خداحافظ نمی گویم ، به امیدِ شبِ دیدار.
نه من راهت نمی گیرم ، نگاهت را ز من بردار.
ببین دستانِ من خالیست ، بنایم سست وُ پوشالیست.
حضورم از صفا لبریز ، ولی چون باغِ یک قالی ست.
غزل هایم بد آهنگ است ، صدایم چون شب آهنگ است.
سکوتم گر چه روباییست ، فضایی ناهماهنگ است.
دگر جانی به پایم نیست ، امیدی بر نوایم نیست.
نبین بی وقفه می خوانم ، شمیمی در هوایم نیست.
برو از پیش من جانا ، برو تردید جایز نیست .
برو از پیش من دلبر ، مرا مهرِ تو حائز نیست.
چرا اینگونه می خندی؟ ، دهانم از چه می بندی؟.
شنیدم چشم تو می گفت : ندیدم من چنین رندی.
رخِ من خیس وُ گلگون شد ، گلویم خشک وُ بی خون شد.
تمامِ قامتم لرزید ، تو گویی مست وُ افسون شد.
تو گفتی : این چه سودایی ست ؟ نشانِ جهل وُ رسوایی ست.
فغان و ناله ات برگیر ، تعب قانونِ شیدایی است.
به خود بنگر به زیبایی ، دمی با درک وُ بینایی.
کسی جز خود نمی یابی ، در این گردون به یکتایی.
بیا آغوش من باز است ، سراسر عشق وُ اعجاز است.
نبین خود را به بی حُسنی ، لبت آوایِ هر ساز است.
تو گویی خارها گل شد ، خدا مهمانِ بیدل شد.
درختِ قامتم بالید ، بقاء برخشکی نازل شد.
بهاران بر تنم تابید ، تمام غصّه ها را چید.
وجودم غنچه باران شد ، سیاهی از سرم کوچید.
بسيار زيبا و دلنشين بود
مثل هميشه
دستمريزاد
موفق باشيد