِ ما
با نظر روشن قضایا را نگر
بین خلقی اجتماعی دادگر
از سخن چینان کنی دوری دلا
گفته های هر یکی تصدیق لا
با لباس اندرز اینان برملا
این سخن چینان خیانت کارها
مشورت لا با بخیلان دور از آن
با نکو کاران نشستی کن همان
بین نیکان نیک باشی هر زمان
دور باشی از بخیلان حاسدان
چون تو را از تنگ دستی ها دلا
او بترساند شما را خوف ها
دور از ترسو فرار از آن کسان
با روان ضعفی تو را سستی روان
با حریصان همنشین لا دور از آن
جلوه زیبایی حریصانی عیان
تا به آن حدّی گرایش دنیوی
با مبلّغ حرص دور از اخروی
با ستمکاری حریصان جلوه گر
در میان خلقی به دور از دادگر
از خودت ران بُخل و حرصی ترس را
با هم اینان بد گمانی برملا
بد گمانی آورد ما بین مان
از هوا حرصی بخیلان دور هان
بد گمان هر کس گرایش دنیوی
با بخیلانی حریصان همدمی
همنشین با راستگویان متقی
تا توانی همتی کوشش همی
پرورش ده این کسان را آن چنان
تا به حدی وصف در ما بین شان
کار نیکو خیر را تعریف ها
تا به حدی حرمتی ماند دلا
خودپسندی آورد وصفی زیاد
آدمی را سر کشی ها برملا
بین بد نیکو تساوی لا دلا
بین خوبان رغبتی کن برملا
خوی بد را وصف لا تا می توان
تا به حدی وصف خوبی را عیان
ده تو پاداشی به انسان بر اساس
نامه اعمالی به رتبت بین ناس
ملتی را رهنما باشی دلا
رهنمایی سوی حق جانب خدا
اعتمادی را به رغبت جلب هان
کار نیکی را میان خلقی عیان
با رعیّت آن چنان نزدیک هان
اعتمادی را کنی جلبی همان
در گرفتن مالیات از مردمان
آن چنان کوشا به دور از جبر هان
چون شوی خوش بین میان خلقی دلا
آن چنان کوشا وفاداری ادا
دور گردد از تو سختی آن زمان
با رعیّت مهربان باشی همان
با رعایت خُلق خلقی در امان
ای شما خوبان بخوبی مهربان
بیش احسان هر که را کردی دلا
بیشتر خوش بینی ات را برملا
بد گمان بر آن کسی باشی دلا
خوی بد را بیشتر از خود نما
بابزرگان امتی کن احترام
بین امت مسلمینی خوش کلام
با رعایا آن کنی جانا دلا
با ادب احیا کنی آداب را
دور از بر هم زدن آداب را
پایبند عهدی بمان سنت گرا
نشکنی آیین عهدی را دلا
کیفری بینی جزایش برملا
بین امّت مسلمین حُکمی ادا
دور از بدعت حقیقت برملا
آن کسی را حُسن پاداشی حصول
سنتی احیا حقیقت را قبول
کیفری بیند کسی در آن جهان
بدعتی احیا به دور از حق همان
با زیاد اندیشمندانی دلا
گفتگو کن همنشینی برملا
با حکیمان بحث هایی کن دلا
برقراری نظم قانون برملا
مایه عمرانی بلد آباد هان
شهرها اصلاح با نظمی عیان
قشر مردم اجتماعی مختلف
چون الفبایی که آغازش الف
گونه گون افراد صلحی بین شان
چون الفبایی کلامی را عیان
هر گروه از قشر مردم بی نیاز
نیست جانا قصّه ای دارد دراز
قشری از مردم همان لشکر خدا
عاملانی نظم را حاکم قوا
قشر دیگر قاضیانی دادگر
داد گستر بین خلق امدادگر
عدّه ای با جزیه ای آرام جان
بین خلقی اجتماعی زیست هان
صاحبان صنعت گروهی تاجران
پیشه ور هر قشر بازرگان همان
مالیاتی را دهندشان هر کدام
صرف آن کاری شود فهرست نام
با ضعیفان مستمندان اجتماع
همنشینی کن از آنانی دفاع
سهم هر یک را ز بیت المال هان
آنچه تعیین شد به سنت یا قرآن
پایبند عهدی که از جانب خدا
ماندنی در بینمان حق را ادا
