باز هم کوچه و شبی تاریک
کوچه ای تنگ و خاکی و باریک
کوچه و حسرت و دلی پر آه
نیمه شب ، یاد تو و نور ماه
قدم آهسته می روم دیدار
مردم شهر خواب و من بیدار
آمدم فاطمه ، منم حیدر
باز کن درب خانه را دیگر
منکه دلخوش به خاک و یک سنگم
بهر دیدار توست ، دلتنگم
فاطمه جان سلام ، احوالت
بهتری همسرم؟ چشد حالت؟
مرغ عشقم پریدی از لانه
منزلم بی تو شده عزاخانه
رفتی و بی تو روز من شب شد
نیمه جان علی ، بر این لب شد
دشمن بی حیا مرا سب کرد
راستی فاطمه، حسین تب کرد
حسنت هی نگاه بر در کرد
زینبم چادر تو را سر کرد
سر سجاده ی تو غوغا شد
لب زینب به درد دل وا شد
اشک چشمش مثال یک رود است
خانه داری برای او زود است
گفت از چه رخ تو شد نیلی
نکند خورده مادرم سیلی؟
مادرم را تو بردی از خانه؟
چه کسی موی من کند شانه؟!
خانه بی او دگر پر از غم شد
تو بگو از چه قد او خم شد؟
فاتح خیبر از چه بنشستی؟!
کی توان بست دست تو ، دستی!
حسنت خیره می شود بر در
گاه بر سینه می زند گه سر
گاه شب تا به صبح بیدار است
از مدینه و کوچه بیزار است
زیر لب گفت واقعا بد شد
دستش از روی قد من رد شد
مادرم نقش بر زمین گردید
بی حیا دور مادرم چرخید
او صدا زد بیا حسن جانم
کمکم کن که سخت بی جانم
حرفی از کوچه با پدر نزنی
جلوی او دگر به سر نزنی
هرچه باشد حسن خودش مرد است
کوه غیرت ، پر از غم و درد است
فاطمه نور عالمینی تو
ذکر روی لب حسینی تو
از فراقت بهانه می گیرد
مجلسی بین خانه میگیرد
زانویش را به سینه اش دارد
مثل ابر بهار می بارد
همنشینش شده گل یاست
می نشیند کنار دستاست
گندم و آسیاب میبیند
او تو را هم به خواب میبیند
مویه هایی که از ته دل کرد
اشک او خاک خانه را گل کرد
بی تو من بی شکیب میمانم
بی تو ، تنها ، غریب می مانم
کاش میشد به خانه برگردی
با تو میکرد ، حیدر همدردی
کاش میشد که باز ، میماندی
سوره ی نصر را تو میخواندی
این زمانه عجیب نامرد است
بی تو این خانه تا ابد سرد است
فاطمه ، بی تو بی قرارم من
بی تو بی هم کلام و یارم من
فاطمه ، چاره ی علی صبر است
خانه ی بی تو بهر من قبر است.
تقدیم به ساحت مقدس و منور مولا امیرالمومنین علی علیه السلام و صدیقه ی کبری ، ام ابیها حضرت زهرا سلام الله علیها
یاعلی مدد
علیرضا مسیحا
ساعت:1 بامداد پنج شنبه
سرودن این شعر دو شب به طول انجامید.
آييني بسيار زيبا و با شكوه بود
دستمريزاد
شهادت حضرت زهراي مرضيه(س) تسليت
قلمتان جاودان