پنجشنبه ۱ آذر
|
آخرین اشعار ناب معصومه عالی
|
شبِ آغشته از رودم
شبِ آغشته از خونم
همه ابرایِ بی جونم
شاید مردم نمیدونم ..
یه اشک بی امون از غم
تو چشمای یه بی خونم
دیگه عادت شده دردم
شاید مردم نمیدونم
یه تیغِ توی گلدونم
یه خوابِ قبل عصرونم
یه توتِ زیرِ پاهای
یه مردِ توی می خونم
دارم میپوشم این دردو
دارم هم رنگِ غم میشـم
همه میگن چه خوشحالی
نمیدونن تو آتیشـــم
تو پروازِ پر از زخمــم
سقوطو تجربه کردم
نمک میپاشه از بالا
سراغ آب میگــردم
هوایِ زردِ پاییزی
من اما ،ماهِ سردردم
کلاغارو خودم دیدم
بهم میگن که برگردم
ته این راه معلــــومه !
کمی آهسته تر دنیا
ببین کفشامو پا کردم
میخوام بر گردم از اینجا
واسم رنگ خدا میـشه
که این جاده ، بره خونم
چشام تاره نمیبینم
شاید مردم نمیدونم
شاعر: معصومه عالی
پ.ن: بعد از یک مدت طولانی ، سلام و درود 😊
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود آقای کاظمی ، سپاس ، لذت بردم از نقدتون.ممنون که وقت گذاشتید .. حتما و صد در صد این مشکلات رو رفع میکنم . چه کتاب هایی رو پیشنهاد میدید ؟! | |
|
درودی دوباره عروض و قافیه دکتر شمیسا زبان ترانه حسین قلی پور بنویس ساعت پاکنویس شهریار قنبری پرنده بی پرنده یغما گلرویی روزنه محمدکاظم کاظمی | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.