لشکری آماده جان بر کف دلا
از رعیّت پاسداری لحظه ها
جان پناه هر رعیّت لشکری
تحت فرمان خالقی شد هر رعی
ارجمندی دین به تقوا با شکوه
با وقار آن کس که باشد همچو کوه
امنیت کشور به لشکر مستدام
با سپاهی کار مردم با دوام
با خراجی مالیاتی پایدار
نظم قانون اجتماعی در دیار
آن زمانی تقویت شد لشکری
در امور اصلاح مردم بنگری
مردمان را تکیه گاهی لشکری
شد تمامی لحظه در جنگی همی
با جهاد اصغر جهاد اکبر به یاد
داد گستر بینِ مردم با وداد
پایداری بینِ مردم لشکری
آن زمانی با قضاتی همدمی
عاملان دولت که با کاتب همان
حکم را اجرا که حاکم بر مکان
سودآور معاملاتی در جهان
بهرمند از آن مسلمانان همان
با عمومی یا خصوصی کارها
اعتمادی جلب بین افراد ما
صاحبان صنعت معیّت تاجران
اقتصادی را بگردانند همان
هر گروه از قشر مردم ای رهی
در میان خلق اجتماعی زندگی
صاحبان صنعت وسایل زیست را
با کمک تاجر فراهم بین ما
تا که کالاهایشان در بین ما
عرضه می دارند در بازارها
تا حدودی وسع مالی هر کسی
با درآمد خرج باید کرد همی
یار مردم ویژه محرومان دلا
کرد باید تا خدا راضی ز ما
قشر مردم یاد شد یاری دلا
آفرینش کایناتی از خدا
یار همدیگر که یاری از خدا
او ببخشد هر که را خواهد دلا
بر ملا حق بینِ مردم حق عیان
با تلاشی حق عیان در بین مان
همتی باید تلاشی هر زمان
سخت باشد گر چه کاری سهل هان
با شکیبایی ظفر حاصل تو را
عزم جزمی کن ز سختی ها جدا
آن کسی را بر گزین فرماندهی
خیر خواه او بر نبی خالق ولی
پاک دامن با شکیبا او دلا
تحت فرمان از خدا از اولیا
نرمخو آن کس که دور از خشم هان
رحم او شامل شود بر ناتوان
با ابر قدرت کند برخورد آن
از تعدی دور قدرت را عیان
ناتوان لا آن کسی باشد دلا
باز ماند از تحرک کارها
فرد باشد با اصالت ریشه دار
با سوابق نیک نامی آشکار
بین ما بخشنده باشد با شجاع
با نظرهایی بلند از ما دفاع
با منش خویی میان خلق آشکار
با وقاری آشنا در این دیار
در تمامی کارها او خیر خواه
نیک خو هر لحظه دوری از گناه
چون پدر مادر بسی او مهربان
با فروتن بین خویشان او همان
نیک خویی دور از خواری دلا
با حقارت چشم منگر شخص را
با تکالیف آشنایی این کسان
مشکلی را بین خلقی حل هان
این کسان آنان خدایی را سپاس
بین خلقی آشنایی نا شناس
بی نیاز از سودهایی بی کران
این کسان با جز سودی دشت هان
بهرمند از هر نکویی این کسان
با گذر ایام دور از این جهان
برگزین افراد لایق آن کسی
بین خلقی محترم باشد بسی
بین سربازان شود محبوب آن
هر که یاری بیشتر از دیگران
بنیه مالی مردمی ترمیم هان
خاطری آسوده دارد مهربان
بین خلق آسایش آرامش قرار
آن زمانی بنیه مالی پایدار
هر کجا باشند سربازان دلا
در برابر دشمنانی ایستا
خاطری آسوده ای چون مهربان
پایبند عهدی بماند جاودان
مهربانی بین سربازان همان
آشکارا حُب در ما بین شان
آن کسی محبوب باشد در جهان
دل به امیدی کند احیا همان
چشم را آن روشنی باشد دلا
عدل رؤیت در تمامی شهرها
آشکارا برقراری عدل هان
یاد رهبر برملا ما بین شان
با عدالت عادلانی با وقار
شهرها آباد مردم رستگار
پاک فلبی را ببینی آن زمان
فرد حاکم در دلی محبوب جان
رغبتی لازم به شوقی اختیار
گرد رهبر جمع خلقی رستگار