سلامی دوباره بزرگوار
سپاسگزارم از روحیه ی نقد پذیری و مناعت طبع شما
ذات هنر=جوشش نوآورانه ، عدم سکون قوه ی خیال و جمود افکار
نه تنها نظر بنده بلکه اساس فلاسفه هنر بر این پایه استوارست.
شعر کلاسیک معاصر(البته این عبارت پارادوکسیکال است،اما جز نخست موید بعد ساختاری و جز دوم نشانگر جنبه ی فرهنگی_زبانی آن می باشد)اگر فردگرا و خلاق باشد،ملتزم می شود که مضامین و تعابیرش دگرگون گردد.و حقاً راز ماندگاریش هم این تحول محتواییست.تحولی که آن را همپای آثار جهانی خواهد کرد.
اما این امر هرگز برای سرایندگان مصونیتی را ایجاد نمی کند که اصول را رعایت نکنند!
وقتی می گوییم غزل،چهارپاره،رباعی یا ... ناگزیریم که یک سری اصول مربوط به این قوالب را بپذیریم.وگرنه مشخص کردن قالب اعتباری ندارد.
آوانگارد های کلاسیک جدید هم سعی در تحول محتوا دارند،اما با رعایت اصول عروض و قافیه....برای مثال به این رباعی بیژن ارژن توجه بفرمایید که صرفاً تصویریست و قانون ضربه ی آخر را نقض کرده است:
مثل مرغي که در قفس افتاده
از بس که پريده از نفس افتاده
يا اسب سفيد آسيابي خاموش
يا عقربه هاي پيش و پس افتاده...
در رباعی هیچ مضمونی هم بیان نشده.شاعر قفط قصد تداعی یک تصویر گرافیکی را داشته است.
حال این اثر مبتکرانه هم وزنش صحیح است و هم قوافی آن.....محدودیتی هم برای سراینده ایجاد نشده .
با عرض پوزش با این جمله ی شما مخالفم:
/اما کاش قبول کنیم که رعایت اصول گاهی ضربه می زنه به محتوا/
خیر........اگر برای آفرینش هنریمان ارزش والایی قائل باشیم،باید سعی در اعتلای اصولی آن داشته باشیم.
برای مثال اگر در موسیقی نت خوانی و رعایت ریتم برایمان سخت است ،باید با ممارست ، تمرین و تکرار خود را با فضای علمی و آکادمیک موسیقی تطبیق دهیم،نه درصدد ساختارشکنی و تغییر قواعد برآییم!
*******************************
شعر شما و زبان معیارش قابل تحسین است
و برایتان آینده ای پربار را آرزو دارم شاعر ارجمند/