جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب احسان ولی
|
نعمت
به نام حق که از لطفش همه هستی شکوفا شد
که وجودش چو دل باشد همه دلها فروزان شد
سپاس گویم خداوند را آنان فهمند که در نوراند
که دارم نعمتی قابل کسان از آن محرومند
خداوند برگزید من را که قلبم خانه اش باشد
و از روحش به من بخشید که خلق دیوانه اش باشد
زِ تحفه اش جوهر قلبم به دنیا رنگ عشق پاشید
هر از گاهی از این منظوم صدای حق میپیچید
موهبت است تنهاییم چون این دنیا دروغ باشد
چون انسانی اصیل هستم جهانم پر فروغ باشد
در این دنیایِ آلوده دِلم دنیایی پنهان است
که در آن سرخوش و زنده تنم در خاک مهمان است
اصالت نعمتی کم نیست در دنیایِ اسارت ها
میانِ قاضیانی که بکُشتند هر عدالت را
عقل هم نعمتِ نیک باشد نیست هیچکس زان بهره مند
که در مکتب علم روز همه غرق در خرافات اند
مسیرِ خویش را گُم میکرد بارها این راه را تکرار کرد
نعمت دیدۀ آشکار داشت وحشتش حق را انکار کرد
جِگَرِ شیر هم نعمتها است که از آن هیچ ندیدم من
با قلمی بُران از حق مُنکرِ حق را دریدم من
چو قران مکتبت باشد شوَد تسکین هر دردت
زبانت خلقت حق است زِ آن از حق بگو هر دم
زبانم نعمتی کم نیست چو در بَند است بیان ها
زبانی پُر کلام دارم در سکوتِ بی زبان ها
شاید در دولتِ دیوان زبانت چوب دار باشد
بگویید ، بگوویید و بمیدید چنین مرگ عزت وار باشد
وقتی شاهَم حسین(ع) باشد همین رحمت برام حالی است
من "یک" سرباز میبینم سپاه کربلا خالی است
|
نقدها و نظرات
|
سپاس عزیز احتمالا اشتباه تایپی به علت زیاد بودن متن | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و موثر بود
جسارتااشتباه تایپی ندارد؟