خدایا سلام خوبی ای مهربان
عزیز و علیم و دلیل و دیان
چه حال از بهشت پُر از حوریت
سماور به جوش و دمست قوریت؟
از ابریشمی فرش و دیبا حریر
کنون هم مهیاست تخت سریر ؟
هنوزم درختان پُر از میوه اند
ز سایه زمین را پراکنده اند؟
به مشک غالیه دارد ایوان تو
ز نعمت فزون است رضوان تو ؟
درخشنده نور و شراب طهور
چو پیشینه برپاست جشن و سرور ؟
هنوزم خروشان تو را کوثر است
به هر چشمه ای سلسبیلت سر است؟
چرا پس نمی گیری احوال ما
شهنشه نگیرد نشان از گدا ؟
خبر داری آیا ز ایران زمین
فراموش کردی تو این سرزمین ؟
گرفتار درد و بلا گشته ایم
به هر سو به غم مبتلا گشته ایم
چه گویم خلاصه در هم و بر هم است
فراوان اگر مرغ ماهی کم است!
بلایا زیاد و جدیدا جراد
گهی خشکسالی و طوفان و باد
یکی قطره بنزین به نرخ طلاست
چرا در چرا و چرا در چراست؟
مشخص نباشد سیاه و سپید
دری قفل گردد گهی بی کلید!
تمنا زیاد و ولی مایه کم
غم آید همی پشت بر پشت هم
یکی از خوشی در به در می شود
در آغل گهی گاو خر می شود
دگر نیست چیزی بجای خودش
خروسی شود مرغ با قُد قُدش
کنم عرض از خود کمی خدمتت
دهم شرح حال جانب حضرتت
گرفتیم لیسانس و بعد دکترا
همه آفرین گفته و مرحبا
از این آفرین ها چو فارغ شدیم
به یک طرفه العین بالغ شدیم
دو بچه بدست و عیالی کنار
مگر دکترا گفتم آید به کار
ز بخت بد ما زد و بند شد
یکی خوبِ خوب و دگر گند شد
به یکباره ژن های خوب آمدند
ز شرق و ز غرب و جنوب آمدند
به زیر میزی و بند«پ» مبتلا
جفا شد به این مدرک بی نوا
ریاضی و جبر و علوم و زبان
نیرزد به کاهی نه این و نه آن
خر پارتی اینجا دوان می رود
به مقصد سوارش روان می رود
نگیرد کسی دیگر از ما نشان
که این دسته خوبند و ما از بدان
نمانده الاغی که جولان دهیم
میان بُر هدف را به پایان بریم
به عمری که رفته نگاهی نشد
به ما ای خدا اعتنایی نشد...
سماور بگو شعله اش کم کنند
تو را چای ایرانی از دم کنند
ببین طعم آن، نوش جانت خدا
بیا یک نظر کن به ایران ما
به جایی که خوارزم و آشور بود
که ساسانیان را چو شاپور بود
انوشیروان را لقب دادگر
ببسته در اینجا زمانی کمر
ز کوروش تو را خوب دانی که کیست
اگر چه که نامش در این دوره نیست
ز دانش سزاوار و سر بوده ایم
پُر از افتخار و ظفر بوده ایم
زمانی که ما بوعلی داشتیم
در عالَم کسی را نپنداشتیم
دیاری که عماره ی عالِمان بوده است
چه بی کس شده بی نشان مانده است
بیا و دگر باره ما را ببین
ببر آفت از این کهن سرزمین
کسی را بجز تو نداریم و بس
بگیر دست ما و به فریاد رس
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود