جمعه ۲ آذر
پدر شعری از علیرضا مسیحا
از دفتر عاشقانه نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷ ۱۵:۲۲ شماره ثبت ۶۵۵۱۵
بازدید : ۵۳۷ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب علیرضا مسیحا
|
این شعر هم به سفارش جناب آقای سید علی طباطبایی تقدیم خاندان طباطبایی
قلم امشب هنر نمایی کن
واژه واژه تو خود نمایی کن
معنی عشق را مصور کن
ذهن تاریک را منور کن
نخ ذهن و خیال می ریسم
من چگونه زعشق بنویسم؟
دست لرزید و چشم ها بارید
نور هر واژه بر ورق تابید
گفت اینگونه شعر باید گفت
دل شب تا سحر نباید خفت
خالق شعر اگر پسر باشد
عشق قطعا بدان پدر باشد
پدری همچو کوه و چون دریا
محکم و استوار و پا برجا
جاری و صاف و مثل چشمه زلال
او نخورده بغیر رزق حلال
با غرور و مدبر و با نظم
ایستاده میان صحنه ی رزم
استواری و قاطعیت داشت
فاعلیت و عاملیت داشت
بسته جانش به جان فرزندان
خسته جان لیک هر دولب خندان
او به عشقش همیشه مجنون بود
لیلی اش از برای او چون بود
وقت بیماری و خوشی خیلی
بود مجنون مراقب لیلی
عقل از هیبتش پر از حیرت
مظهر عشق و پاکی و غیرت
بر لبانش همیشه ذکر و دعا
تکیه بر کس نکرده غیر خدا
از محبان کوی مولا بود
خادم اهلبیت و آقا بود
تا توان داشت از علی دم زد
دیگ نذری روضه را هم زد
اشک چشمش برای مولا بود
بانی روضه های زهرا بود
تن رنجور و سینه ای خسته
به امام رئوف دلبسته
السلام علی الحسینش ماند
بی ریا بهر حضرتش میخواند
نیمه شب گفت بهر فرزندش
اینچنین با عزیز دلبندش
آنکه باقیست حی سبحان است
گفت در وا کنید مهمان است
او که یک عمر دم ز حیدر زد
حیدر آمد به خانه اش سر زد
عاقبت لحظه ی جدایی شد
مرغ جانش دگر هوایی شد
#علیرضا_مسیحا
1397/03/01
ساعت:11:00
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.