کلاغی مرده در آغوش جاده
نگاهش میکند یک جفت ماده
دهانش پر زه خونابست مردم
گذر کردن از آن میبود ساده
نه شمعی دارد ان بیچاره ی سرد
نه جفتی میشود آن مرده ی مرد
نه شاکی میتواند باشد از ما
ولی شکوایه ای تنظیم میکرد
پرش را کند و در الباقی خون
فرو میکرد و عکسی را زه مجنون
کشید ان لاشه را بر روی جدول
که گوید له نکن ای نامسلمون
گذشتن از تصادف کرده یعنی
به پستی کرده باشی صحنه معنی
نه حیوان میکند حیوان فراموش
نه هر انسان که انسان مرده یعنی
به پایان امد این داستان اخر
کلاغی ماده بی جفتست و یاور
به لانش نارسید از جور مردم
به امید خداوندیه داور
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.