چهارشنبه ۱۶ آبان
|
دفاتر شعر کامران امیری ( مسافر )
آخرین اشعار ناب کامران امیری ( مسافر )
|
دسته های عینکش را، با نخی چند سال پیش
دور تا دور، از بنا گوش بسته بود
گوشه ای از دار دنیا پیرمرد
بغچه ای از خاطراتش بسته بود
دست در دستِ عصایش عصرها
طبق معمول، راه می رفت با خودش
گاه در آن پرسه هایش می نواخت
چند تیپا را به سنگی پیرمرد
در میان آن دو انگشتان زرد
یک پُک از سیگارِ توتون
سرفه می زد بر گلوی او لگد
زیر سایه، نیمکتی چشم انتظار
روبروی قابی از یک پنجره
دود می کرد، خاطرات خویش را
تیک تاک ساعتش یک در میان
سالها پیش، یاد گوشش رفته بود
از سر عادت به جیبش دست کرد
بر یکی از شش های پرتکرار باز
همدم تنهای اش را در خیابان
بار دیگر، مثل اینکه کوک کرد
دست را گاهی میان ریش خود
لابلای ماه های فصل سرد
لابلای بهمن و اسفند و دی
پیرمرد، آرام آرام می کشید
صحنه ای از روزهای پَرزده
مثل رویایی میان دست شب
ابرِ چشمانِ او را می فشرد
آفتابِ کوچکی بر گونه اش
می درخشید، لیز می خورد، مثل شبنم روی یاس ...
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و سپاس زنده باشید استاد | |
|
سپاس شاعر گرامی نظر لطف شماست | |
|
سلام متشکرم ممنونم که دقت کردین | |
|
سلام از اینکه در جمع تان پذیرایم شدید ممنونم | |
|
سلام از دیدگاه سازنده و ادیبانه تان متشکرم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.