آشوب دل
چشم زیبای تو دیدم ، در دلم آشوب شد
ناگه آمد عشق از ره ، به چه حالم خوب شد
چشم بستم شد مروری درسرم ، فردا و فرداهای با تو
دلبری کردی و رفتی ، کوچه کوچه اشک چشمم جوب شد
خنده های پرفریبت ، آن نگاه سر به زیرت
شرم چشمان نجیبت ، هستی ام نابود شد
عطر و بوی بی رقیبت ، صوت و لحن دلنشینت
سرخی لب های سیبت ، آسمان مرطوب شد
کوه بودم دود شد ، این قهرمان مغلوب شد
سد بودم رود شد ، ساز دلم ناکوک شد
در تمنای وصالت صبر دل ایوب شد
روز و شب یکجور شد ، خواب از دو چشمم دور شد
نازنین ؛ رویای شیرین ، حال خوب ، عشق نخستین
یک دمی با ما مدارا ، اشک چشمم خون شد
آن چنانم محو من ، در تاب و پیچ زلف تو
مشق عشقت پاس شد ، دیگر همه مردود شد
شرح این دلداگی آن دلبری ، در لوح دل مکتوب شد
وصف تو هرکه شنید ، مجذوب این محبوب شد
یک شبی در خواب خود دیدم که این بی کس ترین
در پی دلداگی ، در کوی تو معروف شد
شب برفت و روز شد ، سرنهان معلوم شد
حال و احوالم به صدها اشک و غم محکوم شد
کاش میشد باره دیگر من تورا بینم بخواب
در غیابت خواب هم از دیده ام محروم شد
من کجا عشق کجا ، سوز دل و اشک کجا
از سره لطف تو ، برمن عاشقی مقدور شد
این چنینم حال دل ، بر من نباشد آشنا
چشم زیبای تو دیدم ، در دلم آشوب شد