آل سقوط(قسمت اول)
در پاسخ به جنایات سردمداران سعودی که آبروی دینم را خدشه دار میکنند به سبب تکلیف نوشتم:
مطلع گشتم که جمعی بی وجود
نوش کردند از رذالت هر چه بود
اندکی تحقیق و سرچ و جستجو
همهمه می آمد از سوی عدو
مانده بودم این جسارت از کجاست؟
این رجز خوانی سراسر نابجاست
گفتم این گستاخی از سوی که بود؟
پاسخم دادند از آل یهود
آنقدر خندیدم از این ماجرا
همچنان دل درد دارم ای خدا
کار ما اینجا رسیده از قضا
شاخ به شاخ گشتیم با راز بقا
خاندانی از تبار خار و خس
منتسب با هر چه کفتار و مگس
یحتمل مست شراب کوره راه
می زنند بر دین پاکم افترا
............
گوش جان بسپار تا عریان کنم
چهره آل سقوط ویران کنم
این که گویند یکّی بود یکّی نبود
زیر این گسترده چرخ کبود
گفته شاعر در زمان خلقت
خاندان مفلس آل سقوط
وقت سجده جملگی کافر شده
یا شرف کم بوده یا غیرت نبود
سالها در ذهن من بوده سوال
حرفشان قی بوده یا آب موال
.....................
مسلمین ،راستین، نیک خو
اینچنین پیدا شده این گند بو
جملگی ضد خدا،قرآن،عرب
گرم مزدوری ،سپس عیش و طرب
سمبل خشم و بدی، دیوانگی
کلهم مجنون مستی،لودگی
مشتی الّاف و گدای دوره گرد
قحطی عشق و صفا،کمبود مرد
رویشان از کینه گشته زار وزرد
وحشی و بی محتوی و هرزه گرد
خاندانی یادگار عصر سنگ
دین فروشانی سراسر منگ منگ
آبروی آدمی را برده اند
از یهودا بدعتی آورده اند
عده ای چفت و کلنگ در به در
مانده اند مبهوت بر دیوار و در
نه اصالت نه شرف،نی ریشه ای
جز هوس او را نباشد پیشه ای
خاندانی از یهودی منشعب
رهبری با مکتب لهو و لعب
اینچنین اهریمنی باشد سعود
لال باشی میکند رویت کبود
.........................
سالها از برکت قران و دین
آن بیابان شد شبیه سرزمین
دوستان من واقعا شرمنده ام
گر که حرف نابجایی گفته ام
در تمام دور شعر و شاعری
با وجود درد و زخم خاطری
جز کلام دل و آن هم بی صدا
بی نظر بودم به هر شاه و گدا
لیک دیگر طاقتم آفت زده
خون غیرت از مرامم سر زده
خشم و کینم زین شیاطین پلید
دین و ایمانم به یکباره گزید
نیمه شب افکار من شیون کشید
جوهر از راس قلم خون میچکید
دست به دست هم علیه اهرمن
این عریضه ناگزیر آمد پدید
..........
هر چه حدی دارد آخر در جهان
کشت و کشتار در نهان و در عیان
صبر کردیم تا تجاوز جور شد
چشم شیطان زین کثافت کور شد
عاقبت یک مشت مفهوم ریا
غاصبان خاک پاک کبریا
نان اسرائیل کرده بادشان
سوی ایران میرسد فریادشان؟؟؟
با جهود و کفر مطلق شد پدید
ای خدا نابودشان کن ،،ناپدید
..........................
هر دم از این باغ می آید خری
ابن جهل و ابن اسب و استری
دم به دم از خفت آل سقوط
ابن تنبان پس می افتد چون قروت
خاندانی بس عجیب است این سعود
در جنایت گور بابای یهود
نسل کش،،ویرانگر اسلام ناب
کشتن انسانیت با آب و تاب
پادشاه سلمان بن عبدالعزیز
با تمام مسلمین اندر ستیز
دوستدار قتل عام کودکان
دین حق را کرده چوبی بحر نان
جانی بالفطره وجدان ستیز
بچه منفور آن بابای هیز
یحتمل آبغوره مصرف میکنی
این چنین پرت و پلا ول میکنی
جغد پیر صهیونیست یارت شده؟؟
پیر استعمار غمخوارت شده؟؟
وعده داده کل دنیا مال ماست؟؟
یا که گفته خاک ایران از شماست؟؟؟
حرف بزن جرسومه شیطان صفت
دین فروش بی حیا،بی معرفت
...............
گاه گاهی بحر الفاظ رکیک
هی خروج از محور صبر و شکیب
انتقادم میکنید ای همرهان
گاه رسوایم کنید ای گلرخان
سو تعبیری شده در ذهنتان
مرتفع گردانم این اندوهتان
ناقدان حرف من دارم سوال
هیچ میدانی زبان یک شغال؟؟؟
با کسی که قصد ناموست کند
دین و دنیایت به یغما گم کند
با گدایی از خودت آدم شود
بعد با بدخواه تو همدم شود
نوجوان پاک و معصومت به جبر
ذبح لذت های حیوانی کند
بدتر از آن چشم در چشمان تو
حق خود داند جوان ناب تو
فتنه بی ریشه حالا که دگر
میکند تهدید با پالان خر
من نمیفهمم شما یادم دهید
با ددان کی میتوان گفت و شنید؟؟؟
تربیت .........ادامه دارد
لعنه الله علی قوم الظالمین
حادثه
هزاران درودبرادرخوبم
احسنت برشماوتعهدقلمتان