هِی هِی زدن ِ طاهره از صبح ِ ازل بود
"دوری چه و نزدیکدِلی" ... "تازه مَثَل" بود
شَهرَ ت شده بی نور ؛ فروغش چو سفر کرد
باران به نگاهش زده جاریّ ِ غزل بود ...
مهمان ِ نخوانده رَهِ افسوس ِ حضورش
شوریده تر از آهوی گم کرده محل بود
در همهمه ی عطر ِ طراوت که تو بودی
پیچیدگی ِ حکمت ِ حق مکث ِ جَدَل بود ...
خوشوقتی ِ عرفان دم ِ روییدن ِ بُغضَت
در رقص ِ صدای نَفَسَت تاب ِ بدل بود ...
دیگر قلم و قلب و قَدَم هر سه هماهنگ
تیره خطِ غمگین تپش ِ زخم عِلل بود ......
پی نوشت :
اصلاً بگو
هست آیا
از لبخندِ تو زیباتر مرا؟
آری
این هست :
لمس ِ خدا
در حس ِ لبخندِ تو
هویدا ...