بر سانِ چه این تعلّل و غوغاتان ؟ !
"سان چی" که بسوخت وقتِ دل دل هاتان
بر میزِ مُذاکره ست جانِ مردم ؟ !
اِی خاک بر آن سَرِ تَرِ رُسوا تان ....
تصمیم ِ درست "لحظه" بندست و شما
درفکر برای درج ِ امضاهاتان ؟ !
کاغذبازی به گاهِ خیزست عمل ؟ !
آه است نَفَس مدیرِ بلواهاتان ............
**************
دیده هاشان گفت دل دل کرده اند
آتش از دریا به ساحل کرده اند
در اِزای این همه ایثارِ خون ...
راحت آسا پای در گِل کرده اند
خفته چشمانی که جای تَرگُلاب
شوربا در چایِ پُرهِل کرده اند .......
بی بخارانی که با صد های و هوی
سوگ ِ جان ... سورِ منازل کرده اند ..
پشتِ میزِ صندلی چون کاخِشان
لَم بداده .... باد حاصل کرده اند ........
موقعِ پخش ِ حقوق ... میلیاردی اند
وقتِ کار ... قِرطاس زایل کرده اند
لَقلَقه اَزبَرزبان این ظالمان .......
وََهمِشان : تدبیر نایل کرده اند ...
خون ِ مردم کرده در شیشه ز پیش
جانمان رَهن ِ اَباطِل کرده اند .......