انتظار

همه جا دنبال توميگردم
اما نميجويم تورا
چشمهايم تورا ميطلبد
و تپشهاي دلم نبض قدمهاي تورا ميخواهد
سهم من از دنياانتظاراست چرا؟
وچرا ميماند بي پاسخ همه ي پرسشها
وتو اي پاسخ پرسشهايم
کي ميايي ؟پس کي؟
من صدايم لرزان وتنم خسته دلم آزرده
همچو باران که بباردازابر
برتن خسته ي من جاري شو
دست پر مهرتورا ميبوسم
خاک پايت سرمه ي چشم کنم
تا ببيني اشکم
چشمهايت خورشيد
نفست همچو نسيم
و دلت چون درياست
وخجل شدگل ياس
از عطرخوشت
اي بهارم اي خوب
پس تو کي ميايي ؟